اختصاصی همای گیلان: درتاریخ آمده است : گاهی آغا محمد خان غش می کرد و در آن وقت هوش و حواسش را از دست داده و بیهوش می شد. اتفاقاً روزی در اطراف کرمان و در حین شکار از جماعت دور افتاده و اسبش در باتلاقی فرو رفت و در این هنگام دچار غش شد. در همین وقت یکی از غلامان او سر رسید و خان را از گل بیرون کشید و بالای سرش ایستاد تا به هوش آمد.
آقا محمد خان چون به هوش آمد ابتدا از دیدن وی بالای سرش دچار هراس شد، اما وقتی متوجه موضوع شد، از وی تشکر کرده وعده ی انعام به او داد. و به وعده ی خود نیز وفا کرد. اما گویا غلام آن پاداش را در برابر آن خدمت ناچیز دانسته و برای همین هر وقت به حضور شاه می رسید مدام به صورت خان نگاه می کرد. تا بالاخره خان غضبناک شد و دستور داد تا چشمهای وی را کور کردند. اما بعد از کرده پشیمان شد و دستور داد تا حقوق وی را دو برابر کردند و برای بقیه ی عمر نیز او را از خدمت معاف کردند.
منبع :
ایران در دوره سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، صفحه ۵۱.
/علی غلامرضایی
سلام ممنونم
درود استاد عزیزم جالب بود
سلام
بسیار جالب بود
ممنونم از شما