چاپ مطلب چاپ مطلب

نمونه ترازوی سنتی گیلانیان وبرخی از اوزان ومقادیر محلی قدیم برنج

نمونه ترازوی سنتی گیلانیان وبرخی از

اوزان ومقادیر محلی قدیم برنج

 

اَسبه بار æsbə bar :بار برنج یا زغالی که بر اسب میبندند، مجموع شالی هایی که با اسب حمل میشود.

 

بار bar:دو کیسه شالی سر پر، برابر با دو لنگه یا چهار قوتی یا ۱۳۲ کیلوگرم برنج.

 

بج بار bəjə bar: بار برنج، که با اسب به شهر یا به  انبار حمل میشود.

 

پلک pəlk:نصف هر کله را پلک گویند.

 

پم pəm: واحد مقیاس به اندازۀ گنجایش دو کف دست، مقدار برنجی که در دو کف دست به هم چسبیده جا بگیرد.

 

پنجا pənja:وزنی برابر با نیم کیلوگرم که برای شمارش برنج و غلات به کار میرود. گیلک ها پول، تخم مرغ، گردو و هر چیز دیگر را، در دسته های ۵۰ تایی محاسبه میکنند.

 

پیمانه peymanə:ظرفی برای کیل کردن برنج، نیز ¬ کیل.

 

تاس tas:ظرفی است به محتوی تقریبی یک کیلو گرم که برای پیمانهکردن برنج به کار میرود.

 

جریب jərib:زمینی به مساحت تقریبی ده هزار مترمربع، هر جریب شامل ده قفیز و یک قفیز شامل ده دهو است.

 

چارک čarək: وزنی معادل یک چهارم من یا  ۱/۵کیلوگرم یا نصف لگن برنج.

 

چتبر čətbər: وزنی برابر  یکچهارم گروانکا، یا حدود صد گرم.

 

چلتاس čəl tas:کاسه ای از جنس برنجی که بر بدنۀ داخلی و خارجی آن ادعیه و نقوشی زده اند و برای عیار برنج (مقدار لازم برنج برای طبخ در دیگ) به کار میرود. به باور عامیانه ریختن برنج در آن برکت میآورد.

 

خروار xərvar:وزنی معادل چهار قوتی که مخصوص برنج است.

 

درنگه dərəngə: محتوی یک مشت باز، یک کف دست که اندازۀ ثابتی ندارد و بسته به گنجایش کف دست شخص است.

 

دهو dahu: واحدی مساوی صد مترمربع. برابر یک صدم جریب و یک دهم قفیس.

 

قفیز  qəfiz(قفیس qəfis):واحدی است مساوی هزار مترمربع. ده دهو مساوی یک قفیز و ده قفیز مساوی یک جریب است.

 

قوتی quti: واحد وزن برنج و اصطلاحی برای توزین برنج. هر قوتی مساوی با ۳۳ کیلوگرم و هر چهار قوتی مساوی یک بار اسب یا دو لنگۀ ۶۶ کیلویی است.

 

کله kəlæ: به هر کرت یا هر قطعه زمین زارعی یک کله میگویند.

 

کیلkil (لگنləgən ):ظرفی است که برای پیمانه کردن برنج و معادل نیم من برنج در آن جای میگیرد.

 

گروانکا gərvanka: واحد وزنی تقریباً برابر ۴۰۰ گرم، هر ۲/۵ گروانکا برابر یک کیلوگرم است.

 

لاخه laxə:لنگه، یک لنگه بار به وزن دو قوتی، نیم بار برنج.

 

لنگه ləngə: یک گونی شلتوک یا برنج که در یک طرف اسب بار میشود، نیم بار اسب

 

من mən: وزنی معادل شش کیلو

یک خروار:معادل  ۳۰۰ کیلو گرم

 

منبع: واژه ها و اصطلاحات برنج و برنج کاری”، مجله زبان ها و گویش های ایرانی، دوره جدید، شماره پنجم

 

About مدیر خبر1

Check Also

 مشاهده غاز پیشانی سفید در تالاب بین المللی انزلی

 مشاهده غاز پیشانی سفید در تالاب بین المللی انزلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *