چاپ مطلب چاپ مطلب

“انسان کامل در” اشعار حافظ ” / ساناز پوررجبی

اختصاصی همای گیلان:  انسان کامل،اصطلاحی است عرفانی و به تعبیری،اقوال نیک،اخلاق نیک وافعال نیک که در انسان به کمال رسیده باشد .خورشید عرفان در سرزمین وجود یکایک ما در تجلی است،هر یک از ما که بتواند ابر های تیره تار را کنار بزند مستقیما در تابش این نور قرار میگیرد میتواند خود را از درگیری های روزانه رهایی داده و از طی منزلگاه های خطرناک که در بسیاری از موارد به پرتگاه های کوه قاف تشبیه شده اند، بگذرد و به وادی نور وارد شود و به اتصال ربانی نایل گردد. در کلیه ادیان بزرگ و مکتب های معتبر فلسفی و فکری جهان شرق و غرب، به الگوهایی از انسان آرمانی بر می خوریم، که تا کنون مورد ستایش و قبله امید واقع شده اند. یکی از مهم ترین بحث ها و مقوله عرفانی در فرهنگ های مختلف ،از جمله فرهنگ اسلامی ایران بحث انسان و جایگاه او در جهان هستی است.
در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

زبان حافظ، زبان عشق و محبت و از خود نشانه تمام عیار انسانی عاشق است پس به جرأت می توان گفت که او گرفتار به دام عرفان بوده و گردن زده به تیغ عشق است.
بحث انسان کامل در اشعار حافظ جایگاه خاصی یافته است به حدی که او توانسته است نقش بنیادین انسان را در عینیت جامعه به زیباترین صورت و ژرف ترین معنا تصویر کند. او اخلاق و صداقت را بالاتر از هر چیزی می داند و شرافت آدمی را با همین محک می سنجد؛ بنابرین انسان در دیوان او به اوج مقام آدمیت می رسد و از چهره او هر چه پستی،ریا و نامردی است، پاک می شود. فلسفه حافظ بر مبنای انسان دوستی و تقدس بخشیدن به حیات آدمی است، در قاموس او جایی برای اذیت و آزار نیست:
مباش در پی آزار هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
حافظ هر چند که سیر در آفاق نداشته اما سیر در انفس، چنان صفایی به باطن او بخشیده است و او را که مدار محور اشعارش، انسان است.
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک راسقف بگشایم و می در ساغر اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم

حافظ این عارف “رند ” سر سازش و تسلیم ندارد و با شکستن هنجار های جامعه گاهی به جد و گاهی به طنز، حقایق اجتماعی را عریان و بی پرده بیان می کند و جایگاه انسان را در این وسط تعیین می کند.
یا رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می انسان نشود

این چنین است که شعر حافظ بازتاب زندگی می شود، گویا می دانسته است که تنها بازتاب حقایق زندگی انسانی است که هنری راستین به وجود می آورد و بدون انسان و در خارج از محدوده ی نیازها و نگرش های او هیچ هنری نمی تواند وجود داشته باشد.
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش.

ساناز پوررجبی ( دانشجو کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی)

 

14380610577

About سردبیر

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …