اختصاصی همای گیلان: گویند هنگامی که یعقوب لیث صفاری به نیشاپور رسید، مردم آنجا گفتند که یعقوب عهد و منشور امیرالمومنین (خلیفه بغداد) را ندارد و خارجی است!
یعقوب چون این بشنید به حاجب دربارش گفت برو و تمامی بزرگان، فقها و علمای نیشاپور را خبر کن تا حاضر گردند ، می خواهم عهد و منشور امیرالمومنین را به آنها نشان دهم!
جارچی در شهر جار زد و همه ی بزرگان و امرا و فقها ،در بامداد فردا نزد یعقوب جمع شدند و به درگاه وی آمدند.یعقوب فرمان داد تا ۲۰۰۰ غلام ،جملگی سلاح پوشیده و بایستادند. جملگی آنها دارای شمشیر و نیزه ای سیمین یا زرین بودند که با آرایشی خاص ایستاده بودند.
آنگاه یعقوب به رسم شاهان بر تخت نشست .سپس دستور داد تا بزرگان و …در پیشگاه او بنشینند.آنگاه رو به حاجب کرد و گفت: آن منشور و عهد امیرالمومنین را بیاور تا برایشان بخوانم!
حاجب بازگشت و تیغی یمانی که دستاریی مصری به دور آن پیچیده شده بود بیاورد سپس دستار را باز نمود و تیغ در پیش یعقوب بنهاد.
یعقوب آن تیغ را برگرفت و بجنبانید. میهمانان متعجب شدند و ترسیدند و گفتند مگر به جان ما سوقصد داری؟!
یعقوب گفت: تیغ نه از بهر آن آوردم که به جان کسی سو قصدی کنم اما شما شکایت کردید که یعقوب،عهد امیرالمومنین ندارد،خواستم بدانید که دارم!
سپس یعقوب چنین ادامه داد:
آیا جز این است که امیرالومنین بغداد را،این تیغ به جایش نشانده است؟!
مردمان گفتند: آری
یعقوب گفت: مرا به این جایگاه نیز همین تیغ بنشانده است .بنابراین عهد من و آن امیرالمومنین یکی است!
_________________________
منابع: ۱-
تاریخ سیستان ،ج۱،چاپ ۱۳۴۵،ص۲۹۰-۲۹۱ ۲-چکیده تاریخ ایران ازباستان تاپایان دوره قاجار،علی غلامرضائی،انتشارات دافوس
Tags یعقوب لیث صفاری
Check Also
“زیست عدالت طلبانه”با “شکوه سرمایه دارانه”
“زیست عدالت طلبانه”با “شکوه سرمایه دارانه” (چین،هند،آمریکا و کوبا) یادداشت از علی رحیم پور سرشکه …
سلام و درود بر استاد گرانقدر
حکایت جالبی بود
عجب ضرب شصتی??
بسیار جالب و اموزنده بود
از زحمات شما متشکرم
پس از آنکه یعقوب لیث صفاری، در سال ۲۵۱ هجری قمری، خوارج را شکست داد، شاعران به رسم زمانه شعر به عربی در ستایش او سرودند. یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت».