– آیا به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان تداعی کننده ی تکرار کودتای ۲۸ مرداد ایران در همسایه ی شرقی ست؟ شخصیت سیاسی مصدق و اشرف غنی مصداقی واقعی یا قیاسی مع الفارق….! تحلیلی از دکتر حسین کلهر؛ کارشناس مسایل سیاسی
مدیر خبر1 مرداد 29, 1400مقالهدیدگاهها برای – آیا به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان تداعی کننده ی تکرار کودتای ۲۸ مرداد ایران در همسایه ی شرقی ست؟ شخصیت سیاسی مصدق و اشرف غنی مصداقی واقعی یا قیاسی مع الفارق….! تحلیلی از دکتر حسین کلهر؛ کارشناس مسایل سیاسی بسته هستند746 Views
اختصاصی همای خبر/با پیروزی یکباره ی شبه نظامیان طالبانی در افغانستان، گمانه زنی ها مبنی از اجرای یک کودتای آمریکایی در افغانستان را روز به روز قوی تر می کند و با توجه به نزدیکی این واقعه ی سیاسی – نظامی مهم افغانستان با ۲۸ مرداد ماه- سالروز کودتای آمریکایی علیه دولت دکتر محمد مصدق- تشابه کودتای امروز طالبان علیه حکومت قانونی افغانستان را در اذهان عمومی متبادر می سازد. هر چند علل بروز و شکل گیری این دو کودتا، از جهاتی با یکدیگر هم ریشه و از منظری با یکدیگر منافات دارند، اما پرداختن به موضوع مهم از الزاماتی ست که تجربه ی دیگری بر تجربیات عدیده ی مردم منطقه نسبت به خیانتها و عهدشکنی های ایالات متحده خواهد افزود.
جریانی که امروز در عرصه ی تحولات داخلی افغانستان اتفاق افتاده و پیامدهای پیچیده ی ان معادلات منطقه ایی و بین المللی را نیز متاثر ساخته، حرکتی شبه کودتایی ست که مقدمات شکل گیری ان را باید از دوران دونالد ترامپ رییس جمهور پیشین ایالات متحده جستجو کرد. طرحی که اجرای آن را زلمای خلیل زاد با هدف روی کارآوردن طالبان بر عهده گرفت و امروز نتیجه داد….! نگارنده در مقاله ی پیشین خود با عنوان «ظهور مجدد طالبان، آغاز بازی بزرگ در غرب آسیا» اشاره داشتم که زلمای خلیل زاد سفیر اسبق و افغانی الاصل آمریکا در افغانستان، در دوران ترامپ ماموریت اجرای این نقشه ی شوم را در افغانستان برعهده گرفت. در حقیقت زلمای خلیل زاد، مصداق مامور خائنی شد که برای حفظ موقعیت و جاه و مقام خویش، روند دموکراسی سازی و مدنیت خواهی مردم افغان را به قهقرا برد و تمامی رشته های ۲۰ سال گذشته ی تجددخواهان اسلامی در افغانستان را پنبه کرد. اما پیش از انکه به مقایسه ی اقدامات شبه کودتایی طالبان با کودتای آمریکایی ۲۸ مردادماه ایران در سال ۱۳۳۲ خورشیدی بپردازم، می خواهم بار دیگر ابعاد پیچیده و غبارآلود فضای سیاسی و نظامی این همسایه ی شرقی مان را هرچند تیتروار یادآور شوم:
– نخست اینکه امروز بر هر تحلیلگر و کارشناس سیاسی، واضح و مبرهن است که سنگ بنای شکل گیری مجدد شبه نظامیان طالبانی از ۲۰ سال پیش و در حرکتی حساب شده، تدریجی و همه جانبه در تشکیلات اداری، سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی افغانستان چیده شد و روی کارآمدن اشرف غنی با ۹۲۰ هزار رای تقلبی در انتخابات ریاست جمهوری این کشور، فقط تکه ی کوچکی از کوه بزرگ یخی در دریای متلاطم سیاست و امنیت دولت اسلامی افغانستان بود که هفته ی پیش، در پی خروش شبه نظامیان طالبانی بطور غیر منتظره گسسته شد و با فرار مذبوحانه و خفت بار رییس دولت افغانستان یعنی اشرف غنی، به نقطه ی پایانی رسید.
– مغلوب شدن ارتش ۳۰۰ هزار نفره ی افغانستان مقابل شبه نظامیان ۶۰ تا ۹۰ هزار نفره ی طالبانی، گویای پایه های سست ارتش سازی این کشور توسط مستشاران امریکایی بود که بار دیگر نشان داد، بدون داشتن نیروی انسانی متعهد، راسخ، وطن پرست و کشور دوست، و با اتکاء صرف به تجهیزات و ادوات پیشرفته ی نظامی غربی نمی توان مقابل دشمن ایستاد و ترفندهای شوم استکبار را بی اثر ساخت. قراین و شواهد حاکی از ان است که بسیاری از نیروهای نظامی ارتش افغانستان، نه تنها اراده ایی برای جنگ با طالبان نداشتند بلکه برخی خود نیروی نفوذی طالبان در دستگاه ارتش بودند.
– دستگاه سیاسی دولت اسلامی افغانستان نیز مملو از کادرها و کارشناسانی بود که خود صحنه گردان نقشه ها و برنامه های پشت پرده ی نیروهای آمریکایی در افغانستان بودند و بطور مستقیم و غیر مستقیم از سوی اشرف غنی حمایت می شدند. رییس جمهوری که فرمان عدم مقاومت و به نوعی تسلیم شدن ارتش در مقابل شبه نطامیان طالبان را صادر می کند، نه تنها خود مجری طرح سازمان سیا ست بلکه بازوان اجرای کافی برای اجرای دستورات سیاسی خود نیز دارد. از سوی دیگر آقای اشرف غنی که همواره به عنوان یک دلال نفتی و دست نشانده ی آمریکایی ها در ساختار سیاسی افغانستان مطرح بوده، با همدستی عوامل نفوذی خود توانسته بود با ضعیفترین نتایج انتخاباتی و برغم داشتن مخالفان استخوانداری چون دکتر عبدالله عبدالله، همچنان در عرصه ی قدرت باقی بماند و برای حفظ و تحکیم منافع آمریکا در این همسایه ی شرقی مان تلاش و برنامه ریزی کند.
– تصمیم جو بایدن برای اجرای طرح خروج نیروهای آمریکایی در افغانستان، به نوعی خالی کردن میدان نظامی برای جولان شبه نظامیان طالبانی بود و به نظر می رسد بسیاری از رفتارها و برنامه های این گروه شبه نطامی پس از فتح کابل از سوی اتاق فکر آمریکا بدانها دیکته شد و حتی این روند در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
– قدرت گرفتن مجدد طالبان در افغانستان پس از ۲۰ سال، زمینه ساز شکل گیری بنیادگرایی اسلامی و جان گرفتن افراطیونی همچون القاعده و داعش در منطقه خواهد شد و این مهم متناسب با شرایط سیاسی و امنیتی منطقه از استان سین کیانگ چین ( که اکثرا مسلمان نشین هستند) تا جنوب روسیه و مشخصا چچن و حتی اسیای مرکزی قابل اشاعه خواهد بود و می تواند زمینه ساز شکل گیری امارتهای اسلامی در هر یک از این مناطق باشد. به شرط اینکه فرصت جولان این نیروهای افراطی در بستر غفلت دولتهای رسمی کشورهای منطقه بدانها داده شود. با این توصیف مجموع کشورهای این حوزه از چین، روسیه و ایران گرفته تا ترکیه و جمهوری های مستقل مشترک المنافع باید نسبت به تحولات اخیر افغانستان حساس و پیگیر باشند.
– تغییر دولت اسلامی افغانستان به امارت اسلامی طالبان، مسیر حرکت جامعه ی افغان بسوی دموکراسی و مدنیت طلبی را باز داشته و فرصت های حاصله برای رقبای آمریکا را از آنان خواهد گرفت. به عبارتی با روی کار آمدن طالبان نه تنها تهدیدات امنیتی ناشی از افراطگرایی اسلامی برای کشورهای منطقه ایجاد می شود، بلکه فرصت تعاملات گسترده ی اقتصادی این کشورها با افغانستان طالبانی را سلب می نماید. در این رابطه متضرر اصلی کشور چین و پس از آن ایران خواهد بود. افغانستان برای چینی ها حکم دروازه ی ورود به آسیای مرکزی و جنوبی را دارد و نزدیک شدن طالبان به امریکا، فرصتهای نفوذ و جولان اقتصادی را از چینی های توسعه طلب باز خواهد گرفت. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. علاوه بر اینکه زمینه ی ارتقاء مناسبات اقتصادی ایران با افغانستان سلب می شود بلکه همین مرادات ۵ میلیارد دلاری امروز کشورمان با افغانستان نیز تهدید خواهد شد. این مهم می تواند برای امریکایی ها گامی اتر بخش در جهت تشدید تحریمهای اقتصادی علیه ایران تلقی شود.
– تهدیدات امنیتی طالبان جدید و وابسته به آمریکا نیز برای ایران قابل تامل و پیگیری خواهد بود. طالبان می تواند با اتحاد نیروهای سنی ساکن در نواحی مرزی سیستان و بلوچستان به سربازگیری در راستای تشدید افراط گرایی مذهبی پرداخته و دردسرهایی برای کشورمان نیز ایجاد نماید! پیشگیری از این مهم نیز از الزاماتی ست که اقدامات بازدارنده ی مختص به خود را طلب می نماید.
