گفتگوی بی پرده بهنام ربیع زاده با احمد رمضانپور:ما پا روی دم بعضی ها گذاشتیم/ من ناطق را به عنوان یکمرد جنتلمن قبول دارم و دنبال فرصتی برای جبران هستم/ من در حزب مشارکت بودم ولی هیچ وقت فرمشان را پر نکردم/آقای زاهد از حمایت آقایان نوبخت و مودب پور و رنجبر صومعه سرا و حضرتی برخوردار بود ولی من تنها بودم/ یکی از آن برادران چهار تا رای هم میگیرد می شود اصلاح طلب و احمد رمضانپور با این سابقه ، منفعت طلب و فرصت طلب!!
عطیه نصرتی
اردیبهشت 29, 1398
اخبار
436 Views
همای گیلان، به نقل از تدبیر شرق، این گفتگو قرار بود پس از فرخوان بابک مهدیزاده روزنامه نگار با سابقه گیلانی از فعالان سیاسی و رسانه ای برای اعلام نظر و نقد کنش ، واکنش، مواضع و عملکرد سیاسی و مدیریتی ۴۰ ساله احمد رمضانپور انجام شده و منتشر شود.
چراکه به زعم او و برخی از فعالان سیاسی و رسانه ای گیلان، رمضانپور کسی ست که بعداز ۴۰ سال، هنوز کانون توجه انتقاد و ستایش هر دو طیف اصلاح طلبان و اصولگرایان است. خودش میگوید : افراطی های دوطیف تحمل ام نمی کنند. برخی از اصولگرایان رد صلاحیت ام میکنند و بعضی از اصلاح طلبان؛ تخریب ام.
از این رو قرار پرس و گویی همان زمان با او گذاشته شد اما بنابردلایلی میسر نشد تا چند ماه بعد ( در شب بیستم اسفند ۹۷ ) بعنوان روزنامه نگار در مقابل اش نشستم. قرار بود تاریخ شفاهی درآوردم. پرسش های زیادی آماده کرده بودم اما بخاطر طولانی شدن گفت و گو، از مطرح کردن بعضی شان گذشتم.
پذیرفته بود که ” بی پرده ” بپرسم و ” بی پرده ” جواب دهد اما گاهی نتوانست یا نخواست از معذورات بگذرد. البته می گفت : من هیچ ابایی در اظهار نظرات شفاف ندارم بلکه رعایت دیگران را میکنم یا اینکه هنوز ” تاریخ ِ شفاهی شدن شان ” نرسیده است. به هر رو با این شوخی که ” سئوال های سیاسی و سخت نپرس که به تازگی در شورای شهر پذیرفته شده ام ” وارد گفتگو شدیم .
◀ از ابتدای فعالیت های سیاسی تان شروع کنیم . متولد نرگستان صومعه سرا هستید و آن زمان؛ چپ ها و مخصوصا سازمان مجاهدین خلق درآنجا حضور چشمگیر داشته و حتی شاخه های چریکی – عملیاتی داشتند. میخواهم بدانم فعالیت های آن دوره ی شما چه بود و در مواجهه با آن گروهها چه اقداماتی انجام می دادید ؟
✅ طبیعتا قبل از پیروزی انقلاب با گروههای متعدد مواجه بودیم. هم جریان مارکیست ها و هم جریان سازمان مجاهدین خلق که به منافقین تبدیل شد.
در ۵۲ تا ۵۴ از مسایل درون زندان و انشعاباتی که بوجود آمد ، شناخت هایی بدست آوردم. در ۵۴ که دوره سربازی ام بود، در میدان خراسان تهران شاهد دستگیری یکی از اعضای بلند مرتبه سازمان مجاهدین خلق بودم. بنابراین با توجه به نگاههای سیاسی ای که داشتم ، هم مبارزه میکردم و هم به مبارزات توجه ویژه داشتم.
◀ یعنی سالهای ۵۲ تا ۵۴ در زندان بودید؟
✅ خیر. آن زمان دوره ی خدمت سربازی را در نیروی هوایی می گذراندم.
◀ بله. پس زمان شاه به زندان نرفته اید.
✅ زندان که رفتم. در ۱۷ سالگی و زمان دانش آموزی ام به زندان رفتم. البته مدت کوتاهی بود و چون نتوانستند مواردی را درباره ام ثابت کنند، آزاد شدم . اما دوستان دیگری رفتند و متاسفانه تا زمان پیروزی انقلاب ماندند .
◀ به چه دلیل ؟
✅ پشت عکس شاه ” مرگ بر شاه ” نوشته بودیم که آن داستانهای خودش را دارد. تعدادی از ما توسط پلیس امنیت دستگیر شدیم و من برای مدت کوتاهی ماندم که برخی از دوستان در جریان این مسائل هستند. خب خاطرات تلخ و شیرین آن دوره زیاد است . بپردازم به پرسش اصلی تان…
◀ اجازه بدهید! در میدان خراسان چه کسی را دستگیر کرده بودند؟
✅ به نظرم حنیف نژاد بود. خب ! در آن زمان آنها افراد با استعداد و توانمندی بودند و داستان شان با دهه ۶۰ فرق می کرد. نگاه التقاتی آنها هنوز عملیاتی نشده بود. گویا حنیف نژاد بود. او یکی از سران مجاهدین بود . خب من که عضو آن سازمان نبودم و اسم آن شخص به خوبی در خاطرم نیست. آن زمان گفتند که یکی از اعضای برجسته سازمان مجاهدین را دستگیر کردند. البته افراد بزرگی را می شناختم که عضو آن سازمان بودند. مثلا یکی از آنها آقای حق شناس بود که ما از ایشان درس مبارزه می آموختیم. آقای ابوتراب حق شناس یکی از چهار نفری بودند که به توصیه آیت الله طالقانی و آیت الله مطهری در نجف به نزد امام رفتند و نهج البلاغه تفسیر کردند. ایشان استاد و معلم من بودند و بعدها به شورای رهبری فداییان خلق و بعد به لبنان رفتند. میدانم که در خارج از کشور بودند. پدر ایشان درآن زمان از مراجع بزرگ در فارس بود. بگذریم… . من با توجه به مطالعات زیادی در دین و مذهب، اسلام و مذهب شیعه را با علاقه پذیرفته بودم و همواره نگاه ام مذهبی بود ولی هرگز در جوانی و نوجوانی افراطی نبوده ام و با آنها [ گروههای چپ و مجاهدین خلق ] ( باصطلاح ) سرشاخ نمی شدم بلکه بحث ایدئولوژیکی می کردم و هیچ موقع به خشونت اعتقاد نداشتم. در روستا یا شهر ما یا به همین رشت که می آمدیم، ممکن بود بعضی از افراد برخوردهای خشونت آمیز بکنند ( و میکردند ). مثلا در زیر شهرداری بعضی ها درگیری های فیزیکی میکردند اما بنده همواره گفتگو را انتخاب کرده ام و همین برخوردها باعث شد خیلی از افرادی که به سمت مارکسیست ها و منافقین گرایش داشتند، با همین گفتمان برگشتند. افرادی که بعدها مسوولیتهای بزرگی گرفتن
د و الان هم شاید من را قبول نداشته باشند.
