چاپ مطلب چاپ مطلب

چالشهای مدرنیزاسیون در جوامع سنتی / جلال میرزا آقایی

اختصاصی همای گیلان:  یکی از میراث های بزرگ کشور های استعمار زده ,عدم رشد متوازن در وجوه فرهنگی و اجتمایی و سیاسی و اقتصادی می باشد که بزرگترین مانع و رادع در یک گذار مسالمت آمیز بسوی مدرنیزاسیون در عین حفظ اصول و شالوده کلاسیک فرهنگی آن می باشد.

جلال میرزاآقایی

این معضل و چالش بزرگ بزرگترین دغدغه کشور هایی است که در عصر حاضر نگاه بسوی مدرنیزاسیون دارند.در بحث استعمار کلاسیک ,عقب ماندگیها معلول سیاست های استعماری قلمداد می شد اما پس از رهایی مستعمرات از چنگال استعمار گران ,این جوامع نه تنها بسوی توسعه رهنمون نشدند بلکه بسیاری از آنها در گردابی ژرف از مشکلات و تنگناها و عقب ماندگیها فرو رفتند که به نوبه خود منجر به توسعه نا موزون و حتی نابرابریهای منطقه ای شده است و آنچه به این رشد ناموزون شدت و حدت می بخشد سانترالیسم مرکزی قدرت سیاسی به بهانه مبارزه با استعمار و عقب ماندگی است که ظهور و بروز آنرا ما در منازعات قومی و چپاولگریهای آشکار و نهان نخبگان بومی در این کشور ها می بینیم .در فهم چرایی و علل تداوم این بحران ها در مرحله گذار به مدرنیزاسیون باید به نقش دولتهای بومی توجه داشت .

دولتها در این جوامع معمولا ابزار دست عناصر واپس گرا ,غیر مولد ,فاسد و وابسته به طبقات سلطه گر می باشند که از رانت های حکومتی و مافیای پول و اقتصاد غیر مولد به انباشت سر مایه های شخصی می پر دازند که روز بروز توده های فرودست فقیر و فقیر تر می شوند و با هر اعتراضی سرکوب می شوند.

در برابر خشونت ,سرکوب و طبیعت استثمار گرایانه این دولتها در جوامع استعمار زده ,مردم نیز با بازگشت به هویت ملی و احیانا بازگشت به نوعی از ناسیونالیسم تاریخی و بسیج امکانات و استعانت از ساز مانهای بشر دوستانه و حتی ستیز های قومی به مقابله با دولت های بومی خود می پردازند که این ستیز حاصلی جز رادیکالیزه شدن حامعه و فاصله گرفتن از مطالبات عصر مدرنیته نخواهد داشت و این دور تسلسل منجر به آن چیزی خواهد شد که استعمار نوین بعد از گذار از استعمار کلاسیک منتظر آن بود یعنی شکستن هویت و ملیت کشور ها برای جلوگیری از یک اقلیم و جغرافیای سیاسی و طبیعی بزرگ.
در این میان بزرگترین چالش نظری پیش روی مدرنیزاسیون ,اندیشه های محافظه کاران می باشد که معتقدند مدرنیته و پافشاری هواداران آن بر قدرت انتزاعی عقل فردی در کشف حقایق و اصول کلی زندگانی بشر و طرح های منطقی و ذهنی از پیش ساخته آن در باب پیشرفت انسان و جامعه انسانی ,مبالغه آمیز است.آنان در یک فرآیند تاریخی نه چندان درست ماشین و زندگی ماشینی را نماد مدرنیته و هدف مدرنیزاسیون می دانند و معتقدند که ماشین نه تنها جنبه خارجی و جسمانی انسان را در جامعه جدید بلکه جنبه درونی و معنوی اورا تحت تاثیر قرار داده و به آن شکل می دهد و هم وجوه رفتاری مانند اندیشه و احساس هم بوسیله ماشین شگل میگیردوانسانها زیر سیطره ماشین ,خلاقیت فردی و نیروی طبیعی خود را از دست می دهند ودر ترتیبات اجتمایی هم به ماشین اقتدا می کنند و به روابط و همبستگی انسانها ,خصلتی افزار گونه بخشیده میشود.ماشین با جدا کردن فکر و احساس انسانها از زمینه های فرهنگی و با یکسان سازی امورو چیزها ,جامعه مدرن را به شکل زندان و سرباز خانه در می آورد و سر انجام دغدغه آنها و نقد جامعه مدرن ,خالی شدن روز گار نو از اندیشه های پدر سالارانه در پی آمدن آندیشه های مردم سالارانه می باشد.

آنان ستایشگر قهر مانی و اعمال قهر مانانی هستند که با انفاس قدسی خود بر سیر تاریخ اثر می گذارند و به اعتقاد آنان ,اعتبار یک جامعه به شناسایی قهر مانان واقعی خود و تسلیم در برابر رهبری الهام بخش می باشد . در تاریخ اندیشه های سیاسی از سقراط تا ماکیاول و از ماکیاول تا هابر ماس ,این توماس کار لایل بود که به جد و شدت و حدت از اندیشه های نظری محافظه کاران دفاع می کرده است . ادامه دارد.

جلال میرزا آقایی

About سردبیر

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …