مدیر خبر1 اسفند 6, 1399مقالهدیدگاهها برای زبان مادری و مادران بی زبان علیرضا مویدی فر بسته هستند234 Views
اختصاصی همای گیلان/روز جهانی زبان مادری بود و لابلای سیل پستها و اظهارنظرهای گوناگون، که به واسطه گسترش شبکههای اجتماعی، بیش از زمان دیگری دیده میشوند، به یاد نکتهای افتادم که شاید تا همین یک دهه پیش، در جامعه اطرافمان جاری بود و ای بسا هنوز هم باشد.
زبان مادری من، گیلکی است. گیلکی زبان است و قاعده و دستور دارد. از منتها الیه گیلان، تا بخش مهمی از غرب مازندران، با گویشها و واژگان ویژه خود. هرچند بر بستر بزرگی همچون زبان فارسی و بزرگتر از آن، زبان پهلوی استوار شده و مانده است. اما آنچه که در اینباره، بر نسل ما گذشت، ترکیبی است از حسرت و دریغ و کوتاهی که بر این نماد مهم فرهنگی، در خود جامعه گیلانیان و گیلک زبانان، روا شد.
تمرکزگرایی نظامهای حاکم و تلاش بیوقفه برای یکپارچه کردن مردمان ایران زمین، علیرغم گونهگونی فرهنگها و خرده فرهنگهایشان، عاملی شد، تا در یک مقطع مهم تاریخی و یک بازه زمانی تحولساز، به زبانها و گویشهای مختلف، ازجمله بر زبان گیلکی، لطمات سنگینی وارد شود که گاه به نظر میرسد، جبران ناپذیر باشد.
درکنار تبلیغات رسمی و غیررسمی، در راستای غلبه زبان فارسی بر سایر زبانهای موجود، درکنار جوکها، تخریبها و ناروا بستنها بر اقوام گوناگون، که با تکیه بر زبان مادری و محلیشان شکل میگرفت، نقطه مهم پذیرش چنین اجحافی، در خانوادهها تشکیل شد. جایی که پدران و مادران، کوشیدند، تا در مسیر تحول اجتماعی، از زبان پیشینیان خود فاصله بگیرند و این شد که غفلت بزرگ آموزش درست زبان مادری، رخ داد.
هوشنگ ابتهاج (ه الف سایه)، شاعر پرآوازه رشتی، از فضای خانهشان، وقتی که کودک بود، میگوید (نقل به مضمون): “پدرم با مادرش، به گیلکی حرف میزد و با مادر من به فارسی. اولی نشانه صمیمیت بود و دومی نشانه احترام”. همین خاطره، گویای ریشه رخدادی است که تا همین امروز، کمابیش ادامه دارد. یعنی قائل شدن شانی ویژه برای فارسی دربرابر گیلکی.
من، متولد میانههای دهه پنجاهم. همنسلان من، چنین فضایی را کمابیش، به خوبی در خانههایشان درک کردهاند. جایی که بزرگترها، باهم به گیلکی مکالمه میکردند و با کوچکترها به فارسی. و هیچگاه بطور مشخص، کودکانشان را برای تکلم و تسلط بر گیلکی آموزش نمیدادند، ای بسا برحذر میداشتند.
حاصل چنین انفعالی، ایجاد یک گسست زبانی بزرگ، میان نسلها شد و برآمد این گسست، گم شدن واژگان، متلها و اصطلاحات بسیاری بود که امروز، جز در کتابهایی محدود، ردی از آنها نیست.
همه ما، تاحد بسیاری گیلکی میفهمیدیم، اما توان زبان گشودن به گیلکی نداشتیم. اعتماد به نفسی که کشته شده بود، تاحتی نشانهای بود از عقب ماندگی. گیلکی امروز، زبان دست و پا شکستهای است. پر از ترکیبات نامانوس واژگانش با واژگان فارسی. من زبان شناس نیستم. شاید از دید زبان شناسان، این امر، در سیر تحول و تکامل یک زبان، چیز غریبی نباشد. اما آنچه که من از این منظر، درک میکنم، تهی شدن یک زبان اصیل و کهنسال، از چهره و محتوای دیرینه خود است.
کاش همتی که در نسل تازه گیلک زبانان، در برکشیدن و استفاده دوباره از گیلکی، بطور مشخص در سالیان اخیر، درحال شکل گرفتن است، برپایههای کشف دوباره واژگان و اصطلاحات فراموش شده گیلکی، بایستد. با هر گویش و لهجهای. اینگونه، شاید برخلاف دوران کودکی ما، مادران تازه، زبان به آموختن زبان مادری، به کودکانشان بگشایند. زبانی هرچه درستتر و هرچه اصیلتر. بدون القای حس شرمندگی از صحبت کردن به گیلکی، آنگونه که در روزگار ما و بر همنسلان ما میرفت.