اختصاصی همای گیلان: سکولاریسم ,محصول عقل نظری می باشد. اندیشید ن ما،فکر کردن ما، خبر گرفتن ما از این عالم،وداوری ما درباره حوادث، همه محصول این نظریه سکولاریسمی می باشد. به این معنا که این جهانی را که درآن زندگی می کنیم مستقل از جها نهای دیگر بر پای خود ایستاده می بیند.د ر این نگاه تحلیل حوادث وتحلیل پدیده های طبیعی هیچ گاه به چیزی بیرون از طبیعت ارجاع داده نمی شود این همان معنای عقل سکولاروعلم سکولاراست.
گویی که خود طبیعت در نگهداشتن خود، درگرداندن خود، در مدیریت خود، در تولید ودر ایجاد حوادث، در همه اینها خود کفاست وحاجتی به بیرون از خود ندارد. این جهان درنگاه فیلسوفان گذشته ما ودر نگاه پیامبران, همچون یک گاهواره است که همه موجودات و کنشهای متقابل درآن جا داده شده اند.
این گاهواره با دورشته به دو سو بسته شده است:یکی به مبدا ودیگری به معاد. اگراین دورشته گسسته شود این گاهواره سقوط کرده. ولی بشر جدید با این عقل سکولار هیچ یک از ایندو رشته را نمی بینید و تضادی با آن دارد، بلکه تصور می کند که این گاهواره فرضی , بر ساخته های تاریخی و اساطیری و اسطوره ها ی فکری بنا شده و در فضا دارای نیروی خود اتکا وخود ایستا بنا شده وحاجت به اینکه از دو سو به دو جا (مبدا و معاد) بسته شده باشند وتکیه گاهی هم داشته باشند ندارد.
شاید باورش سخت باشد که برای اولین بار یک شخصیت دینی و مذهبی بطور رسمی طلایه دار اندیشه سکولاریسم بود . بله!مارتین لوتراصلاح کننده دین مسیح که خواهان لغو همه امتیازات پاپ ها و کاردینالهای قرون وسطی شده و فیلسوف تاریخی چون “اکویناس”با آموزه های دین مسیح و اندیشه های ارسطو ,بنیانهای اولیه نظری رنسانس و فرزند برومندش سکولاریسم را بنا نهادند. به اذعان آنان , توصیف غلطی هم نیست وقتی این دو نقطه مبدا و معاد را ندیدن و یا بر فرض دیدن و به هیچ انگاشتن ,نتیجه همان است. مبانی نظری جدایی دین و دولت , محصول عفونت و تب های لرزان حوزه سیاست باشد ویا سیر تاریخی مبانی اندیشه های رنسانسی آن , بنا چار گرایش بخشی از کنشهای عالم سیاست بدین سو می رود .
از خصوصیات بارز سکولاریسم, نزدیکی معانی سیاسی و فرهنگی و گاهی اوقات در هم تنیدگی آن می باشد و شاید حوزه منفک به معنای خاص آن وجود نداشته باشد .حذف دین و دیانت و معاد و مبد ا در اندیشه های سکولاریسم ,انحراف معانی آن می باشد چون هر گونه حذفی نقض غرض در این دیدگاه می باشد.خلط مبحث مفهومی تاریخی آنرا باید ,در جایی جستجو کرد که بر اساس مبانی نظری آن ,جایگاه دین و دیانت و نحله های فکری متفاوت حوزه مذهب ,برابر و مساوی و یکسان با بقیه و سایر ین می باشد و لغو امتیازات سیاسی و اجتمایی بخاطر شاخص و شاذ و حتی کاریزما بودن ,اساس و شالوده آنرا تشکیل می دهد.سکولاریسم سیاسی فرزند برومند رنسانس و دوره تجدید حیات تمدنی اروپا می باشد که با چشمانی بسته به قضاوت در منازعات تاریخی نشسته و درب امتیازات آسمانی را هم بسته و بدیلی متفاوت و جذ اب برای تنازعات سیاسی در انتقال قدرت های حاکم در راستای کنش های سیاسی می باشد.همزاد تاریخی آن را با معنی متفاوت و متضاد که شکل و شمایل دیگر گونه و مخرب دارد “بنا پارتیسم” می باشد که در یک بزنگاه تاریخی حاصل از تنازعات سیاسی و اجتمایی و هرج و مرج بعد از انقلاب کبیر فرانسه ,بدیل این انقلاب فکری ولی در شکل شمایل سیاسی آن شد و بصورت پارادایم فکری در سیر مبانی اندیشه های تاریخی پابه پای دو قلوه متضاد خود یعنی سکولاریسم حرکت کرده است .در عصر حاضر ما می توانیم به دو مثال بسنده کنیم که یکی بدیل استالینیستی در شوروی سابق و روسیه امروزی ,”بناپاربیسم ” پوتین می باشد و بدیل اقتدار گرایی بن علی در تونس “سکولاریسم” می باشد .