◀ یعنی تواب شدند؟
✅ تواب نبودند. اینها اصلا دستگیر نشدند که تواب بشوند. با اینها با آن ایده ای که داشتند و هوادار آن جریانات بودند، گاهی تا صبح می نشستیم بحث می کردیم و هیچ وقت از راه خشونت با اینها برخورد نمی کردم. حتی زمانی که مسوولیت داشتم و فرماندار و مدیرکل و نماینده بودم، هیچ وقت روی مخالفین شمشیر نکشیدم. الان هم اینگونه است. شما شاهد هستید که تاکنون در رسانه ها به یک نفر پاسخ نداده ام و آماده گفتگو هستم. طبیعتا برخورد من با این قشر از افراد، احترام گذاشتن به ایده شان است تا جایی که مخل مبانی اسلام و اعتقادی من نباشد و تا الان نیز اینطور پیش رفتم و نتیجه خوبی هم گرفتم . یعنی خیلی از کسانی که در آن زمان روبروی نظام اسلحه به دست گرفتند و من نجاتشان دادم؛ الان فرزندانی دارند که درحال خدمت و کار افرینی در نظام هستند.
◀ مثلا چه کسانی ؟
✅ بگذارید اسامی آنها محفوظ باشد اما مسئولین امنیتی و نظامی و خود آن افراد اگر این گفتگو را بخوانند ، میدانند که مشخصا چه کسانی را میگویم.
◀ گفتید نجاتشان دادید. در گفتگو ها و بحثها یا در زمانی که قدرت داشتید؟
✅ زمانی که در قدرت بودم، رفتم لابی کردم و صحبت و شفاعت کردم. این شفاعتها و گفتگوها بعدا نتیجه داد.
◀ در ۵۷ چند سال داشتید؟
✅ در شناسنامه متولد ۱۳۳۳هستم ولی برای دکترا ناگزیر به کاهش سن بودم . اما گویا متولد ۳۵ باشم. آن موقع چون در روستا بودیم و این مسائل جدی و مهم نبود، سن شناسنامه ام را بیشتر گرفتند. اما به هرحال متولد ۳۳ هستم. زمانی که انقلاب شد در حدود ۲۲ سال داشتم. در آن زمان آمدم درشورایی که مرحوم احسان بخش و مرحوم حسام داشتند و با توجه به سابقه فعالیتهای سیاسی که در گذشته داشتم، مسوولیت پاسگاهها و نیروهای نظامی درغرب استان را به من دادند
◀ یعنی به اصطلاح ” کمیته چی ” بودید؟
✅خیر کمیته چی نبودم. هیچ وقت لباس نظامی نپوشیدم. درواقع نماینده آن شورا در نیروهای نظامی و مسئول بودم. حتی درایجاد سپاه و جهاد سازندگی نقش داشتم اما همیشه شغل اصلی ام معلمی بود و بعد از پیروزی انقلاب، بطور همزمان دو مدرسه را مدیریت می کردم.
◀ یعنی با ۲۲ سال مدیر دو مدرسه بودید؟
✅ نه. آنزمان دیگر ۲۳ ساله بودم. خب من از طریق دانشسرای تربیت معلم وارد آموزش و پرورش شدم. یعنی کمی زودتر از روال معمولی. درهمان زمان، ( ۲۳ – ۲۴ سالگی ) مشاور شهید انصاری شدم. همان وقت ها که دیپلمه های بیکار هجوم آورده بودند ، من مشاور استاندار بودم ( که الان به آن مشاور جوان میگویند ). خب! درآن دوره شاهد خیلی از معضلات ، مشکلات، فعالیت و راهپیمایی های جریانات گروهکی بودیم. بعد از آن، در دوره مرحوم هاشمی رفسنجانی که وزیر کشور بود، انتخاباتی برای شوراهای اسلامی برگزار شد. در سال ۵۸، استان گیلان بعنوان یکی از استانهای پایلوت انتخاب شد . من با توجه به اینکه صومعه سرایی بودم اما چون در کار مبارزاتی با بچه های فومن مشارکت داشتم، بعنوان کاندیدای فرهنگیان انتخاب شدم و به همراه مرحوم افتخاری، جزء ۵ نفر اعضای شورای آن دوره بودم. آن اولین انتخاباتی بود که شرکت کردم و بحث فعالیت های جدی سیاسی بعد از انقلاب ام از آنجا استارت خورد.
◀ شما در فومن فرماندار هم شدید. درست است ؟
✅بله. در اواخر ۵۹ بعد از آقای آقایی که دومین فرماندار آنجا بود من به عنوان فرماندار فومن انتصاب شدم و بعد از چند سال به فرمانداری تالش رفتم و انتخابات دوره دوم مجلس را برگزار کردم . بعد که شهرداری رشت مواجه شده بود با دخالت ها و اعتصابات جریانهای مارکسیستی و منافقین و اعتصابات هرروزه کارگران و شرکت واحد اتوبوسرانی، استاندار مصلحت دید که شهردار رشت شوم. یعنی ۳۴ سال پیش شهردار رشت بودم.
◀ میگویند ۲۷ سال تان بود.
✅ آن موقع زیر ۳۰ سال داشتم.
◀ در زمان فرماندارشدن چند ساله بودید؟
✅فکر میکنم ۲۴ یا ۲۵ سال داشتم.
◀ بعداز انتصاب تان بعنوان مشاور آقای انصاری ، فرماندار فومن شدید؟
✅ بله
◀ مشاور استاندار (انصاری ) بودن در فرماندار شدن شما تاثیر داشت؟
✅ بله صد درصد. یعنی بعد ازاینکه مشاور آقای انصاری شدم، ایشان توانمندی ام را دیدند. آن موقع جنگلهای شفت آلوده بود و درعین حال به فردی نیاز داشتند که انقلابی باشد و آقای انصاری می دانستند که نگاه و روش تندروی ندارم. لذا توانستم آرامش را به دو منطقه ماسوله و شفت که گرفتار بودند برگردانم . سعی کردم نیروهایی را بعنوان شهردار و بخشدار بگذارم که نگاه شان همانند نگاه من باشد. یعنی تندرو نباشند و بتوانند پدری کنند. در زمانی که جنگلهای تالش نیز آلوده شد و نیاز به مدیریت داشت…
◀ اینکه میگویید آلوده شد ، یعنی چه؟
✅ یعنی منافقین در جنگلها حضور یافته بودند. هر جا که رفتم، شرایط بحرانی داشت و خ
دا را شکر که توانستم با آرامش و بدون اینکه خونی از بینی کسی بریزد؛ مسائل را بصورت دوستانه حل کنیم و این توفیق الهی بود که نصیب من شد.
◀ اما آنگونه که پدران ما می گویند، برخورد با مجاهدین خلق در شفت چندان مهربانانه نبود و کشتار داشت.
✅ بله . آن اتفاقات از سال ۶۲ به بعد رخ داد که آن زمان من به شهرداری رشت آمده بودم.
◀ از کلمه تندرو چندبار استفاده کردید و در جمله آخر نیز گفتید که به شهرداری رشت آمده بودید. خیلی از مسائل وجود دارد و میخواهم بی پرده جواب دهید. اما اجازه بدهید تا از فعالیت های مبارزاتی تان دور نشدیم، این سوال را بپرسم بعد برسیم به بحث ” تندروی در شهرداری” ؛ شما در رشت هم سابقه مبارزاتی داشتید ؟
✅ بعله. بله من خیلی جلوتر با مرحوم شهید کریمی و درسال ۵۲ در شهرستان آستانه با مرحوم ایت الله ضیایی ارتباطاتی داشتم و در جلسات آنها شرکت میکردم. حتی روزی که ساواک آیت الله ضیایی و شهید کریمی را در نماز جمعه دستگیر کرد، در مسجد بودم.
