اختصاصی همای گیلان: به سبب کار و مسئولیت حرفه ای که دارم بارها با جواب آزمایشات و یا نتایج تست های کلینیکی و پاراکلینیکی بیماران و مراجعه کنندگان مواجه شده و به تفسیر این نتایج پرداخته ام.ولی همواره وقتی با این نتایج مواجه بوده ام این حس در من ایجاد شده که با یک متن بغرنج و غیرقابل فهم مواجه بوده ام. آزمایش های کلینیکی چیست ؟ چیزی بغیر از اعدادی که بصورت عمومی ذکر می کنند که فی المثل قند یا چربی یا آنزیمهای قلبی و یا هموگلوبین افراد باید در چه رنجی باشد که نرمال تلقی گردند و یا بیمار و یا در مرحله بیمار شدن یا بهبودی.و این اعداد ابدا کاری به من یا شما ندارند که کجا زندگی می کنیم، چه سبک زندگی داریم و چه دغدغه ها ، آرزوها و یا مشکلاتی داریم.آنها همچنین به تصور ما از خویشتن هم کاری ندارند.در حقیقت این متون ریاضی و کلینیکال اتوریته وار با ما صحبت می کنند و به ما دیکته می کنند که چگونه زندگی کنیم. و چیزی که به شما می گویند به منهم می گویند و به فلانی و فلانی هم می گویند.روح دکارتی این متون و زبان ریاضی آن ها که ناشی از نگاه مکانیکال به نوع بشر است و البته حذف انسان بعنوان سوژه ونادیده گرفتن ذهنیت او ناشی از تحول عصر روشنگری در اروپا بوده که در آن اصل بر مکانیکی بودن بدن و جدایی روح از جسم است .
همین می شود که من وشما وقتی پیش پزشک می رویم می گوییم شکم درد داریم و یا می گوییم:” نمی دانم چرا مدتی است که پاهایم بیقرار شده است!” یعنی برای اعضای بدن خود از ضمایر سوم شخص مفرد استفاده می کنیم و نوعی اصالت وجودی برای آنها قائل هستیم. و این بخاطر آن پیش آمد کرده که زبان علم پزشکی ابژه محور بوده و رابطه ای با ذهن من وشما ندارد و بالعکس سعی می کند ابژه بیرونی را مبدل کند به سوبژه درونی .یعنی برای ما این تصور را ایجاد کند که اگر می خواهید سالم باشید یا نرمال باشید باید این کار را بکنید و یا اینطور باشید.وپشتوانه این نحوه زیستی که به ما تحمیل می کند همان تست های ریاضی است که رابطه کلمه -شی را قطع کرده است.
در حالیکه من با بیمارانی مواجه بوده ام که فی المثل دارای قند حدود ۴۰ میلی گرم بر دسی لیتر بوده اند ولی هرگز دچار افت هوشیاری نشده و حتی روبروی من طوری اسکناس شمارش می کرده اند که من ناتوان از آن بوده ام ویا هموگلوبین حدود ۳ داشته اند ولی هوشیارانه ارتباط کلامی برقرار کرده وبدون ضعف خاصی راه می رفته اند.وهمه اینها موید آنست که مطلق نمایی این متون قابل خدشه و بازبینی است.ولی علم پزشکی به ما می گوید اینها استثنا هستند زیرا او سوژه را ابدا به رسمیت نمی شناسد.از نظر او حجیت با همان آزمایشات ونتایج است و ابدا مهم نیست که من و شما چه می گوییم و چه حالی داریم.از همین جهت است که وقتی شما وارد مطب یک پزشک می شوید از همان ابتدا بدون هیچ معاینه خاصی یا اخذ شرح حال مبسوطی باید انواع آزمایشات و تست های تشخیصی را انجام دهید.