– تجربه نشان داده که تشدید درگیری و ایجاد جنگ بین کشورهای اسلامی منطقه و افراط گرایی اسلامی در سه دهه ی اخیر، همواره ابزاری بوده برای سرگرم کردن امت اسلام به مسایل فرعی و غیر ضرور تا زمینه ی پرداختن به اولویتهای مهم جهان اسلام که همانا در صدر ان دفاع از مردم مظلوم فلسطین، مقابله با زیاده خواهی های اسراییل و استکبار جهانی در منطقه قرار دارد، به بوته ی فراموشی سپرده شود. به همین دلیل می بینیم که داعش در اوج قدرت خود نه تنها تهدیدی برای رژیم غاصب اسراییل نبوده، بلکه همواره از کمکهای اطلاعاتی،آموزشی، نظامی و درمانی اسراییل نیز بهره مند می شده است…!
– ایران اسلامی امروز نوک پیکان امت اسلام برای مقابله با زیاده خواهی، ظلم و ستم استکبار و صهیونیسم جهانی ست. هرگونه ایجاد مشکل و تشدید فشارهای عدیده ی اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی علیه کشورمان می تواند زمینه های لازم را برای امنیت اسراییل و دیگر متحدان امریکا در منطقه مانند عربستان سعودی، امارات متحده ی عربی و… مهیا کند. بی شک افغانستان طالبانی می تواند، یکی از این ظرفیتها برای اعمال فشار به ایران به حساب آید.
– یک مساله ی مهم دیگر اینکه به قدرت رسیدن طالبان آمریکایی در افغانستان می تواند یک دگرگونی اساسی در روند یارگیری کشورهای منطقه تحت لوای بازیگران بزرگ ایجاد نماید. مثلا رابطه ی افغانستان با چین و آمریکا بار دیگر بر محور شرایط امارت اسلامی طالبانی بازخوانی و طراحی شود و این مهم بر روند مناسبات پاکستان با چین و ایالات متحده تاتیرات مربوط به خود را بگذارد. یا زمینه برای رقابت و حتی درگیری کشورهای همچون ایران و عربستان را بر سر مواضع طالبان تشدید کند یا منجر شود سیاستهای جدیدی در بستر تنش زدایی بین طرفین بروز و ظهور نماید. الیته همه ی این مسایل به شدت و ضعف عملکرد دولت آتی و طالبانی افغانستان بستگی دارد و اینکه چقدر بین تامین منافع ایالات متحده با تهدیدات منطقه ایی ناشی از ان، تعادل ایجاد خواهد کرد؟ این سئوال مهمی ست که در ماههای پیشرو، عملکرد حکومت طالبان در افغانستان بدان پاسخ خواهد گفت.
– اقدامات سیاسی و نظامی دیگری در دره ی پنجشیر شکل گرفته که اراده ی احمد مسعود فرزند احمدشاه مسعود فقید را برای اتحاد با نیروهای مقاومت ملی و اسلامی مخالف با طالبان، نشان می دهد. اینکه روند نیروگیری، دریافت کمکهای نظامی و ورود به عرصه ی مقابله با طالبان به کجا بیانجامد، مساله ایی ست که به اراده ی دولتهای همسو با مجاهدان افغان و حتی امریکا بستگی دارد و آینده، این تصمیم و اراده ی نیروهای مستقر در پنجشیر را بوضوح تشریح و نمایان خواهد ساخت.
اما با لحاظ مجموع این تحولات، مقایسه ی کودتای طالبانی در افغانستان با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ایران ضمن داشتن تشابهاتی صوری، دارای تعارصاتی ست که قیاس مع الفارغ بودن این دو کودتا را نمایان می کند.