◀ از این مواردی که به آن اشاره کردید، آیا هم نسلان شما آگاهی دارند؟ یا اینکه کسی از آنها همراهتان بود؟
✅ خیر. خیلی از هم نسلان من این چیزها را نمیدانند.
◀ بعد از انقلاب چه؟
✅ بعد از انقلاب نیز به نوعی در زندان بودیم . قبل از انقلاب یک نوع زندان بودیم و بعداز آن نوعی دیگر. یعنی از صبح تا شب در اداره ها بودیم و نمی دانستیم کی شب و کی روز میشود و بچه های ما چگونه بزرگ می شوند. بعد هم که جنگ شروع شد. من در تمام جاهایی که بودم علاوه بر مسئولیت هایی که داشتم ، مسوول ستاد جنگ نیز بودم.
◀شما برادر شهید هستید. برادتان در جنگ شهید شد یا دوره مبارزات انقلابی؟
✅ برادرم در جنگهای داخلی با کومله – دموکرات شهید شدند. ایشان تصمیم داشت به سپاه برود. با من مشورت کرد. از آنجایی که او از هوش بالایی برخوردار بود ، میخواستم که ادامه تحصیل بدهد.
◀ کوچکتر از شما بود ؟
✅بله. کوچکترین عضو خانواده بود و با من در رشت زندگی میکرد. آدمی فوق العاده سیاسی و مبارز بود و انشاء های تندی در مدرسه می نوشت که حتی معلمش به من گفت که او درحال تندروی ست و باید بیشتر مراقبش باشم . از طرفی ، ما خودمان هم دانشسرا را به آتش کشیده بودیم و ساواک چندبار منزل مان را بازرسی کرده بود و “ناصر “مان با من بود و… این قضایا در او تاثیر گذاشته بود .
◀ پس شما هم تندرو بودید.
✅ علیه رژیم بله.
◀ ادامه بدید
✅ بعد حس کردم، احتمال دستگیری ایشان زیاد است. بنابراین او را به خانه اخوی دیگرم در تهران فرستادم و در مدرسه علوی درس خواند. بعد مواجه شدیم با انقلاب که ایشان یکی از لیدرهای مدرسه علوی در راهپیماییها و مبارزات بود و بعد از شهادتش نیز همه همکلاسی هایش برای تشیع جنازه آمده بودند.
بعداز دیپلم، به او گفتم که به سربازی برود تا در داخل یا خارج ادامه تحصیل بدهد. خب برنامه های من برای تحصیل در خارج از کشور درست شده بود اما بنابر دلایلی نتوانسته بودم بروم ، لذا احساس می کردم ایشان بهتر است به خارج از کشور بروند و به همین خاطر از وی خواسته بودم که به سربازی برود.
◀ یعنی حاکمیت قبل از انقلاب به شما بورسیه داده بود یا … ؟
✅ نه من خودم خواسته بودم که با هزینه شخصی ام پذیرش بگیرم و از هند گرفتم که به دلایلی نتوانستم بروم
◀ در چه سالی این اتفاق افتاد؟
✅ سال ۵۲ . لذا خواستم روی ایشان سرمایه گذاری کنم که به سربازی رفتند و در سال ۴ اردیبهشت ۵۹ در سنندج در جنگهای داخلی شهید شد. دقیقا یک ماه بعداز روز ازدواج بنده. ایشان بصورت داوطلبانه و بدون آنکه ارتش بخواهد به قضیه ورود کند ، به جمع نیروهای شهید چمران برای آزادسازی باشگاه افسران ملحق شده و نهایتا جزء ۲۵ نفر نیروهای شهید چمران بودند که آنروز شهید شدند
◀ به بحث تندروی بپردازیم. بعد ازاینکه شما از تالش ( اگر اشتباه نکنم ) به رشت برگشتید و شهردار شدید؛ گفته می شود بسیاری از حزب الهی های تندرو ( مانند بچه های باقر آباد ) را وارد شهرداری کردید. آیا این صحت دارد ؟ در همین راستا نیز شایعه هایی بود که این افراد اتاقی داشتند و شما و آنها، برخی از افراد را دستگیر و به آن اتاق می بردید. حال با آنها چه می کردید را نمی دانم. یعنی همین که تندروها آدمهایی را بگیرند و به اتاقی در شهرداری رشت ببرند، عجیب نیست ؟ آیا این صحت دارد؟
✅ این اطلاعات شما ناقص است. یک تعدادی( در حدود ۲۰ نفر) از بچه های باقر آباد بودند و در زمان آقای خشوعی انسان شریف و بزرگی که اهل مازنداران است شهردار بود، وارد شدند. البته ایشان قبل از رشت، شهردار فومن بود که از ناحیه خودمان آنجا شهردارش شده بود. از یاران شهید انصاری بودند. بعد از اینکه ما از فومن آمدیم از سوی شهید انصاری ابلاغ گرفتند. این افراد در زمان آقای خشوعی و با مجوز شهید انصاری وارد ش
دند. زمانی که من آمدم، دو سالی بود که اینها توسط استانداری تمدید ماموریت نشده بودند. آن موقع آقای رحمانی استاندار بود و مرحوم احسانبخش تقریبا حاکم شده بود و استاندار وقت بنا به ملاحظاتی حکم آنها را امضا نمی کرد. وقتی من آمدم دیدم اینها بچه های بسیار پاکی هستند. بله یک تعداد تندرو بودند اما تعدادی هم اهل کارکردن و سالم بودند. خب! شهرداری آن زمان هم بدنه خیلی سالمی نداشت .
◀ الان دارد؟
✅ طبیعتا فساد الان سیستمی شده است. خب! من ناچار بودم که اینها را در حوزه های مدیریتی تزریق کنم. من در حدود ۶ ماه دست به ترکیب نزدم و روی شان مطالعه کردم. بعد، هرکدام که کارآمد بودند را ازجاهای مختلف به مرکز آوردم و جلوی قسمت های شهرداری گذاشتم. یک تعدادی را به دانشگاه بورسیه کردم تا دروس فنی بیاموزند و بروز شوند. در کنارش، برای عده ای کلاسهای کوتاه مدت گذاشتم و عده ای در دانشگاه ادامه تحصیل دادند و خود کارشناس شدند. مثلا اقای ناصح و آقای موحدی ( که اخیرا بازنشست شدند ) جزء این موارد بودند که به کار گرفتم.
اما از یکی – دو نفر ( که نامشان محفوظ ) پرسیدم چه کاره هستید؟ می گفتند مشاور اقای خشوعی.
یک روز آقای ماه پسند که مسوول دفترم بودند، گفتند بیرون شلوغ است.
معلوم شد که این آقایی که مشاور شهردار بود درباره آقای احسانبخش بحث می کند و این حرف ها… .
