کالبد شناسی فرآیند “مطالعه” در دگردیسی عصر حاضر/جلال میرزاآقایی
عطیه نصرتی فروردین 11, 1399مقالهدیدگاهها برای کالبد شناسی فرآیند “مطالعه” در دگردیسی عصر حاضر/جلال میرزاآقایی بسته هستند592 Views
اختصاصی همای گیلان، برسر درب ورودی آکادمی علوم یونان باستان، نوشته بود که :
“کسی که فلسفه نمی داند ،وارد نشود ”
و شهید مطهری ، شرط خواستگاری از دخترش را منوط به آگاهی از فلسفه گذاشته بود .
مسلما هدف از این گزاره ، آگاهی عام از چرایی و چگونگی تحولات پیرامونی در هر عصری می باشد و نه فلسفه ی حوزه تخصصی مانند فلسفه ی دیالکتیک مارکس و یا فلسفه ی افسون زدایی از قدرت اثر ماکس وبر ووووو.
در غیاب فلسفه ی چرایی ، روح جستجوگر در درون انسان به خذلان و خزان می رود و استعداد ها و حتی فریاد ها بیهوده تلف میشود و آنچه ظهور و بروز می یابد ، مشتی اوراق که وراقان از مغان تا مغاک ، بلغور می شود .
فرآیند دگردیسی بسوی تکامل در عصر حاضر ابتدا به شیوه ی مطالعه و نوع آن و سطح آن و دور نمای آن می پردازد و غفلت از این امور را، پرتگاهی برای سقوط به دام حقارت ، تفاخر و یا خود بر تر بینی می باشد که همه ی انبان دانش شان ، فتوکپی مدرکی است که دانشگاههای ما بسان نقل و نبات در هر فتوکپی ی آنرا ارسال می کنند و استیصال نسلی که امروز بند تنبان به آب داده و شده جیره خوار و مجیز گوی ، بسته های فکری و ذهنی دیگران . و بقول آلوین تافلر :
“بیسواد های عصر مدرنیته ، بر خلاف گذشته ، خواندن و نوشتن و کار با کامپیوتر را هم بلدند ولی روح تحقیق و پژوهش در آنها مرده و فقط مرغان مقلدی بیش نیستند .”
عصر و اصل زیباشناسی هنر و آیین هنری که موتور حرکت بنیان های زیبا پرستی و زیبا جویی و کامیابی های اخلاقی و انسانی در روابط نوین امروزین می باشد ، بدلایل استیلای فرهنگ تقلید ، به استیصال و در ماندگی گراییده و فاجعه آنجاست که با هر نقدی ،فقط همین مرغان مقلد، عصبانی و قد قد می کنند.
زوال اندیشه های بنیادین و فرصت سوزی های عالم سیاست و نابودی چشمه های حیات فرهنگی و تسلیم بی چون چرا در برابر دلربایی های تکنولوژی ، حیات حقیقی را بسوی مجازی برد و حقیقت وجودی انسان در برابر حقیقت مجازی او قرار گرفت و شاید این تعبیر توماس هابز که انسان گرگ انسان است را بتوان به تنازع گرگ مجازی انسان در برابر حقیقت ذاتی او قلمداد کرد .
حرکت های تاریخی ی شبه رفورمیستی که بنام تحول از سنت به مدرنیته و با هزینه های گزافی هم ، به یقه مان سنجاق کردند چیزی نبود بجز ، رسم و آیین و اسلوب چکونگی آداب معاشرت در معابر و منابر عمومی و شیوه های دوخت و دوز لباس های رسمی و چگونگی کلاهی که باید به سر گذاشت !
و از مشروطه به اینطرف و بعد از دویست سال شدیم همان خانباجی و خان اوغلی های عصر مشروطه و عصر رفورمیسم ، منتها اینبار در دستانمان ، ابزاری گذاشتند که بجای ما فکر می کند و بجای ما عمل می کند و همه ی نیازهای فکری و جسمی و هنری را در قالب بسته بندی ، در اختیار ما قرار می دهد .
آری این یک راز تاریخی سر به مُهر بود که هر که فلسفه نمی داند ، وارد نشود.