اختصاصی همای گیلان:اندک اندک جمع مستان می روند .وقتی بیاد می آوریم زمانیکه با بزرگتر ها (داداش بزرک ،دایی،عمو) به سینمای شهر می رفتیم و هنوز طفلی شش الی هفت ساله نبودیم که پایمان بسوی جایگاه هنر هفتم باز شد و درست موقع تماشای فیلم با همان نگاه کودکانه بودیم که ناگهان همه تماشاگران سینما بپا خاسته و با کف و سوت زدن به تشویق می پرداختند و با شعف و شادمانی از ما هم می خواستند که بلند شو و کف بزن .ما هم مات و مبهوت و بدون اینکه بفهمیم موضوع از چه قرار است بلند می شدیم و کف می زدیم .
سیر مبانی فکری هر انسانی ریشه در تاریخ علایق و خواسته ها و آرزوهای دوران کودکی وی دارد .بی شک قبل از ورود تکنولوژی های افسانه ای از قبیل ویدئو ،ماهواره و موبایل و تلگرام و…،سینما یگانه جایگاهی بود که درصد بالایی از مردم جامعه ،علاقه وافری بدان داشتند و هریک به منظوری و مقصدی .
سینمایی که بزرگانی چون مارلون براندو ،جین فاندا ،جان وین ،چارلزبرونسون ،فی داناوی ،سوفیالورن ،آلن دولون ،استیو مک کوئین …که پرده های افسانه ای آن را در تسخیر خویش داشتند، همزمان بودند با هنرمندان وطنی ما نظیر فردین ،ناصرملک مطیعی ورضا بیک ایمانوردی ،فروزان ،پوری بنایی ،هاله نظری ،بهروز وثوقی ،ایرج قادری وووو….
روح و روان شرقی ما بیشتر مانوس بود با اشک و عشق سوزان بانو “فروزان” در فراق معشوقش و یا فتوت و جوانمردی و معرفت امثال فردین و ناصر ملک مطیعی تا نسبت به مبارزات آزادیبخش “زاپاتای” مارلون براندو . این قوی ترین پارادایم هنری(فارغ از فلسفه آکادمیک) سینمای دهه چهل تا انقلاب بود .
سورآلیسم نهفته در محاورات و رفتار های انسانی و اخلاق مدارانه و همراهی آن با نوعی از موسیقی و ترانه های کلاسیک اش ،کعبه آمال و بت نسل آن عصر بودند .بت نسلی که عمیقا سیاسی نبود و اوج سیاسی این سینما ،همان فیلم گوزنهای مسعود کیمیایی بود و جالب اینکه شاخ این گوزن در بعد از انقلاب شکسته شد !.
سینمای دهه پنجاه با سوپر استار هایی نظیر ناصر ملک مطیعی توانست مترو معیاری برای سنجش رفتار های اخلاق و روح جوانمردی طیف وسیعی از نسل دهه پنجاه باشد .آنان با فیلم “مرد” او مردانگی را و با فیلم “غلام ژاندارم” او دفاع از میهن را دیده و همچنین با فیلم “خاطرخواه” او همراه روانشاد بانو فروزان ، شیدایی و دلربایی را با اعماق وجود خویش لمس کردند .
تحولات نسلی و بین نسلی در گستره فلسفی هر جامعه ای و با هر اندیشه ای ،سرانجام ظهور و بروز آن در لایه های سطحی و زیر پوستی و عمق بافت های سیاسی و فرهنگی آن ،خود را نمایان می سازد .کتمان و انکار نماد های فرهنگی و هنری که بهانه و فلسفه زیستن و هویت نسلی، بخشی بزرگی از جمعیت جامعه را تشکیل می دهد ،غیر ممکن می باشد و آب در هاون کوبیدن است ما این تجربه را در تشییع جنازه روانشاد فردین و مرتضی پاشایی شاهد بودیم .
سرشت و ذات هنر دراماتیک و حتی رمانتیک این دیار خارج از واژه های تبیین شده آکادمیک هنر ،بیشتر متکی به شخصیت های شاذ و ممتاز همان هنر جلوه گری دارد . بعنوان مثال ،هنر آواز این دیار را بیشتر با استاد شجریان و یا استاد ایرج و …ترانه های دهه پنجاه روانشاد هایده و یا داریوش و یا گوگوش وووو بخش لایتجزای ترنم دلنواز هنر این سرزمین می باشد.بایکوت و تحریم این نماد ها در حوزه سیاسی ،آبی بود که بعد از انقلاب در هاون کوبیدند و نتیجه معکوس گرفتند و ظاهرا دست بردار هم نیستند و حتی پیه این سیاست را به تن مرحوم ناصر ملک مطیعی فقید هم مالیدند .
آری ناصر هم از جمع مستان رفت .او به مفهوم واقعی کلمه “ناصر” بود و “مَلَک” اهل هنر بود و متواضع و “مطیع” هر جمعی بود .روانش شاد باد ./با کانال همای خبر همراه باشید