دکتر مصدق هیچگاه همچون مشابه افغان خود یعنی اشرف غنی، دست نشانده امریکا نبود و با حمایت و رای قاطع مردم، زمام امور ایران پهلوی را بدست گرفت. مصدق برغم اشرف غنی، انسانی ملی گرا بود که منافع ملت را به مطامع شخصی خود و خانواده اش ترجیح می داد و نیتی غیر از دفاع از حقوق ملت و تعالی و بالندگی سرزمین خود نداشت. نزدیکی دکتر مصدق به آمریکا به زعم او، یک حرکت تاکتیکی برای مهار زیاده خواهی انگلستان در ایران بود، هرچند این تاکتیک بدلیل اتحاد استراتزیک استعمار پیر انگلیس با آمریکای سرمایه داری، منجر به حصول نتایج مطلوب نشد و در نهایت دولت او را ساقط کرد..!؟ به عبارتی ایالات متحده ی امریکا بار دیگر در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نشان داد که برای هیچ حکومت ملی و مستقل قابل اطمینان نیست و این مهم را در ماجرای کودتای طالبانی با سهولت بیشتری انجام داد. مقایسه ی دو کودتای آمریکایی طالبانی و ۲۸ مرداد ایران، این پیام مهم را به ذهن هر انسان پیگیر و حقیقت جو متبادر می کند که برای برون رفت از مشکلات داخلی و حرکت در مسیر بالندگی، نمی توان به قدرتهای بزرگ بویژه ایالات متحده چشم امید و تکیه داشت. چراکه که قدرتهای بزرگ در عرصه ی بده بستانهای بین المللی خویش، هیچگاه منافع خود در قبال رقبای بزرگ را تحت تاثیر معادلات کوچکتر قرار نمی دهند و سرنوشت، جان و مال هیچ ملتی در محاسبات منفعت طلبانه ی انان جایگاهی ندارد. در همین راستا به مصاحبه ی سال ۲۰۱۵ حامدکرزای با تلوزیون طلوع افغانستان اشاره می کنم که در قالب ذکر خاطراتی از گفتگوهای خود با مقامات آمریکایی عنوان کرد: وقتی نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان در سال ۲۰۱۳ هر از گاهی مورد حملات نیروهای بنیادگرا و افراطی قرار می گرفتند، آمریکایی ها از ما انتظار همکاری برای حفظ جان سربازانش خود در افغانستان داشتند. وقتی من سئوال کردم که چطور حملات بنیادگرایان اسلامی علیه نیروهای امریکایی اقدامی تروریستی ست اما همین حملات علیه مردم مظلوم افغان، از منظر آمریکایی ها ترور خوانده نمی شود؟ یکی از سناتورهای ایالات متحده در پاسخ به این سئوال به حامد کرزای گفته بود: از منظر آمریکا تروریسم به اقدامی گفته می شود که علیه منافع ملی آمریکا باشد نه علیه مردم دیگر کشورها! بنابراین ما اقدامات وحشیانه ی طالبان علیه مردم بی دفاع افغانستان را ترور به حساب نمی آوریم….!؟
حال با این دیدگاه چگونه می توان روی کشوری حساب کرد که برای تضمین امنیت ملی خود و همپیمانان منطقه ایش همچون اسراییل، عربستان سعودی و دیگران و همچنین حفاظت از منافع اقتصادی و استراتژیکش در منطقه، زمینه ساز شکل گیری نیروهای بنیادگرا و افراطی شده و امنیت جانی و مالی مردم بی دفاع، مسلمان و مستضعف منطقه را به خطر انداخته، چشم یاری داشت؟
آیا با توجه به چنین سابقه ی تاریک و غیر قابل اعتماد آمریکا، می توان بدان تکیه کرد؟ آنهم برای تسریع در روند توسعه و پیشرفت، که خود در معادلات جهانی، تهدیدی برای کشورهای غربی به حساب می آید؟!
آری در چنین شرایطی ست که باید قید اعتماد و امید به آمریکایی ها را برای رسیدن به آبادانی کشور و رفاه ملت خود زد و درس استقامت، پایداری و درایت و هوشمندی را برای رهایی از دام ریا، تزویر، مکر، حیله، هجمه و وعده های غیر قابل تحقق دنیای استکبار از بیخ و بن برکند. اشتباه استراتژیکی که هم در روند محاسبات تاکتیکی دکتر محمد مصدق نتیجه ی عکس داد و هم در رفتار دوگانه، مذبوحانه و از سر خفت اشرف غنی در افغانستان امروز پدیدار شد…! هر چند که مصدق نخست وزیر حکومتی بود که پادشاه ایران مقام بالادست و نگران از اقتدار روز افزون مصدق بود و جایگاه ملی و مردمی او را برای سلطنت خود خطری بالقوه می دید و اشرف غنی خود رهبر سیاسی یک نظام به ظاهر اسلامی اما وابسته و سرسپرده ایی که به محض تامین منافع بیشتر آمریکا از سوی طالبان، در اسرع وقت قربانی شد…!
اینها همه درسهایی ست که نقش افرینان در اداره ی حاکمیت ملی ایران عزیزمان باید با اگاهی و هوشمندی هرچه تمامتر، مد نظر قرار داده و همانطوریکه در طول ۸ سال مذاکره ی مداوم با امریکا و ایادی سرسپرده اش در غرب و شرکای اقتصادی اش در شرق، بر سر موضوع برجام، بی فرجام ماند و فرصتها را برای ساختن یک ایران قوی و مستقل در بستر بکارگیری از ظرفیتهای بالقوه داخلی از دستمان ربود……!