اتفاقا برعکس آنچه شما میگویید باید عرض کنم که از او خواستم که جایگاهش را مشخص کند. گفتم داستان الان فرق میکند و بروید بگردید و مشخص کنید که کجا مایل به کار هستید؟ جایش را مشخص کنید! حتی برای شما حکم هم صادر می کنم . به او گفتم که اینجا جای مبارزه با آقای احسانبخش نیست. بروید و جایی پیدا کنید تا ببینم شما از صبح تا شب چه کاری انجام می دهید؟ اینجا خانه مردم است و باید به مردم خدمت کنیم. اما بعداز ساعت کاری ممکن است من هم به مسجد باقرآباد بیایم و شعار دهم ؛ ” هیهات من الذله ” . اما اینجا جای اینکارها نیست.
بنابراین رفتار ما در شهرداری به این طریق بود. درواقع ما چنین دفتری نداشتیم و همه بچه هایی که آنجا کار می کردند؛ از صادق ترین و پاک ترین بچه ها بودند. به آن نشان که اکثریت کسانی که بعد از من مسوولیتهای مهمی داشتند؛ همین بچه ها بودند. نمونه اش آقای بهمن نعمتی که ۳ یا ۴ بار سرپرست شهرداری شدند. مرحوم بهمن وحدت و آقای کارپور و کسانی که از بچه های باقرآباد بودند و کاربلد بودند، به ما یاری رساندند و شهرداری مدیون زحمات آنهاست. اینها داستانشان با برخی از تندروها فرق می کند و کسانی که به اصطلاح تندرو بودند و با روحیات من نتوانستند کنار بیایند؛ یا رفتند یا طی نامه ای که برای نخست وزیر مهندس موسوی نوشتم، به آن حوزه رفتند. ( و البته زندگی شان متحول شد ).
◀ شما در دوره چهارم و پنجم مجلس کاندیدا شدید . در دوره پنجم نیز وارد مجلس شدید. با توجه به اینکه در آن زمان دسته بندی چپ و راست وجود داشت، اندیشه سیاسی تان چه بود؟
✅ اندیشه سیاسی ام انقلاب بود.
◀ خب! همه کاندیداها آن موقع چنین اندیشه ای داشتند. منظورم این است که در کدامیک از این طیف ها قرار داشتید؟
✅ من دوره چهارم کاندیدای مستقل بودم اما رای لازم را کسب نکردم.
اما نگاه من همیشه مذهبی بود. الان هم همینطور است اما نه اینکه عدالت اجتماعی رعایت نشود. نگاهم همواره مذهبی آمیخته با حفظ کرامت و حرمت انسانی و توجه به آزادی بوده. البته الان بعضی ها میگویند که اینها که دم از آزادی میزنند، خواهان ولنگاری اند!. اگر اینطور باشد که در زمان شاه هم آزادی زیاد بود. کنار دریا و دیسکو و همه گونه آزادی از نوع ولنگاری اش بود. بنابراین اگر ولنگاری مدنظر باشد که از این حیث نیازی به انقلاب نبود.
◀ میگویید قبل از انقلاب آزادی سیاسی نبود؟
✅ قطعا آزادی سیاسی نبود. اگر بود که آنهمه زندانی نداشتیم.
◀ اگر آزادی سیاسی نبود چطور شریعتی آنهمه سخنرانی – فقط – در حسینیه ارشاد داشته است؟ آقای مطهری …
✅ ببینید مسائل زیادی است . الان هم آزادی هست. اگر آزادی نیست چطور این همه رسانه در فضای مجازی فعالیت دارند. پس قطعا آزادی نسبی وجود دارد.
◀ پس آن موقع هم آزادیهای سیاسی بصورت نسبی وجود داشت.
✅ بله آن موقع هم بود و من خودم در جلسات مرحوم شریعتی حضور داشته ام.
◀ نگفتید گرایش تان در مجلس چهارم و پنجم چه بود؟
✅ نگاه خاص خودم را در مجلس داشتم . آن زمان که چپ و راست اینطور باشد خیلی مرسوم نبود.
◀ در کل کشور بود. مثلا از مجلس سوم به بعد طیف چپ و راست داشتیم.
✅بله. اما در استان مرز بندی داشتیم . مثلا نگاه ما در استان با آقای احسان بخش یک چیز دیگر بود اما وقتی ایشان به تهران میرفت با نگاه ما یکی بود. یعنی ایشان در تهران نگاه اصلاح طلبانه داشت اما آن را در گیلان خرج نمی کرد ولی ما خرج میکردیم
. به همین خاطر ایشان در استان از لحاظ فکری در مقابل ما قرار می گرفت اما در تهران به نگاه امام وصل بود. آن موقع نگاه امام برای همه ما موضوع مهمی بود. وقتی هم برای مجلس پنجم رفتیم، آنجا جرقه هایی زده شد. چون من تا آن زمان در معادلات سیاسی مجلس نبودم ولی اخوی من که در مجلس چهارم بود یکسری اطلاعات داشتند و مواردی را از او کسب کرده بودم.
◀ برادر شما در دسته بندی ها بود؟
✅ قاسم آقا بیشتر تکنوکرات است البته بیشتراز من مسائل سیاسی را میداند. معلم سیاسی ام هست اما مثل من که آن موقع به فراکسیون دوم خرداد رفتم ، در هیچ دسته بندی سیاسی نبود. من وارد فراکسیونی شدم که در مقابل محافظه کاران بود . من وارد طیف اقای عبداله نوری، مجید انصاری و حسین مرعشی و … شدم. سی – چهل نفر بیشتر نبودیم. در اقلیت بودیم اما میتوانستیم آبستراکسیون کنیم و حتی یکبار بنظرم راجع به ” نظارت استصوابی ” این اتفاق افتاد و توافقاتی شد. این تا مجلس ششم ادامه داشت اما بعد از آن شورای نگهبان دیگر به توافقات عمل نکرد. بعد در دوره ششم نظارت استصوابی را رد کردیم اما شورای نگهبان قبول نکرد و به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفت که تاکنون باقی مانده است . در مجلس ششم …
◀ به مجلس ششم خواهیم رسید … پس در دوره چهارم و پنجم در زمان کاندیداتوری به طور مستقل وارد شدید.
✅ بله مستقل بودم . من کاندیدای هیچ جریانی نبودم.
◀ گفتید چون در فراکسیون اقلیت مجلس پنجم بودید به این دلیل وارد فراکسیون دوم خردادیها شدید. اما می گویند در زمان انتخابات دوم خرداد ۷۶ در انتخاب بین خاتمی و ناطق مردد بودید و حتی میگویند که گفته بودید : ” آقای ناطق بچه های من را به اسم کوچک صدا می زند ” و این حرفها…
ازاین حرفها بر می آید که رابطه ناگسستنی ای با ناطق داشتید. چه شد که به سمت اقای خاتمی رفتید؟ آیا افرادی در این روند موثر بودند ؟
✅ نمیدانم این اطلاعات را چه کسی به شماداده. همه اینها غلط است . من وقتی می خواستم بفهم روزنامه کیهان چه نوشته؛ می رفتم صفحه دوم را میخواندم و همه را برعکس تصور میکردم. یعنی همه چیز را وارونه جلوه میداد. الان نیز چیزی که شما میگویید من را به یاد کیهان می اندازد و باید همه را برعکس کنم و بخوانم . اصلا چنین چیزی نیست.
◀ اجازه بدهید! شما در طول ۴۰ سال املاهای زیادی نوشته اید. ممکن است غلط های زیادی هم داشته باشید و یا ممکن است تصحیح کنندگان چنین القاء کنند. اینها حرف هایی ست که درباره رفتارهای تان گفته می شود. شما میتوانید تکذیب شان کنید. یا برای رد کردن شان سند و دلیل بیاورید.
