اوایل هفته گذشته هنگامی که پس از ۹ سال همراه هیئت نمایندگی پارلمانی انگلیس از فرودگاه امام خمینی به هتل خود در مرکز تهران میرفتم، زیرساختهای این شهر، اتوبانها و خطوط جدید مترو که در دست ساخت بود من را شگفت زده کرد. با وجود تحریمها، تهران این روزها بیشتر شبیه به مادرید و آتن به نظر میرسد تا مثلا بمبئی و قاهره.
اولین سفر من به ایران در اواخر ماه سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی انجام شد. بلافاصله پس از حملات ۱۱ سپتامبر. محمد خاتمى، رئیس جمهور میانه رو ایران در آن زمان با شجاعت حمایت اخلاقی و عملی کشورش برای مقابله با القاعده را به آمریکا پیشنهاد کرد.
پس از تهران مستقیما به اسرائیل رفتم. اسرائیلی ها آن زمان به خاطر آنکه من در مقالهای در مطبوعات ایران از اسم “فلسطین” به جای صفت “فلسطینی” استفاده کردم یک مناقشه دیپلماتیک به راه انداختند.
ضیافت من لغو شد و دیدار با آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل چندین ساعت به تعویق افتاد. پشت این اتفاق بیمعنی یک مسئله خیلی بزرگتر است که هنوز نیز وجود دارد. اینکه آیا اسرائیل با پایان انزوای ایران موافق است یا اینکه هنوز ترجیح می دهد ایران یک دولت منزوی در سطح جهانی برای همیشه باقی بماند.
از آنجا که سیاست اسرائیل و آمریکا در هم تنیده است، این یک سوال بزرگ برای دولت آمریکا نیز محسوب می شود. تعداد مدارک دکترای آمریکایی در کابینه حسن روحانی، رئیس جمهور ایران نسبت به کابینه باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا بیشتر است. با این حال، آمریکا با قضاوت اشتباه درباره ایران و “محور شرارت” خواندن آن از سوی جورج بوش به سرعت تمام پتانسیل پیشنهاد شده از سوی خاتمى برای ایجاد روابط حسنه با غرب را از دست داد. در واقع، سیاست آمریکا به شکلی دولت خاتمى را تضعیف کرد که اصلاح طلبان قدرت را از دست داده و تندروهایی مانند محمود احمدینژاد جایگزین وی شدند.
تحریمها میتواند اثرات عجیبی هم داشته باشد. گفته میشود که سال گذشته ۵۰۰ خودرو پورشه وارد ایران شد. کوکاکولا هم همه جا در دسترس است. اما تحریمهای بانکی به این معنی است که بیماران سرطانی برای حفظ جان خود نتوانند به داروهای وارداتی که به صورت رسمی از تحریمها معاف شدهاند، دسترسی داشته باشند.
توافق موقتی که در ماه نوامبر بین ایران و گروه ۱+۵ در شهر ژنو منعقد شد، از روز دوشنبه اجرایی میشود. پایان همه تحریمها قطعا منافعی برای ایران خواهد داشت. برای انگلیس هم همینطور است. بیشتر و فراتر از موقعیتهای تجاری که ایجاد میشود، عادیسازی روابط اساسا دارای منافع ذاتی است، آن هم نه فقط برای حل مشکل کشورهایی چون سوریه، عراق، لبنان و فلسطین که ایران در آنها نفوذ دارد.
این بار اگر توافقی صورت نگیرد ایران نخواهد بود که مانند دوره احمدینژاد منزوی میماند، بلکه تحریمها هستند که رو به فرسایش میروند. روسیه و چین که کنار میکشند. فشار صادرکنندههای اروپایی هم به خصوص ایتالیاییها و آلمانیها تشدید میشود. (هواپیمای لوفتانزایی که با آن از تهران برمیگشتیم پر بود از تجار آلمانی.) از همه مهمتر، هیچ تضمینی نسبت به آینده فعالیتهای هستهای ایران وجود نخواهد داشت. جهان به جای آنکه کمتر خطرناک باشد، خطرناکتر خواهد شد و این قطعا مورد علاقه اسرائیل هم نخواهد بود. فکر میکنم حتی شارون هم این را میفهمید. آیا نتانیاهو این مسئله را متوجه خواهد شد؟