اختصاصی همای گیلان: پسرک ازمدرسه گریزان بود ،پایش که به مدرسه می رسید إحساسش خمیازه می کشید وطنازی ورقص بوته های برنج رانمی دیدواز کوچکترین روزنه سود جسته ودوان دوان از مدرسه درمی رفت وخودرا دردل جنگل سبز رها می کرد .
پدر ومادرش -خسته از شماتت اولیای مدرسه -درصددتأدبیش برامدند ،برادر بزرگ ،که بعدها فیلسوف نامی شد،داوطلب گردیدوخرامان خرامان پای به جنگل نهاد در آنجا صدای بی تابی چشمان پسرک راشنید وشاید عمق ارزویش راوجب زد ،او پسرک در اغوش کشید وبا انگشت اشاره دست راستش،اورامهمان خورشید کردوبه اوگفت :می دانم گمشده ای داری وبه دنبال معرفتی خورشید سان هستی ،این را بخوان ،نهج البلاغه است ،کتابی از علی ،مقتدای شیعیان وازادگان جهان .کتاب را در دستان کوچک برادر گذاشت ورفت وموقع رفتن تاکید کرد :این رابخوان تا ارام شوی ،تا جهان وخالقش را ان گونه که هست ،دریابی .
روزها وسال ها گذشت ،ان پسرک گریزان از مدرسه ،هم چنان خودرا شاگرد کلاس علی (ع)ونهج البلاغه می یافت .جرج با لذتی غبطه انگیز ،نهج البلاغه راخواند وخواند ،علی را در ان یافت -ان سان که جعفرشهیدی یافته بود :علی (ع)از زبان علی ،فراتر ویا کمتر از ان را نمی دانم .
جرج سپس علی را در دیگر منابع وگوهرها ی پیامبر (ص)وإمامان معصوم (ع) کاوش کرد ،او نهج البلاغه راباربار خواند وهربارخرمنی جدید از دنیای بی انتهای علی برداشت کرد ودر انبان جانش سپرد .جرج به خورشید نزدیک ونزدیک تَر شد ،روزی نشست وهمه یافته ها را گرد هم اورد ،اثری شد بی نظیر :”علی صوه العداله الإنسانیه”،کتابی که نویسنده را جهانی ساخت .
جرج جرداق در ان کتاب از علی گفت ،باور های علی ،رشادت هایش ،شیوه حکومتداریش و…وعلی را با معماران انقلا ب فرانسه ۱۷۸۹م ،با فلاسفه ،عرفا ،حکما ودیگران مقایسه کرد ودر نهایت فریاد زد :علی همطرازی ندارد ،او قرن ها پیش از زمانش زاده شد و ازان پس عاشق ترین مسیحی علی نامیده شد .
اینک که این سیاه مشق را قلمی می کنم ،دستانم را می سپارم در دستان ارامش شب وبا خود می اندیشم من چگونه ازعلی سخن بگویم ؟ان علی (ع) که در دامان رسول (ص)پرورش یافت ،علی بدر ،احد ،خبیر وخندق ،علی غدیر ،علی لیله المبیت وفکرم رامعطوف می کنم به بوی دستان سوخته عقیل متوقع از بیت المال ، تمرکز می کنم بر عظمت بی بدیل حافظ خلخال زن یهودی ،به نویسنده نامه به نازدانه اش امام حسن ،به مالک اشتر .
دردل شب ذهنم را متوجه کعبه مبارک می کنم ،به مستجار که شکافته شد تا بیت الله ،علی نوزاد را در اغوش بگیرد ،به ابن ملجم فکر می کنم به نماد دوجینی از تعصب وتصلب ،ان هنگام که شمشیرش را زهرالود می کرد ،به لحظات انتظار آمدن امام مهربانی ها به مسجد ،به بی قراری اودر زمان قیام ،رکوع وسجده عاشقانه علی . به ان دم که علی عرشی و اسمانی شد وهمه شنیدند که :”فزت ورب الکعبه ”
شاید ملایک هم زمزمه می کردندکه :”در مسلخ عشق جزنکورانکشند”
علی جان !مرا ببخش که مدعی ام شیعه ام ولی نشناختمت،مراببخش که از تو از قران وسنت نگفتم وترا بازبان نهج البلاغه معرفی نکردم مرا ببخش که …
طفیل هستی عشق اند آدمی وپری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
دکترمحمدتقی یونسی هیات علمی دانشگاه آزاد رشت
بسیار عالی
خیلی زیبا بود