چرا مردم گیلان به جای ادارات، به در خانهٔ استاندار میروند؟!
✍️ انوشیروان مباشرامینی
در بسیاری از مراجعات روزمره مردم به ادارات، تجربهای تکراری و تلخ شکل گرفته: پاسکاری، بیتفاوتی، کاغذبازی، و گاه برخوردهای تحقیرآمیز. در این میان، شاید هیچچیز به اندازه «ناراضیتراشی اداری» سرمایه اجتماعی یک کشور را نمیفرساید.
امروز دیگر «ناکارآمدی» یک اصطلاح تخصصی در حوزه مدیریت نیست؛ بلکه یک حس عمومی است که بسیاری از شهروندان با گوشت و پوست خود در مراجعات ساده به نهادهای دولتی آن را لمس میکنند. از کارمندانی که پاسخگو نیستند، تا سیستمهایی که به جای حل مسئله، مسئلهسازی میکنند، انگار چیزی در ساختارها چنان ناهماهنگ است که مردم بهجای پیگیری خواسته خود، از ادامه مسیر پشیمان میشوند.
در استان گیلان، با ساختارهای پیچیده اداری و تعداد بالای مراجعات مردمی به دستگاههای اجرایی، این مسئله بیشتر به چشم میآید. گیلان با وجود منابع انسانی آگاه، شهروندان مطالبهگر و پیشینه فرهنگی روشن، گاه درگیر رفتارها و رویکردهایی میشود که نه تنها پاسخگو نیستند، بلکه حس کرامت انسانی را نیز نادیده میگیرند. وقتی شهروند گیلانی برای یک نامه ساده یا پیگیری یک حق مسلم، از این اداره به آن اداره فرستاده میشود و هر بار با نگاه سرد و بیتفاوتی مواجه میشود، کمکم نه فقط از اداره، بلکه از کل سیستم فاصله میگیرد.
نمونه روشن این موضوع را میتوان در «سهشنبههای ملاقات مردمی» یا « میزهای خدمت» در نمازجمعه شهرها با مسئولان ارشد استان و شهرستانها مشاهده کرد.
صفهای بلند، چهرههای نگران، دستنوشتههایی پر از درد و دلهره، و گاه اشکهایی که در سکوت جاری میشوند؛ همه اینها نشان میدهد که نظام اداری ما، با وجود ساختار گسترده و منابع فراوان، در پاسخگویی به نیازهای روزمره مردم دچار اختلالی جدی است.
روزهای شلوغ ملاقات عمومی، نشانه مشارکت نیست؛ بلکه سندیست بر ناکارآمدی دستگاهها.
وقتی مردم برای سادهترین مطالباتشان ناگزیرند به عالیترین مقام اجرایی استان و شهرستان مراجعه کنند، یعنی سیستم اداری در انجام وظایفش شکست خورده است.
مردم زمانی به استاندار یا فرماندار مراجعه میکنند که امیدی به پاسخگویی ادارات ندارند؛ و این یعنی زنگ خطر برای نظام اداری.
نکته نگرانکننده اینجاست که این بیتفاوتیهای کوچک، وقتی انباشته شوند، تبدیل به نارضایتی ملی میشوند. نارضایتیای که دیگر فقط در پیشخوان ادارات بروز نمیکند، بلکه خود را در تحریم انتخابات، بیاعتمادی به رسانهها، کنارهگیری از مشارکت اجتماعی یا حتی اعتراضهای پرهزینه نشان میدهد. آیا تا به حال اندیشیدهایم که چرا بخشی از جامعه، بهویژه در مناطق شهری استان، بهجای حضور فعال در انتخابات، سکوت و انفعال را ترجیح میدهد؟
ناراضیتراشی، فقط یک ضعف اداری نیست؛ یک تهدید برای امنیت نرم اجتماعی است.
وقتی درد مردم شنیده نمیشود، واکنشها در بزنگاههای ملی خودش را نشان میدهد.
اینجاست که میتوان از مسئولان ارشد استان پرسید:
آیا هنوز عمق پیوند ناراضیتراشی اداری با بیاعتمادی ملی را درک نکردهاند؟