چاپ مطلب چاپ مطلب

نگاهی به سیر تاریخی “فلسفه و عرفان”ایرانی ما / جلال میرزاآقایی

اختصاصی همای گیلان: دراین کتابت کوتاه و نا رسا ,مجال بررسی همه جانبه به این مسیر تاریخی نیست که درشناخت بخواهیم هم به فلسفه و هم به عرفان به شیوه ای دست یازیم که در خور و شایسته آنان باشد .آنچه مسلم است این دو مقوله تقریبا با یک هدف و اما با دوشیوه متفاوت به حرکت تاریخی پرداختند .

جلال میرزاآقایی

اما در طول زمان یکی از آنها ,یعنی فلسفه در نقطه اوج و تکامل تحسین بر انگیز پرداخته و طلایه دارانش در سطح بین المللی سر افراز و جاودانه شدند اما (عرفان) در طول زمان نه تنها به جایگاه شایسته اش نرسید بلکه روز بروز به افول گرایید.
اما این دو همسفر تاریخی از دیر باز پابه پای همدیگر به این گذر تاریخی ادامه دادند و بار ها نیز مورد حمله و تکفیر و اذیت و آزار خرافه پرستان مذهبی قرار گرفتند و هنوز هم قرار دارند.با این حال می بینیم که فلسفه با تمام ضربات سختی که خورده است همچنان به راه خود ادامه می دهد و تا جایی که مقدور است خود را از تنازعات دینی و مذهبی دور نگهدارد و استقلال خود را حفظ کند.اما نهاد عرفان با وجود اینکه از ضربات بی نصیب نمانده ,در بیشتر ایام تاریخ خود را به دامان موهومات مذهبی و خرافی آویخته تا بتواند به زندگی خود حتی در خلوت و خاموشی ادامه دهد .

با اینکه عرفا نیز مانند فیلسوفان حرفهای ارزشمندی برای گفتن داشتند و دارند و می زنند و می زدند و آمال نهایی آن ها نیز از آغاز پیدایش ,تکامل انسان و ارج نهادن به انسانیت بوده که از این بابت ,هم سری پر شور تر از فیلسوفان داشتند و هم بزرگان سر فرازی از میان شان بر خاسته است .با این حال می بینیم که این نهاد به مرور زمان از قافله معرفت و رسالت اولیه به دور مانده است. می دانیم که سه نهاد دین و فلسفه و عرفان پا به پای همدیگر به حرکت در آمده اند .

اینکه کدامیک از این سه نهاد متقدم بر دیگری است هنوز یک نظریه قطعی داده نشده است چون هر سه آنها از زمان پیدایش اندیشه پا به عرصه گذاشته اند و هر سه نیز قدمتی به درازای عمر شروع اندیشه ورزی بشر دارند.اما آنچه فیلسوفان بدان اعتقاد دارند این است که حضور دین می باسیتی متاخر از فلسفه و عرفان باشد .

اگر با تعمق به محتوای آنها توجه شود می توان گفت فلسفه به معنای شناخت ,نخستین نهادی است که پا به میدان گذاشته است ودر پی آن عرفان با همان هدف ,اما در مسیری جداگانه وارد عرصه شده است .پس از آن دو بود که نوبت به دین رسیده که بصورت طبیعی از درون کنجکا ویهای فلسفی و سیر و سلوک عرفانی سر برآورده است با این تفاوت که دین با حضور خود در صحنه ادعای سردمداری داشته و خود را تنها نهاد رهبری و سعادت بشر از حیات تا ممات وحتی زندگی اخروی می داند و بخش عظیمی از تلاش خود را صرف منازعات با دو نهاد دیگر کرده است و تا پای جان به ستیز با عارفان و فیلسوفان پرداخته است .از عجایب بزرگ روز گار همین که ,گاهی اوقات عرفان را هم به کمک کرفته و مشترکا به جنگ فلسفه رفته اند که خود حکایت دیگری است .در مواردی حتی مولوی نیز به یاری دینمداران آمده است.
پای استد لالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود .

ادامه دارد.

جلال میرزاآقایی

About سردبیر

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …