بازسازی غرور و برند ملی ایران
محمد پورخوشسعادت
در سحرگاهی که قلب ایران آماج حمله رژیم صهیونیستی قرار گرفت، هدف صرفاً براندازی یا زیرساختهای نظامی هسته ای نبود؛ بخشی از آماج اصلی معطوف به ، بنیانهای برند قدرت ملی، غرور تاریخی، و سیمای تمدنی ایران بود چرا که اسراییل هفتاد ساله از تمدن چند هزار ساله ایران و هویت تاریخی ایران آگاه بود , حملهای که نهتنها سامانههای دفاعی را نشانه رفت، بلکه تعادل روانی جامعه را نیز هدف گرفت.
اما پرسش بنیادین این است: آیا این یورش، پایان برندایران قوی بود؟
حمله نمونهای کلاسیک از یک جنگ ترکیبی بود. در سطح سخت، مراکز حساس دفاعی را هدف گرفت. در سطح نرم، با جنگ روانی و عملیات رسانهای، روایت دیپلماسی نهضتی و مقاومت را تخریب کرد. و در سطح شناختی، باور عمومی به توان دفاعی، انسجام ملی و امید به آینده را متزلزل ساخت. مهم ترین نکته اینکه رژیم ادراک بازدارندگی را هدف گرفت.
ادراک بازدارندگی در ذهن ایرانیان، طی سالها بر چهار مؤلفه استوار بود:
نخست، باور به اینکه دشمن جرأت حمله ندارد؛ دوم، اعتماد به دستگاههای چند لایه اطلاعاتی کشور؛ سوم، اطمینان به امنیت نخبگان و شخصیتهای کلیدی؛ و چهارم، تصویر ایران بهعنوان یکی از امنترین کشورهای منطقه.
حمله ۲۳ خرداد، همه این ارکان را به چالش کشید. نهتنها اقتدار دفاعی را خدشهدار کرد، بلکه احساس ناامنی را در میان نخبگان و مردم دامن زد و تصوری از بیپناهی در برابر تهدید خارجی پدید آورد.
با این حال، در ادبیات راهبردی، هر شوک، آغازی بالقوه برای یک روایت نوین است؛ به شرط آنکه مدیریت پس از بحران، هوشمند، شفاف و آیندهنگر باشد.
پاسخ ایران، بیسابقه و چندلایه بود: از موشکهای نقطهزن و حملات سایبری، تا اختلال در سامانههای هشدار دشمن. ( بدون استفاده تاکتیکی از همپیمانان نهضتی )
اما فراتر از آن، پیامی در دل این واکنش نهفته بود:
قدرت ایران، صرفاً در پاسخ نیست؛ در توانایی خلق توازن نوین منطقهای است( توازن وحشت)
این واکنش، نه صرفاً انتقام، بلکه تثبیت جایگاه ژئوپلیتیکی ایران بود. موشکها، حامل پیامی نرم بودند: بازدارندگی، بدون پاسخ، مفهومی ندارد.
اگرچه این پاسخ، بخشی از غرور آسیبدیده ملی را ترمیم کرد، اما ترمیم نهایی، تنها از مسیر اعتماد عمومی، روایت هوشمندانه و همبستگی ملی میگذرد.
برای بازسازی برند ملی «ایران قوی»، به معماری چندسطحی نیازمندیم:
در سطح داخلی:
بازتعریف مفهوم قدرت ضروری است. قدرت ایران، صرفاً در بُرد موشک نیست، بلکه در تابآوری، توان بازسازی، و تبدیل تهدید به فرصت است.
شهیدان ، نباید تنها در قاب سوگ باشند؛ باید به نمادهای هویت آینده بدل شوند.
ضروریترین پروژه ملی، بازسازی اعتماد میان ملت و حاکمیت است؛ اعتمادی که با شفافیت، صداقت، پذیرش کاستیها و اثبات کارآمدی احیا میشود.
در سطح منطقهای و جهانی:
ایران باید بهمثابه قربانی مقاوم تمدنی بازتعریف شود؛ کشوری که زیر آتش ائتلاف زور، همچنان توسعهخواه و فرهنگمدار و حامی مظلوم مانده است.
دیپلماسی عمومی در کنار دیپلماسی نهضتی باید فعال شود؛ دعوت از خبرنگاران، نخبگان و مستندسازان خارجی برای روایت ایران از درون، ضرورتی راهبردی است. الان وقت یاری گرفتن از دوستان نهضتی ماست .
همچنین، مشروعیت حقوقی پاسخ ایران باید در نهادهای بینالمللی با صراحت تبیین شود تا روشن گردد این اقدام، نه تجاوزگرانه، بلکه دفاعی و در چارچوب حفظ کرامت ملی بوده است.
آنچه امروز در برابر ایران قرار دارد، نه پیروزی کامل است و نه شکست مطلق. این یک وضعیت خاکستری است، که اگر دقت و مدیریت شود ، فرصتی تاریخی است:
فرصتی برای بازتعریف برند ملی در همافزایی قدرت سخت و نرم؛
فرصتی برای گذار از ادبیات شعاری به گفتمان عقلانی قدرت؛
و فرصتی برای تثبیت ایران بهمثابه کشوری مسئول، مقاوم و توسعهمحور در نظم جدید منطقهای.
برند «ایران قوی» اکنون در بزنگاهی بیسابقه قرار دارد؛ آزمونی که نه در میدان نبرد، بلکه در میدان روایت، اعتماد، و هویت ملی تعیین تکلیف خواهد شد.در عصر پساجنگ، اگر ایران بتواند:
از شهادت نخبگان، نماد بسازد نه خسارت؛
از ضعفها، صداقت بیرون بکشد نه انکار؛
و از حمله دشمن، پیشرانی برای بازسازی تمدنی خلق کند؛
آنگاه برند «ایران قوی»، نهتنها ترمیم، بلکه در سطحی والاتر، بازتعریف خواهد شد:
برندی برخاسته از آتش، خون، و ایستادگی