صدای پا و تغییرات جدی را ،باید جدی گرفت .پایوران اندیشه های انقلاب و انقلابیگری با چهل سال فرصت ،متاسفانه کار نامه قابل قبولی در نزد مردم نداشته و ندارند . با فرصت سوزی از دوسوی حواریون و وارثان انقلاب ،بسیاری از پتانسیل ها از بین رفته و توده های سرخورده از تحقق امید ها و آرزها ،اینک خواستار تحولی عظیم در راستای احقاق حقوق اساسی و سیاسی و اجتمایی و …می باشند و اشتباه فاحش آنجاست که صورت مسئله را با انکار و ایضا و یا سرکوب ،بخواهد حل شود .
اینک وقت آن رسیده است که آشتی ملی و گفتگوهای اساسی و ورود نخبگان و شکستن دایره بسته حاکمیت را آغاز و گوش ها را آماده برای شنیدن صدای موجی که فارغ از همه دغدغه های انقلابیون و فعالین سیاسی و اجتمایی و فرهنگی بلندشده ،کنیم و این همان صدایی است که ناپلئون بناپارت از شنیدن آن وحشت داشت .
با اینهمه محدودیت و محرومیت و فساد ساختاری و بیکاری و فقر و تنگدستی ونبود آینده ای روشن ،چگونه می توان دنیای آنها را ساخت و به آینده امید وارشان کرد؟ توان اساسی ملی را در برزخ روابط و تصمیم قدرت های بزرک جهانی هزینه کردن و عمق استراتژیک که همانا ،رابطه دموکراتیک بین حکومت و مردم را نادیده گرفتن،خطای تاریخی و غیر قابل جبران می باشد.
هیچ طبقه ا ی و هیچ انقلابی ،بدون حاکم کردن ساختار دموکراتیک ،توان احقاق خواسته های اجتمایی و سیاسی و اقتصادی و….جامعه خویش را ندارد و دینامیک حرکت های اجتمای ،سرانجام دو سوی نامتجانس مردم و حکومت را روبروی هم قرار می دهد و اگر حاکمیت به سرکوب روابط دموکراتیک بپردازد ،بناچار برای بقای خویش به بیگانگان متوسل خواهد شد که متاسفانه متحمل هزینه های نجومی خواهد شد و جامعه بسوی فقر و فلاکت و سرانجام صدای اعتراضش بلند خواهد شد و رویداد دی ماه سال گذشته در همین راستا قابل تحلیل می باشد .
نهاد های ملی و مردمی و محلی و قومی و فرهنگی و هنری و انجمن های غیر حکومتی و دانشجویی و کانون های صنفی و گار گری و معلمی و ….اگر به هر دلیلی امکان فعالیت و سیاست ورزی که ذا ت آنهاست، را از دست بدهند و یا ازآنها سلب شود ،ریه های تنفسی بقا حاکمیت مسدود خواهد شد و این اصل بقا و دیا لکتیک علمی حرکت های اجتمای است .
در مناسبات و روابط پیچیده دولتها و کشورها و گفتگو ها و اهرم ها برای حفظ منافع ملی ، هیچ اهرمی قویتر از نظام دموکراتیک ،در گفتگوی متقابل نیست و نمونه بارز آن ،نقش دو کره در جهان امروز می باشد.بقول میخائیل گورباچف آخرین رئیس جمهور اتحاد جماهیر شوروی :
“در دنیای امروز و فردا ،کشوری ابر قدرت است که ضریب رشد اقتصادی اش بالا باشد ،مانند کره جنوبی ونه زراد خانه های بزرگ .”
وضعیت بغرنج و پیچیده امروز کشور ما نگران کننده است و اولین گام برای برون رفت ،شروع گفتگو ها و آشتی ملی و آزاد کردن شخصیت های ملی و همه زندانیان عقیدتی و فکری و اقلیت های قومی می باشند که خود بنوعی در پیوند و همبستگی ملی ،اهمیت بسزایی دارند .
حذف دایره خودی و غیر خودی و ورود نخبگان و اندیشمندا ن و شخصیت های ممتاز ملی و میهنی به حلقه تصمیم گیرا ن کلان کشور و برگزاری انتخابات، بدون نظارت استصوابی و با مترو معیار های دموکراتیک و جهانی و با نرم حقوق بشری ، ضرورتی حیاتی می باشد .
ایرانی، با ساختار دموکراتیک و مطابق عرف و تعریف ادبیا ت سیاسی ،باطل السحر همه دسیسه هایی است ک چشم طمع به این آب و خاک دوختند و تنها امید شان به همین شکاف بین مردم و حاکمیت می باشد .پر کردن این شکاف وظیفه ملی و میهنی و دینی همه مسئولا ن ریز و درشت در حلقه حاکمیت می باشد که فردا هیچ عذری را تاریخ نخواهد پذیرفت.