✅ ابدا چنین چیزی نیست. اصلا من ماموریت داشتم که با بعضی از دوستان صحبت کنم تا برای آقای خاتمی امضا جمع کنم. من جزء ۶ – ۷ نفر اصلی بودم. در بین ۲۷۰ نفر نماینده مجلس فقط ۷ نفر برای خاتمی امضاء جمع کردند.
اتفاقا من ماموریت صحبت و جمع آوری امضاء برای آقای خاتمی را داشتم. من ناطق را به عنوان یک مرد جلتمن قبول دارم و همین الان هم به دنبال فرصتی هستم تا برایش جبران کنم. حتی اگر دوباره ورود کند حاضرم رییس ستادش باشم. یعنی ایشان، چنین مرد و فرد بزرگی هستند اما شرایط آن روزها فرق میکند . ما میخواستیم متغیری ایجاد کنیم. تا زمان اقای خاتمی، هر چه حاکمیت میخواست انجام میشد اما ما می خواستیم بگوییم اجازه بدهید ببینیم مردم چه می گویند؟ به حاکمیت اعلام کردیم که به کاندیدای شما رای نمی دهیم و به کاندیدای مردم رای می دهیم لذا برای اقای خاتمی کار کردیم و البته ناگفته نماند حمایت های مرحوم آیت الله هاشمی – مخصوصا – در نماز جمعه هفته آخر که استارت بزرگی برای رای دادن مردم به خاتمی بود. من مسوول ستاد آقای خاتمی بودم. کسی که بین خاتمی و ناطق نوری مردد باشد که نمی آید مسوول ستادش باشد. من در هر دو دوره مسوول ستاد اش بودم. در دور اول آقای حضرتی هم بود که یکسری مسائلی پیش آمد و دوستان نپذیرفتند. بعد ایشان یک گروه را مدیریت می کرد. همان گروه اکثریت که بچه های حزب الهی و جنگ بودند؛ اینها آمدند جمع شدند و از تهران ستاد دومی تشکیل دادند.
آن موقع هم من و هم آقای حضرتی نماینده بودیم و هر شب به اتفاق ایشان و اعضای اصلی ستادها، نشست مشترک داشتیم. ولی در سال ۸۰ فقط من مسئول ستاد آقای خاتمی بودم. بنابراین کسی که در انتخاب این دو مردد باشد مسئول ستاد نمیشود. ( هر چند الان گفتن این حرفها جرم است … و میخندد )
◀ دوره تبلیغات مجلس ششم خوب
یادم است و آن دوران را به خوبی لمس کردم . در مرحله اول؛ شاید برای اولین بار بعداز انقلاب بود( منظورم بعداز سالهای اول انقلاب ) که احزاب و گروهها لیست داده بودند . شما و فیاض زاهد و روشنک سیاسی در لیست جبهه دوم خرداد بودید. نوبخت و مودب پور مستقیما به مجلس راه یافتند، شما و زاهد به مرحله دوم رفتید. در آن مر
حله ستادی بنام سیمرغ در حمایت شما تشکیل شده بود. موضوعیت وجود آن ستاد را تایید می کنید؟
✅بله. همان ستاد دوره پنجم آقای خاتمی بود. اعضای آن ستاد در قالب ستاد سیمرغ بودند.
◀ آنها ۳۰ نفر بودند که اسم ستاد را سی مرغ گذاشته بودند!!
✅ بله ( و می خندد… )
◀ آنوقت ها اتفاقاتی افتاد. اینکه همسر فیاض زاهد وارد ستاد اش شد و قائله ای پیش آمد. این مساله را منتسب به شما کردند. یعنی گفتند رمضانپور آن خانم را ترغیب کرده است. مورد دوم هم نامه ای بود ( پرسشنامه ای با عنوان ۱۰ سئوال ؛ ۲۰ نمره ) که درآن آمده بود ؛ زاهد قبلا مداح بوده یا هنوز اسلحه اش را به سپاه تحویل نداده است و … . این موضوعات را به آن ستاد نسبت داده اند. درباره اینها توضیح دهید.
✅ من از نامه خبر ندارم اما انتخابات مجلس ششم برای ما یک تراژدی بدی بود. به این دلیل که آن لیست ، ائتلاف ناخواسته ای بود که همواره به آن اعتراض داشتم. البته دوست بسیار صمیمی من ( که هنوز هم دوست اش دارم ) آن دسته گل را به آب داده بود.
◀ چه کسی ؟
✅ آقای حضرتی. من انتظار داشتم ایشان که می خواهد به تهران برود، کاندیدایش من باشم . اما نه تنها مرا انتخاب نکرد بلکه دوست دیگرم ( اقای زاهد ) را وارد کرد و سپس خانم سیاسی را. و بدین طریق کار را برایم سخت کرد. آن زمان ما اشخاص قوی سیاسی مثل نوبخت و مرحوم مودب پور و… داشتیم که رای قابل قبولی داشتند. حتی آقایان نصرتی راد و خاک که از جمله چهره های مقبولی بودند.
◀ سید رئیسی هم در آن تراز قرار می گرفت؟
✅ بله آقای رئیسی هم بودند. بنابراین انتظار داشتم از من حمایت شود اما نه تنها این کار نشد بلکه ناگهان پوستر ائتلاف اقای زاهد و خانم سیاسی با من به دفترم آمد. به فاصله بسیار کمی هماهنگ کرده بودم که آقای محمد رضا خاتمی در حمایت از من برای سخنرانی به رشت بیاید. ایشان را به اکثر شهرستانها بردم. چون دوست داشتیم لیست ما در سراسر استان رای بیاورد. برای جلسه ای که در مسجد الجواد لاکانی داشتیم، آقای خاتمی پیوسته می گفتند که حتما آقای زاهد و خانم سیاسی نیز باید درکنارم باشند. گفتم : این اصلا روال نیست و جلسه به دعوت من و برای من است. ولی ایشان گفتند که این یک دستور تشکیلاتی است. از آنجا که من مورد حمایت جبهه دوم خرداد بودم، ناگزیر شدم که بپذیرم.
◀ و آنروز در مسجد الجواد اتفاقاتی پیش آمد…
✅ بله. طبیعتا در دور اول انتخابات مجلس ششم دوستان دیگری هم کاندیدا بودند و آنهایی که مسجد را بهم زدند دوستان گروه فشار نبودند.
◀یعنی مشخصا می گویید اعضای ستاد مباحی بودند ؟
✅ حالا نمی خواهم نام ببرم. بله ایشان بودند. خب! آقای مباحی با آقای ملک اخلاق و آقای ربانی نیز ائتلاف داشتند . آنجا [ مسجد الجواد ] که جلسه سخنرانی من و دکتر خاتمی بود ، روی پرده نوشته بودند ؛ ” خاتمی آری، رمضانپور نه “.
◀ میخواهید بگویید گروه فشار دوم خردادی ها بودند؟
✅ نه. دوستان ما بودند و به نوعی دلخور بودند که چرا در لیست قرار نگرفتند. خب! شاید هم حق هم داشتند. شاید یک نوع اعتراض به آقای حضرتی بود. دوستان ما آن زمان انتظار داشتند که در لیست قرا بگیرند و ناگهان دیدند کسانی در لیست هستند که هیچ سابقه ای ندارند
◀ شما آن موقع عضو حزب مشارکت بودید؟
✅ من در حزب مشارکت بودم ولی هیچوقت فرم شان را پر نکردم . چون همینجا ( در رشت ) بحثهایی با دکتر خاتمی داشتیم و … ، اما برای من حکم صادر کردند.
◀ شما دبیر مشارکت گیلان بودید البته شاید اشتباه کنم.
✅ خیر. من هیچگاه دبیر مشارکت گیلان نبوده ام. دبیران مشارکت درآن دوره آقایان حضرتی، ورسه ای و صالح بوده اند. حتی نایب رئیس هم نبوده ام. اما بنظرم تا سال ۸۱ در جلسات شورای مرکزی شان بودم و بعد از آن به دلایلی استعفا دادم. بعدا دیگر به مشارکت نرفتم و حتی اخیرا که حزب اتحاد از من دعوت کرد، نرفتم بلکه خودم تشکیلاتی فرهنگی تحت عنوان کانون و انجمن فرهنگیان را از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب مجوز گرفتم و کار میکنم.
◀ از اتفاق ستاد زاهد دور شدیم.
✅ راجع به آن موضوع باید عرض کنم که آقای زاهد از دوستان من است. به ایشان علاقه دارم و دوست دارم مثل آقای ناطق، ایشان هم کاندیدای رشت شود و مسئول ستاد اش باشم. چون من هیچ برنامه ای برای کاندیداتوری خودم ندارم . اما در مورد همسر ایشان، که چنین چیزی از ناحیه من بوده باشد، صحیح نیست. من و آقای زاهد چهار ساعت و نیم با هم نشستیم و تمام موارد را پاک کردیم و اگر خانم زاهد این مصاحبه را بخواند متوجه می شود که من درست می گویم.
آن مسئله در مرحله دوم انتخابات مجلس ششم بود. در مرحله اول همسر ایشان با آقای ربانی کار می کرد و اصلا با من هیچ مراوده ای نداشت اما در مرحله دوم، خانمش به یکی از واسطه های ما پیغام داد که می خواهم شما را ببینم . گفتم فقط حاضرم در خان
ه برادرش در لشت نشاء که از دوره چهارم همراهم بود، با ایشان گفتگو کنم. بنابراین به آنجا رفتم. یک خانم بسیار متدین و محجبه ای آمد و اظهار محبت کرد و گفت: من و دخترم میتوانیم در ستادها برای شما سخنرانی کنیم . بنده به ایشان گفتم : خواهرم! در انتخابات حتی یک رای هم خیلی خوب است. البته خود اقای زاهد حتی شاید ۳ هزار رای از من بیشتر داشت و از حمایت مستقیم آقایان نوبخت و مودب پور و رنجبر صومعه سرا و حضرتی برخوردار بود ولی من تنها بودم. حتی برادر من برای مجلس ششم از صومعه سرا رای نیاورد و در نتیجه این خیلی می توانست در رای من اثر منفی بگذارد. ضمن اینکه آقای رنجبر گفته بود : برادرش را آنجا انداختم و خودش را هم اینجا می اندازم و وصل شده بود به ۳ نفر دیگر.
◀ رنجبر که موتلفه بود. زاهد از همبستگی و در لیست دوم خردادی ها. آن موقع این پیوند قابل توجیه است ؟
✅ آنجا اصلا بحث این بود که من را بزنند و اصلا بحث جریانی و حزبی مطرح نبود. بنابراین آقای زاهد از حامیان خوبی برخوردار بود و حمایت چهار نماینده را داشتند. من به خانم شان گفتم: به لحاظ سیاسی باید کلی خرج می کردم تا شما بیایید برای من کار کنید اما شما با پای خودتان آمدید! اما می گویم ؛ شما مادر چند بچه هستید. این پلها را خراب نکنید! شاید یک روزی ایشان به شما مراجعه کردند میخواهم که آنوقت شرمنده نشوید. آن اولین و آخرین دیدار من با خانم زاهد بود و اگر الان ببینم شان دیگر نمی شناسم اش. حتی این مساله را به آقای زاهد هم گفتم و ایشان هم پذیرفت. دوستی من و آقای زاهد گسست ناپذیر است.
◀ گفتید حضرتی در تشکیل ائتلاف و لیست مربوط به آن …
✅ در تهران بسته بود
◀ اما آن زمان در اینجا شورای هماهنگی احزاب وجود داشت و طبیعتا آن شورا باید لیست را می بستند
✅ نه نداشت. این شورای هماهنگی که می بینید از سال ۹۲ شکل گرفت.
◀ شورای هماهنگی در دوران اصلاحات در گیلان بود. شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد که از ۱۲حزب و تشکل شکل گرفته بود.
✅ نه. نه. اصلا چنین چیزی نداشتیم.
◀ اما من در جلسات آنها بوده ام
✅ بله احزاب کار می کردند اما اینجا شورای احزاب نداشتیم. جبهه دوم خرداد بصورت تشکیلاتی در سراسر کشور فعال نبود. فقط در تهران بود. اما احزاب تشکیل دهنده جبهه دوم خرداد ( که در تهران بود) هر کدام یک حزب در سراسر کشور داشتند.
◀ شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد گیلان برای مجلس ۷۹ هیچ لیستی به تهران نداد؟
✅ خیر. ابدا. البته حزب ها بصورت مجزا لیست دادند. یعنی مثلا حزب مشارکت فردی را به حزب تهران معرفی کرد . هرکدام از احزاب دیگر نیز یکی را به تهران معرفی کردند و آنها جمع بندی کردند و بعدا لیست توسط تهران تایید شد.
◀ مورد دیگری هم هست که مربوط به همان دوره مجلسس ششم است. الان از زمانش گذشته ولی برای اینکه ابهامات برطرف شود می پرسم اش. خب هرچه باشد ، رمضانپور ِ امروز دیگر آن رمضانپور نیست…
✅ چطور رمضانپور آن رمضانپور نیست؟!
◀ خب! آن رمضانپور ریش های بلند، شمایل و تیپی انقلابی داشت. به هرحال تندرو بودید. نه تنها شما بلکه این ماهیت انقلاب است که شما و افراد زیادی تندرو بوده باشند. درست نیست؟
✅ نمیدانم تندرو به چه چیز میگویید. تندرو بودم یعنی اینکه به خیابان می افتادم و مردم را میزدم؟! اصلا یادم نمی آید که جلوی شخصی را گرفته باشم و گفته باشم؛ ” تو ریش بلند نداری. حجاب نداری ” . اصلا این حرفها نبود. بله من آن زمان محاسن بلندی داشتم و الان ریشم کمتر است. از زمانی که خودم را شناختم به همین شکل بودم بجز دوران سربازی که اجبارا باید ریش مان را می تراشیدیم.
◀ منظورم این است که گذر زمان آدم را پخته تر میکند .
