اختصاصی همای گیلان: کارل پوپر در مقدمه کتاب درخشان و تاریخی “جامعه باز و دشمنان آن” آورده ،که اگر اندیشه های متصلب و سخت ایدئولوژی مارکسیسم نبود امروز جهان بهتری داشتیم .
میشود با تاسی از این جمله طلایی پوپر ،ادعا کرد که اگر در مسیر مدرنیته تاریخی ملت ما ،اندیشه های کهنه و خرافت مذهبی جای نداشت ،امروز ما وضع بهتری داشتیم .
در مسیر پر خطر و پر طمطراق سنت بسوی مدرنیته ،قربانیان اصلی و اولیه بانوان بودند که می توان ادعا کرد که بیشتر به یک خودکشی دسته جمعی شبیه بوده است .
آنچه که نگاه و اندیشه بانوان ژاپنی و هندی را متفاوت از بانوان کشور ما کرده است تفاوت شیوه های ورود به مدرنیته می باشد که در اینجا به محض وزیدن باد های مدرنیته ،بانوان ما یک شبه و یکروزه ،خودشان را مدرن و صاحب اندیشه های مدرنیته دیدند بدون اینکه به الزامات پیش نیاز آن از قبیل تحصیلات و دانش و فرهنگ و تحقیق و پژوهش و مطالعات تاریخی و..فکر کنند .
در کوتاه تر از زمانی فقط با تغییر ظاهر و مد و تغییر لباس ،کربلایی سکینه و مشت صغری و خانباجی های ما شدند مادام…… و میس….و…..
اما در سوی دیگر قضییه این مادام …و میس….های هندی و ژاپنی بودند که برای ورود به مدرنیته ،نه تنها لباس ها و اندیشه های فرهنگی و رسمی وحتی کیمونو های ملی خود را حفظ کردند بلکه با آموختن و آگاهی یافتن هر آنچه که به مدرنیسم و ابزار های آن مربوط می شد وارد دنیای عصر خود شدند و بر بلندترین قله های فرهنگ و هنر و ادبیات جهانی درخشیند و بالیدند .
هنوز که هنوز است بانوی ژاپنی با همان فرهنگ ملی و پوشش کیمونوی خود کنار مدرنترین تکنولوژی ساخت خود پیام به جهان و جهانیان می فرستد که برای ورود به مدرنیته لزومی ندارد که بخواهیم ماهیت تاریخی و یا هویت ملی خودمان را تغییر دهیم و بصورت عروسکی مسخ شده و یا مانکنی بی هویت ،خودنمایی کنیم که ما هم مدرن شدیم !
بادها و نسیم مشروطه که مدرنیته را به دماغ ما ایرانیان زد و در همان ساعت های اولیه این مهمان ناخوانده آنچنان حواریون سینه چاک داشت که همه تاریخ و فرهنگ و ملیت و ملت و هویت را با یک نگاه و چشمک باختند و هنوز هم در حال باختن هستند .
چند تا پروین اعتصامی و سیمین بهبهانی و شیرین عبادی و زهرا رهنورد در عصر ارتباطات و جاذبه های پر طمطراق مدرنیسم و با این امکانات افسانه ای ،به جامعه تحویل داده شد ؟
میدانید که مشکل کار در کجاست ؟
مشکل در آنجاست که ما به مدرنیته نگاه علمی و فرهنگی نداشتیم بلکه بعنوان فرصتی تازه و ابن الوقت برای رهایی از هرچه کهنگی و کهنه پرستی دانستیم و تا اینجای کار درست بود ولی برای ورود به آن آسانترین راه را انتخاب کردیم و درست مانند دانش آموزی که می خواهد از دیکته بغل دستی اش با آسانترین شیوه به نمره قبولی برسد .
ما نخواستیم زحمت کشیده و ساخت و بافت و هویت و فرهنگ ملی را در یک فرایند تاریخی ،به نوعی سازگاری با مدرنیته برسیم و در عین تکیه بر ارزش های ملی و بافت فرهنگی و تاریخی خویش و پتاسیل های نهفته در تاریخ کهن خویش را با دست اوردهای مدرنیته انطباق دهیم و در این مسیر چون بانوان از روح لطیف تر و طریفتری برخوردار بودند طبیعی بود که تلفات بیشری خواهند داد .
اوج تبلیعات افسانه ای و موج ارسال محصولات مصرفی و عدم راهکار مناسب در حاکمیت سیاسی برای نوعی هماهنگی بین توازن بن مایه های علمی و سرمایه های فرهنگی ،ما را بسیار آسیب پذیر کرده است .عدم ارتباط حیاتی بین دانشگاهها و متن جامعه و به مفهوم فلسفی موضوع ،جامعه را فقیر و فقیر تر کرده است .تقریبا بازار های فکری و فرهنگی ما را به تسخیر خویش در آورده اند تا جاییکه از هر چه ایرانی و ایرانیت فقط اقلیم جغرافیایی آن مانده است .هجوم گسترده و افسار گسیخته تکنولوژیهای غیر ضروری و محصولات نمایش و آرایشی که در داخل هم میشود تولید کرد فقط کافی است که راضی شویم که هرچه بوی وطن دهد وظیفه به تن دهد .
جلال میرزااقایی