از این مقدمه طولانی که بگذرم سخن از پرونده پزشکی مرحوم کیارستمی است پدر خبرها فرجام این پرونده به همان نحو که می دانید اعلام شد.خب ! بغیر از اعتراضی که ما می توانیم به این رای داشته باشیم ولی مشکل اساسی همچنان باقی است.بخاطر دارید که پزشک مرحوم کیارستمی در یک واکنش عجیب اعلام کرده بود که ایشان را نمی شناخت است ! این سخن چه گزاره ای را پیش می کشد؟ بگذریم که آیا این مهم بوده که تیم پزشکی ایشان بداند که ایشان کیست تا خدمات خود را ارائه کند ولی مهمتر آنست که اساسا چرا پزشک مربوطه هیچ ارتباطی با بیمار خود نداشته است؟
شما تصور نکنید که این نادیده گرفتن سوژه( حالا بیمار یا مددجو یا حتی خانواده و همراهان او) فقط مربوط می شود به زبان ریاضی آزمایشات کلینیکی یا تصاویر بی روح پاراکلینیکی بلکه ما در روانشناسی هم که علی القاعده باید با روح و ذهن افراد و نحوه زیست و زندگی آن ها مواجه باشیم باز شاهد قداست متون مربوطه در علوم مشاوره ای و روانشناسی بوده و سوژه نادیده انگاشته می شود.من خودم بارها شاهد همین تجربه بوده ام باز به سبب نوع حرفه ای که داشته ام والبته مواجه های شخصی با روانشناسان.فلانروان درمان و یا مشاور براحتی هر چه تمامتر به مراجعه کننده مرد خود توصیه می کند که:” دختری را که دوست داری را بیرون ببر، با اوکافه بنشین ، مسافرت برو وحتی او را بهمنزل خودت ببر و با او به رختخواب برو واگر مثلا آن دختر پیشنهاد تورا برای هم خوابی یا آمدن به خانه ات قبول نکرد باتو رابطه عاطفی ندارد ودیگر ادامه رابطه با او محلی از اعراب ندارد!”او اینتوصیه را می کند بدونآنکه توجهی به فرهنگ وهنجارهای بیمار یا مراجعه کننده خود داشته باشد و یا عواقب این پیشنهاد را بپذیرد.از نظر او انسان باید حرکت کند ، و آنچه را که می پندارد برای او مفید است تجربه کند.مهم پیدا کردن معنا نیست ، بلکه حس لذت و برخورداری شخصی از زندگی است.
همین می شود که فلان سکس تراپیست معروف در خفا اعلام می کند که مرد باید مردانگی بکند واز میل جنسی خود لذت ببرد ویافلان روانشناس به اتکا آمارهای علمی می گوید اگر میزان رابطه جنسی در فردی از یک مقداری پایین بیاید او بیمار است و تعدد رابطه جنسی را توصیه می کند.در حقیقت برای او و دیگر پزشکان دیگر بازگرداندن هویت به بیمار دردمند ابدا مهم نیست.آنها ما را درمان نمی کنند که احساس ارزشمندی و قدرت بکنیم، آنها به من و شما می آموزند که ما موجودات ضعیف و بی ارزشی هستیم که موتور جنسی و یا کلیه و مغز ما ، در حال اداره ما هستند و هیچ کس با وقار و ارزشمند نیست.در حالیکه رسالت پزشکان در دنیای کهن برگرداندن این احساس وقار به بیمار بوده است.
جالب است بدانید طب گیاهی را طب سلیمانی می نامیدند به تاسی از اینکه اولین داروی گیاهی یعنی واجبین را سلیمان نبی اختراع کرده است. و در ابتدای کتب دارویی کهننام او می آمده است.در همین طب ، حکیم با گیاهان رابطه داشته است.رابطه که می گویم بمعنای فهم زبان ارتباطی با گیاهان بوده است.مثلا رایج بوده که مثلا گیاه اسطوخودوس خودش طوری به حکیمی فهمانده که برای تسکین خواب بیماران مفید است.این موضوع برای من و شما دور از ذهن است ، اصلا تصورش را هم نمی توانیم بکنیم چون در دنیای ریاضی دکارتی سیر می کنیم که شدیدا ما را عینی و عددباور پرورش داده است.ابن عربی عارف بزرگ خاطره ای نقل می کند از دورانکودکی خود که همراه پدر به شکار آهودر جنگل می رفته ولی دلخوشی از این کار نداشته است.تا یک روز تصمیم می گیرد دیگر به حیوانات کاری نداشته باشد وآنها را شکار نکند.می گوید بعد از این تصمیم هر بار که به جنگل می رفته دیگر آهوان از کنارش نمی گریختند انگار که تصمیم او را فهمیده باشند.
