اختصاصی همای گیلان:اولین بار،اولین بهار، اولین ولی بود؛آری،زاد روز گل،بعد از علی بود… ! حقیقت بهار،در جان های بی قرار حق است که به جلوه و جولان در می آید.باقی همه رنگ است و بس!بازی نور و رنگ ها… که مثل هر چیز،اولی و آخری دارد.
تا کلاه بچرخانی، بهار ظاهری و تقویمی،آمده است و رفته است. اما آن بهار که ازل تا ابد، ماندگار می ماند،بهاری ست که در جان و دل مشتاقان مومن و مومنان راستین حق طلب،جاری و ساری است.آنان که در هر مکتب و مرامی،سالک هستند و راهی راه خودشناسی و خداشناسی،بی گمان سررشته ی طریق شان،در نهایت به مولای عاشقان و پیشوای عارفان،مولا علی علیه السلام می رسد.تمام بزرگان اهل معرفت و کرامت و عرفان، وامدار نوع زندگی و تفکر ویژه و درخشان این امام یگانه هستند که نادره ی خلقت بشمار می آید.کسی که از مکتب و محضر این چنین امام والا تباری بیرون می آید،سرتا به پا،در ذره ذره ی جسم و جان منور و مبارک او،بهاری کبریایی،شکوفا می گردد که از عطر و بوی دلنواز و هوش ربایش،همه ی جهان یکسر مست می شود. این بهار،بهار عشق و انسانیت و معرفت الهی است.شیخ ابوالحسن خرقانی،از عرفای شرق ایران،یکی از سالکان نامدار این وادی است که قرن ها پیش از ویکتور هوگو،تولستوی،و همینگوی که شاهکارهایی مثل آناکاره نینا،بینوایان،و ناقوس ها در عزای که می نوازند؟ را با درون مایه ی انساندوستانه خلق کردند،تنها در چند جمله ایی موجز و کوتاه،شورانگیزترین و تاثیرگذارترینحدیث عشق به انسانیت را، از عمق جان شیفته اش،این گونه طنین انداز کرده بود:((… اگر از ترکستان تا به شام،کسی را،خاری در انگشت شود- آن انگشت – از آن من است ! همچنین اگر،از ترک تا شام،کسی را،قدم در سنگ آید،زیان آن،مراست ! و اگر اندوهی،در دلی است،آن دل،از آن من است… !))اکنون هرگاه که پای عشق به میان آمد،بایسته است که این گفتار شیخ را به یاد بیاوریم، تا به درک ژرف تر و شگفت تر و قشنگ تری از عشق برسیم وبه خاطر داشته باشیم که هرکس به این حقیقت برسد،به بهار جاودانه ی باطن،رسیده وهرکسی که غفلت ورزد،در قید بهار ظاهر باقی می ماند،از این بهار تا ابدالاباد… !سید رضا سید دانش – فعال فرهنگی و رسانه ای
|