✅ بله این درست است. قطعا من رمضانپوردهه ۶۰ ، ۷۰ و حتی ۸۰ نیستم . حتی رمضانپور ۲ سال پیش نیستم. مخصوصا در مدت دوسال اخیر در شورا چیزهایی دیده ام که تجربه ام خیلی زیادتر شده است. ( و می خندد… )
◀ پرسشی که قرار بود بپرسم این است ؛ شما در مجلس ششم، علیه ملی مذهبی ها موضع گیری داشتید؟
✅هرگز! اصلا اینگونه نیست. اتفاقا یکی از دلایل رد صلاحیت من در دوره هشتم حمایت از ملی – مذهبی ها بود . آنوقت ها که به شورای نگهبان و نزد اقای کعبی رفتم و پرونده ام را آوردند، به من گفتند به چند دلیل رد صلاحیت شده ای؛ یکی اینکه نامه امضاء کردید و تحصن کردید و استعفا دادید و این حرفها. گفتم: آقا که گفتند آن ملاک نیست . گفت : آقا بزرگ هستند اما این نظر ماست. شما هر چه فحش به شورای نگهبان دادید و هر حرفی زدید را می بخشیم اما این را نمی بخشیم . دلیل دیگر رد صلاحیت ام مخالفت با حکم اعدام آقای آغاجری بود. گفتم بله. دادگاه ایشان را به زندان برده و من با آن روشی که به ایشان حکم داده بودند مخالفم. در مورد آقای اشکوری که ایشان هم ملی – مذهبی بودند نیز من مخالفت ک
رده بودم و به من گفتند شما با اعدام این دو مخالفت کردید. گفتم بله. این مخالفت برای مرحله اول بوده و ما در مرحله دوم خواستار تجدید نظر در حکم بودیم و این اعدام به نفع نظام نیست. یعنی یکی از جرمهایی که برای رد صلاحیت من مطرح شد حمایت از این دو نفر ملی- مذهبی بود . مخصوصا با نام آقای کعبی آدرس دادم چون به هرحال اینها در تاریخ می ماند.
◀ تا ۸۳ در مجلس بودید
✅ بله من تا ۶ خرداد ۸۳ در مجلس بودم
◀ انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ در کدام ستاد بودید؟
✅ ستاد آقای معین . البته برای ماموریتی از سوی کشتیرانی به انگلیس رفته بودم و بعد آنجا قرار بود که آقایان آرمین و تاجزاده به مرکز توحید اسلامی بیایند. اما دوستان به من زنگ زدند که اینها نمی توانند بیایند و شما باید این دو جلسه را به آنجا بروید. من در آن دو جلسه مرکز توحید شرکت کردم که پسر اقای جلایی پور ( که اخیرا به زندان رفتند ) یکی از کارگردانهای جلسه بودند و جلسه خوبی بود. یکی از جلسات با امام جمعه شمیران و دیگری با آقای سلیمان صفوی ( برادر رحیم صفوی ) بود. من مدافع اقای معین بودم.
◀ این جلسات در انگلیس بود. شما که میگویید بجای آرمین و تاجزاده رفتید. این دو نفر آنجا چه میکردند؟
✅ خب! آنها هم مهمان بودند و دعوت شده بودند. بعد از آن یکی از بزرگان زنگ زد و گفت وضع گیلان بهم ریخته است. من ابتدا مسوولیت ستاد آقای معین را نپذیرفتم. به این جهت که آقای کروبی هم از من انتظار داشت و چون اصلاح طلبان هم طرفدار اقای معین بودند، من نمی توانستم به سمت اقای کروبی بروم بنابراین هیچ کدام را قبول نکردم. بعد از آن، بزرگی به من زنگ زد که برگرد بیا که وضع گیلان خوب نیست. من برگشتم و در یک هفته اول یک کارهایی کردم و اقای ذالفی ( فرماندار وقت ) به من گفتند: ” ای کاش این یک هفته را آنجا می ماندی!!” چون اینها مرتب پرده های نصب شده ما را پاره می کردند و ما دوباره نصب می کردیم و چون من خیلی پیگیر این قضایا بودم ؛ ایشان [ ذالفی ] خسته شده بودند.
بهرحال این یکی از خاطرات آن سالهاست. قصد دارم آدرس اینها را بدهم که در تاریخ ثبت شود.
◀ شما قهر هم میکنید؟
✅ قهر نمیکنم ولی روحیه ام بسیار ظریف و لطیف است. یعنی دلم دیر میشکند اما اگر بشکند؛ بد جوری می شکند.
◀سوال بعدی ام در همین رابطه است. در سال ۸۸ ابتدا قرار بود خاتمی کاندیدا شود. بین شما و احمد حسینی در ریاست ستاد اش رقابت بود و احمد حسینی رای آورد. شما قهر کردید؟
✅ نه . حتی من دستش را گرفتم و بلند کردم
◀ بعد از آن هم قهر نکردید؟
✅ خیر. هیچ وقت.
◀ بگذارید طور دیگری بیان کنم؛ آن مجموعه که شما کاندیدای ریاست ستاد اش بودید برای میرحسین کار کرد اما شما به ستاد کروبی رفتید.
✅ بله چون اعتقادی به میرحسین نداشتم و آن موقع آقای کروبی را مردتر می دیدم . بعدش هم به آقای کروبی قول داده بودم. من برای قول ام خیلی ارزش قائل هستم. در مورد انتخاب رئیس ستاد باید عرض کنم که جلسات در دفتر من تشکیل می شد و در آن چند جلسات که با هم نشستیم، یکبار به من نگفتند که می خواهیم رئیس ستاد تعیین کنیم. خودشان فراکسیون تشکیل دادند و من – کلا – از این قضیه بی اطلاع بودم تا اینکه در دقیقه نود متوجه شدم اینها می خواهند رییس ستاد انتخاب کنند و آقای حسینی مدنظرشان است. من با ایشان ندار هستم. از او پرسیدم : می خواهی بیایی؟ گفت : دوستان اینطور می گویند. بعد با روشی که خودم داشتم متوجه شدم ایشان میخواهند تشریف بیاورند. من دوباره چند جلسه دیگر با آنها نشستم و قرار شد که افرادی را از سطح شهرستانها دعوت کنند. من هر کسی را معرفی می کردم آنها حذف می کردند. من یک نفر و آنها یک گروه ۵ نفره بودند و آدمهای خودشان را می آوردند. بعد فهمیدم که بله اینها حتی رییس دفترم که صدبار از آنها پذیرایی کرده بود را خط زدند. یعنی آدمهای یکدست را برای مجمع عمومی انتخاب کرده بودند. خب! بهزاد نبوی و سازمان مجاهدین انقلاب هم دنبال این بودند که افرادی که قرار است برای آقای خاتمی کار کنند؛ از بچه های خودی باشند. البته با من مشکلی نداشتند اما روی احمد آقا توافق کرده بودند.
