مدرنیته، نقشه راه ،یا برگی از صفحات تاریخ(قسمت دوم)/جلال میرزااقایی قاضی محله
عطیه نصرتی بهمن 29, 1398مقالهدیدگاهها برای مدرنیته، نقشه راه ،یا برگی از صفحات تاریخ(قسمت دوم)/جلال میرزااقایی قاضی محله بسته هستند287 Views
اختصاصی همای گیلان، ظهور اندیشه های رنه دکارت، مبنای مدرنیته و تحولات رنسانس و همه ی ره آوردهای اندیشه های تاریخ مدرنیته و رنسانس بود .او تردید های فلسفی را به متن و بطن جامعه کشاند و گفت :
در همه چیز می توانم شک کنم ،اما در این واقعیت که می توانم شک کنم ،یقین دارم بنابر این شک کردن من امری است یقینی و از آنجا که شک کردن ،یک نحوه از حالات فکر و اندیشه می باشد پس واقعیت این است که من می اندیشم چون شک می کنم و چون می اندیشم پس کسی هستم که صاحب این اندیشه است .”
شیوه و سبک بیان اندیشه های دکارت بر محوریت عقل و تاکید بر قدرت انسان بود .عقل وسیله زندگی است و چون انسان دارای عقل است پس می تواند استدلال کند و قوائد عقلانی را درک نماید .
در یک جامعه مدرن، انسان عقلانی در مرکز تحولات قرار میگیرد و این عقل را روشنفکران اختراع نکردند بلکه حاصل تکامل مغز می باشد ولی همین عقل در قرون وسطی در خدمت کلیسا و مذهب بوده و از آنها پیروی میکرد ولی با تولد راسیونالیسم (عقلگرایی) جهش و شادمانی و موتاسیون فرهنگی شگرفی برای رویش اندیشه های نوین بر پیکر و بستر تحولات ،بوجود آمد .
مدرنیته بعنوان تنفس و پدیده ای نو ظهور و رفتاری تازه و نوعی انقلاب در منش و کنش جامعه ،اجتناب ناپذیر شد.
آری انقلابی روشنفکرانه که فیلسوفان ومتفکران بطور آشکار با دین و استبداد کلیسا درگیر شدند وبه اشاعه دانش پرداختند و منطق و عقلانیت را ساماندهی کردند .واژه ها و مقوله های هنری و فلسفی و علمی ،دسته بندی شده و انتشار یافتند که فیلسوفانی مانند دالامبر ،دیدرو،ولتر،..در این مقوله نقش برجسته ای داشتند .
رنه دکارت ،توماس هابز ،جان لاک ،باروخ اسپینوزا ،لایپنیتز،هیوم ،مونتسکیو وووو در تبیین و تولید روح و روان اندیشه های مدرنیته پیشتاز و ممتازبودند و در این شرایط، وحی،ایمان ،باور دینی رو به افول و خود مختاری عقل و خرد گرایی ،محور اصلی اندیشه مدرن میشود .
این تلاش ها و کنش های فرهنگی و علمی بیانگر سرآمد و برآمد دانش روشنگرانه در برابر اعتقادات مذهبی و دینی کلیسایی و اندیشه ها ی تئو کراسی و اسکو لاستیک اجتمایی بود که مبین تصویر و تصوری جدید و الگویی نو برای زندگی در عصر جدید می باشد .زمین از مرکزیت افتاد و کپر نیک پیروز شد و فئودالیسم عقب نشینی کرد و سر مایه داری توسعه یافت و زندگی سیاسی و اجتمایی و اقتصادی دگر گون شد و آزادی وجدان که با اندیشه های مارتین لوتر جان تازه ای یافته بود به حرکت در آمده و ضربه ای سخت به اتوریته کلیسا وارد کرده و دیگر اندیشی و پلو رالیسم فکری و فرهنگی با فیلسوفان تقویت شد .
در متن زندگی فلسفی و علمی جدید،انسان های خردمند متولد شدند و حقیقت جویی در این بستر جدید ،دیگر به خدا متصل نشد و به اراده هیچ خدایی هم وابسته نشد و حقیقت فقط و فقط با علم و تجربه بدست آمد .ارزش ها از مقام آسمانی و الهی به ارزش های زمینی و انسانی گرایش پیدا کردند و دنیا ،آن دنیای راز آلود و پیچیده که فقط در ید خدایان باشد ،نبود بلکه قابل لمس و با شیوه عقلی و تجربی و علمی در تسخیر انسان درآمد ……