خب ! ما این زبان ارتباطی را گم کرده ایم هیچ زبان ارتباطی خودمان هم لکنت گرفته است .ما ماشینی شده ایم.من نمی توانم بگویم که ما چون از آخرین ابزارهای تشخیصی در درمان استفاده می کنیم مکانیکی ویا تکنیکی شده ایم. زیرا دیگر ما در ایننحوه ارتباط با ابزار آفرینشی و یا تغییری سراغ نداریم که ویژگی ابتکار ودخالت انسانی در آن باشدواین تست های کلینیکی وپاراکلینیکی هستند که آنها را و ما را بمتعاقب آنها کنترل می کند.
شما ببینید نیشدارترین کنایهیِ ژاک لاکان ،فیلسوف، روانشناس و پزشک فرانسوی نصیبِ روانشناسانِ «اِگو» شده است، روانشناسانی که شماری از مشهورترین روانکاوان را شامل میشوند. از جمله آبراهام، هارتمان، کریس، اریکسون، لوون اشتاین، سیگال و دیگران. روانشناسانی که هم به آرمان «خود یا اِگویِ خودبنیاد» متعهدند، به آرمانِ «اِگو»یی که خارج از نفوذِ ضمیرِ ناخودآگاه عمل میکند و هم به ایدهیِ روانکاوی به مثابهیِ وجهی از انتقالِ آرمانها یا ایدهآلهایِ هنجاری متعهدند؛ یعنی به روانکاویای که فردِ تحتِ روانکاوی را به سویِ هدفی از پیش تعیینشده رهنمون میشود: «اِگویی» قوی، مسلط به خویش و خودبنیاد. برایِ آن کسانی که «اِگوِ» ضعیفی دارند، رسالتِ روانکاوی آن است که «اِگو»یِ فردِ تحتِ روانکاوی را بر اساسِ «اِگو»یِ روانکاو شکل دهند.
لکان معتقد است که روانکاوانِ متعصب، افرادِ تحتِ روانکاوی را به زور به سویِ آرمانِ سلامت میرانند، آرمانی که صرفاً به معنایِ هنجارهایِ گروهی است. به زعمِ لاکان، هدفِ نهاییِ این برداشتهایِ «عامهپسند» یا «مصرفگرا» از درمانِ روانکاوانه، راندنِ فردِ تحتِ روانکاوی به سویِ [سبکِ زندگی یا] سرنوشتی از پیش تعیینشده است ـــ همسر یا مادرِ بهتری بودن، کاسبکاری موفقتر بودن، تبدیل شدن به کودکی که میتواند با مطالباتِ مدرسه «کنار بیایـد» و نظایرِ آن. خواستهایی که با انتظارات و توقعاتِ اجتماعی هماهنگ شدهاند.( اگو و امر خیالی ؛ الیزابت گروش)در حقیقت لکان اشاره درستی به موضوع دارد این پزشکان دو هدف اساسی را دنبال می کنند : اول نخبه زدایی و توده پروری با ایجاد ذهنیت عام از یک انسان سالم ومدرن و سعادتمند و دوم درآمد زا کردن سیستم بهداشت ودرمان تحت تاثیر آموزه های نئولیبرالی.
به گفته خودش بخاطر حساسیت به نور بود که عینک بر چشمانش می گذاشت ،ولی آن فقط یک عینک نبود یک امضا بود . نگاه متفاوت و رویکرد متفاوت کیارستمی در شیوه دیدن را شاید بتوان از همین آشنازدایی او از یک شی ء (عینک آفتابی) جستجو کرد؛ به روایت خود کیارستمی “اکثر مردم عینک آفتابی می زنند که شناخته نشوند ، اما من بدون عینک شناخته نمی شوم ” .عینک سیاه کیارستمی اگرچه در نگاه اول یک شی ء می باشد ، اما تعلق آن به اندیشه ای که ما می شناسیم ،بدان عینک شخصیت می دهد .مهم ترین برداشت مخاطب از این عینک ، تفاوت نگاه صاحب آن در مواجهه با مسایل مختلف است . عینک سیاه کیارستمی یعنی دیدی متفاوت ، خارج از نگاه فیزیولوژیکی ویا ابژه محور.
روحش شاد.
#علی_دادخواه