چاپ مطلب چاپ مطلب

“عشق و شیدایی و قصه های هزارو یک شب در سرزمین افسانه ای و اهورایی ما”/جلال میرزااقایی

اختصاصی همای گیلان، دل و ایمان پاک خویش را بی تاب ِ چشمانی کن که ریشه اش در خاک و آب و شاخه هایش بسوی آفتاب و زبانش عصیان کند زهر چه که بوی شیدایی و دلدادگی ندهد .
تاریخِ دور دراز و حدیث ِ پر سوز و گدازِ مناره ها و نعره ها از سنگواره ها تا هزاره ها ،بر همین قصه های پر سوزو گداز رفته است و چه استخوان ها در گلو که نشکسته است .
هزاران رهگذر از این ره رفته اند و اینک بند در بند تاریخ آویخته اند تا عشق را بیاموزیم و دل را ببازیم و در هجر و فراق بسوزیم .
اینهمه طنازی یار و طنز پردازی روزگار در انبان وطن بود و ما گرد جهان می گشتیم .تار و پود این دیار و چشمان بیدار آ ن که از حماسه ها و افسانه ها و خیزش ها و شورش ها و هجوم بیگانگان و سستی هموطنان که همیشه چشمانی پر خون از شیدایی و حتی بی وفایی ،دلی مجنون داشته و این قصه پر غصه ،میراث فرزندان شد .
دروازه های تاریخ شاهد هجوم اقوام بیگانه و به سیخ و مسلخ بردن بلبلانِ مست و صاحبدلانِ سر مست و عارفانِ الست بوده و عطار و عیاران رفتند و طرّاران کوفتند و روفتند .
ژرفای عمیق از احساس ِ جریحه دار شده ملی که در هر عصری بشکل وشمایل شلاق گونه ، بر روح و روان ،فرود می آمد و باعث عقب ماندگی تاریخی ما شد .
از پارت ها و مادها و پارس ها و حمله مغول و سکندر و افغانی و اعراب و ….رثا و ناله ها و قصه ها شنیدیم و اشک و آه و فغان ها بردیم .
ادبیات جان گرفته از این همه ضجّه ها و ناله ها که به دود و آه و خون آغشته بود و با سوز و گداز و تجاوز به سرزمین مادری همراه بود بعد ها در قالب اسطوره از دروازه های تاریخ گذشت و به افسانه ها پیوست و اسطوره شاهنامه فردوسی یکی از آنها بود .
شیدایی ها و سیاووش ها و سهراب های ناکام و رشادت های رستم افسانه ای که هنوز نقل محفل قصه های هزارو یکشب وشب های دراز نسل ایرانی ماست .
عشق های افسون کننده و شیدایی های دیوانه کننده و ادبیات مسحور کننده که پا به پای حماسه های کوبنده ،همه تاریخ را در نوردیدند و درمسیر از کوروش و اردشیر دانا میراث به قر ها سپردند و از باغستانهای بزرگ تاریخ ،نه تنها به ادبیات حماسی بال و پر دادند بلکه باعث ِ ارتقاو بقا ادبیات عاشقانه و شاعرانه و عارفانه شدند و مستی شراب ناب و ناله سرمستی چنگ و رباب ،همه سوز تاریخ را به ابریق می ،ساز کردند .
حماسه ها و کاسه های خون از چشم و چشم سارها و ناله ِ ساز ها ، سرانجام سوزِ این رثا و حدیث ِ اشک و آه وخون را از سینه به سینه تاریخ گذر داد و از نای و نفیر و دل سوخته و جگر لخته ،خون و ادبیات حماسی در شرنگ و کالبد بی جان وطن کردند که تا ققنوس وار ،پر پرواز بگیرند و فرزندان در آغوش مادر جای گیرند .
از گنبد افلاک تاریخ ،چو هَزاران آواز دادیم و بهر اعتلای وطن ،هِزاران سرِ،سرافراز دادیم و تیر به چشم افراسیابان، به پرواز دادیم که ایران وطن ماست و دشمنانش ،دشمنِ جان و تن ماست .
وقت آن است که در قصه های هزار یک شب از همه ایل و تبار ِافسانه ای و از همه بچه های این مادر پیر (ایران خانم) که فقط شادابی ما ، وی را جوان و شاداب می کند و در پی برادران گمشده تاریخی ما باشیم و از آنها یادی کنیم و در خانه مادری ،همه برابر و به مهر و دوستی و ب محبت در کنار مادر زندگی کنیم .
ایران بدون رستم و فردوسی و کوروش و مولانا و حافظ و عطار و سعدی و فروغ و سهراب سپهری و فریدون مشیری و سیمین بهبهانی ووووو…وووووودر هیچ قصه ای ،ایران ما نیست .

جلال میرزااقایی

با کانال همای خبر همراه باشید

About عطیه نصرتی

Check Also

ملاقات مردمی محمد حسین واثق کارگرنیا رئیس شورای اسلامی شهر رشت همه روزه در ساختمان شورا با شهروندان شریف رشت به منظور بررسی مشکلات و دغدغه های آنان

رئیس شورای اسلامی شهر رشت همه روز در دفتر کار خود با همشهریان دیدار و …