همای گیلان: چند سال از آن روزها میگذرد ولی مجید دیگر مثل قبل نشد. افسرده شده و کاری با خانواده ندارد. پس از اتمام محکومیتش در زندان به نیکشهر تبعید شد. دوران تبعیدش هم مثل زندان بخشش خورد اما همانجا ماند و دیگر به تهران بازنگشت.
چند سال از آن روزها میگذرد ولی مجید دیگر مثل قبل نشد. افسرده شده و کاری با خانواده ندارد. پس از اتمام محکومیتش در زندان به نیکشهر تبعید شد. دوران تبعیدش هم مثل زندان بخشش خورد اما همانجا ماند و دیگر به تهران بازنگشت.
هرچه من و مادرش به او گفتیم، آن روزها تمام شده و تو دیگر آزاد هستی اما به گوشش نرفت. چند سال است که در نیکشهر مانده. اتاقی اجاره کرده و آنجا کار میکند. بنزینفروشی، کارگری ساختمان، دستفروشی. من و مادرش هم نمیتوانیم زود به زود به او سر بزنیم. از تهران تا نیکشهر خیلی راه است. مجید بعد از آن اتفاق دیگر مثل قبل نشد. ای کاش قصاص میشد.
دادگاه ۱۶۳درصد دیه تعیین کرد. آن سال دیه کامل زن حدود ۳۳میلیون تومان بود. من ۵۵میلیون تومان دیه را به حساب دادگاه ریختم و رسیدش هم تحویل دادگاه دادم. به من گفتند دیگر با شما کاری نداریم و مجید باید باقی مجازاتش را بکشد. البته هم حبسش کم شد و هم در دوران تبعیدش بخشش خورد. حدود ۱۰میلیون تومان هم جدا به خانم بهرامی پرداخت کردیم. این همه هزینه کردیم و بدبختی کشیدیم اما چه فایده او دیگر مثل قبل نیست.
سال است که از آن روزها میگذرد. نه از آمنه بهرامی خبری دارم و نه پسرم مجید زندگی درستی دارد. یکبار به او گفتم: «بابا برگرد تهران پیش ما همه چیز کمکم درست میشود»، ولی او درجواب گفت: «من تهران کاری ندارم، اصلا نمیتوانم درتهران زندگی کنم». نمیدانم در آن آب و هوا و دوری امکانات چطور توانسته دوام بیاورد.
//روزنامه شهروند