◀ احمد حسینی از مجاهدین انقلاب بود؟
✅ بله. در نهایت افراد خوشان را دعوت کردند و حتی آدمهای من را حذف کردند. چون مدتی از آن گذشته است ، اینها را برای ثبت در تاریخ میگویم. لذا اعتراضم این بود. آقایان ذالفی، باقری ، بی آزار و پاینده شاهد هستند. در حضور احمد آقا گفتم: آقا این وهن بچه های اصلاح طلب استان است که یک کرمانشاهی اینجا رئیس ستاد شود. برای ما می خندند که اینهمه نیرو در گیلان داشته باشیم، انوقت یک کرمانشاهی بیاید بشود رییس ستاد اقای خاتمی. به آقایان باقری ، ذالفی ، منصور صوفی ، ربانی و حاجی پور گفتم شما بیایید و من کنار می روم. خب! اینها با سید احمد اقای حسی
نی رودرواستی داشتند و مثل من شفاف نبودند. حالا شاید هم از بالا بسته بودند! البته من این را نمیدانم چراکه دراین بخش نامحرم شده بودم. در آن روز اعلام کردم که من کاندیدا می شوم تا در تاریخ بماند که بچه های گیلان به گیلانی رای ندادند و به یک غریبه رای دادند. آنوقت ها داستان اینطور بود .قطعا اگر امروز بود من این حرف را نمی زدم. خب گذر زمان بر آدم تاثیر میگذارد. آنروز، دوستان از من خواستند که لااقل “عبارت غیر گیلانی و این حرفها ” را اینجا نگو چون ما دوست و دشمن زیاد داریم …
براساس یک مصوبه و بخشنامه ای ، هرکس دو سوم رای را می آورد رییس ستاد می شد و اگر دو – سوم رای را نداشت ، برای نفر اول و دوم باید در تهران تصمیم گیری می شد. من آنجا به آقای حسینی گفتم : این تیمی که شما بستید؛ به من رای نمیدهد اما نمی گذارم شما دو- سوم رای را بیاورید و نگذاشتم. در آن جلسله رای آقای حسینی به حد نصاب نرسید و تصمیم گیری به تهران واگذار شد اما در نهایت آقای خاتمی نیامد.
◀ چه شد که خاتمی نیامد؟
✅ اصلا از اول قرار نبود که آقای خاتمی بیاید. من با مرتضی حاجی و موسوی لاری نشستی داشتیم. خب من در گذشته مسئول ستاد آقای خاتمی بودم و با مسئولین ستاد سایر استانهای ایشان ارتباطاتی داشتم . الان هم با بعضی های شان ارتباط دارم. من پیشنهاد دادم که برای راضی کردن آقای خاتمی این راه وجود دارد؛ بچه های هر استان جداگانه با او دیدار کنند و ایشان را برای ورود به انتخابات ترغیب کنیم. اتفاقا طرح من گرفت و حتی ما یکی از استانهایی بودیم که در روزهای آخر رفتیم . در آن روزها آقای موسوی به آقای خاتمی گفته بود که نمی آید لذا ما به آقای خاتمی گفتیم بیاید. کارها شروع شد و بنا شد که سفرهای استانی آغاز شود. وقتی آقای خاتمی در وی آی پی برای آغاز اولین سفر به فارس و بوشهر بود، ناگهان دیدیم که فرزند شهید بهشتی (محمد رضا ) آمد و با او بصورت درگوشی صحبت کرد . بعد از این صحبت، ناگهان آقای خاتمی جا خورد! بعد معلوم شد که موسوی پیغام داده که من می آیم! یعنی بعد از اینکه آقای خاتمی هشدار داده که یک هفته بیشتر فرصت نداریم و باید سریع تصمیم بگیریم و آقای موسوی گفته من نمی آیم و آقای خاتمی ثبت نام کرده و داشت اولین سفرش را شروع می کرد؛ این آقا گفت می آیم!! من از این خبر بسیار عصبانی شدم . گفتم آقای موسوی کار درستی نکرد. ما اینهمه زحمت کشیدیم و به آقای خاتمی قبولاندیم که اینکار انجام شود. خاتمی که قبلا اینهمه به ایشان گفته بود بیاید و نیامد…
ببینید تمام این کارها را ما کردیم آنوقت یک نفر که غیر بومی هست پشت سر ما بیاید و بخواهد رییس ستاد بشود؟ من هم اعلام کردم غیر از آقای حسینی هر که باشد به او رای می دهم اما این را نیز نپذیرفتند . در نهایت آقای خاتمی با آن استقبال بی نظیر که از ایشان شد رفت. همان زمان آقای ناطق گفت: خاتمی چهل میلیون رای دارد و بعد هم همین آقای حسینی با من دست داد که با آقای کروبی کار کند!!
◀خب! حالا چرا به ستاد کروبی رفتید؟
✅ چون ایشان رییس من در مجلس و از دوستانم بود و ارتباط خانوادگی با ایشان داشتم و به من گفته بود که من می خواهم این دوره بیایم و باید رییس ستاد من باشی . من هم گفته بودم اگر آقای خاتمی بیاید من ناچارم به سمت خاتمی بروم. حتی پسرشان حسین هم بودند . اصلا فکر نمی کردم که موسوی بخواهد بیاید. زمانی که خاتمی انصراف داد و رسانه ای شد، همان دقایق حسین کروبی به من زنگ زد و گفت پدرم با شما کار دارد و کروبی به من گفت: الوعده وفا. گفتم نه. اینجا آقای احمدیان است. آقای شاپور باقری را هم آقای حضرتی آورده بود. بین این دوتا هم درگیریهایی بود و من نهایتا مشاور و رییس ستاد سیاستگزاری ایشان را پذیرفتم و در طی دو هفته ای که باقی بود تلاش کردم دعوای این دوتا [ روسای ستاد گیلان کروبی ]را حل کنم تا بتوانیم آن همایشی که جمعیت اش دو – سه برابر همایش آقای موسوی بود را برگزار کردیم.
◀ در سال ۹۲ هم سر ریاست ستاد با شجاع اختلاف داشتید؟
✅ من اصلا در ستاد آقای روحانی نبودم. از همان ابتدا مسوول ستاد آقای عارف بودم. آقای شجاع هم مسوول ستاد آقای روحانی بود. ما روز دوشنبه آن هفته در همین دفتر نشستیم. به آقای شجاع گفتم که خواست مردم این است که از این دو فقط یک نفر بیاید. خب! مردم شعار می دادند که از روحانی و عارف یکی بیاید. گفتم ما هم اعلام کنیم که یکی شان بیاید. آقای خاتمی و آقای هاشمی و آقای حسن اقا [ خمینی ] قرار بود تیمی را بفرستند که با آقایان عارف و روحانی صحبت کنند. ما هم گفتیم این جلسات را تا غروب سه شنبه نگاه میداریم و اگر نیامدند ما چهارشنبه در ِ ستادها را می بندیم و به خانه های مان می رویم. حتی در روز دوشنبه در ستاد خودمان جلسه گذاشتیم و اقایان زاهد و شجاع و کیوان محمدی و من صح
بت کردیم و اعلام کردیم ؛ اگر آقایان تا چهارشنبه تصمیم نگیرند ما درِ ستادهای مان را می بندیم.
بعد همان دوشنبه شب( در حدود ۲ یا ۳ صبح ) که تصمیم اعلام شد ما همه از اینجا به ستاد آقای روحانی رفتیم که رئیس اش آقای شجاع بود و مشترکا کار کردیم.
◀ از استاندار شدن شما در کرمانشاه نیز شایعاتی شنیده شد.
✅ شایعه نبود. قطعی بود.
◀ بحث اش از کجا شروع شد؟ آن استان یا وزارت کشور یا اینجا [ گیلان ] ؟
✅ به اینجا هیچ ارتباطی نداشت. اینجا فقط زیرآب ما را زدند. البته خوشحالیم که نرفتیم چراکه الان عاشقان خدمت زیاد هستند.
◀ در سال ۹۴ برای مجلس ثبت نام کردید و رد شدید؟
✅ نه ثبت نام نکردم. من بعد از دوره هفتم و هشتم مجلس، در هیچ دوره ای ثبت نام نکردم. حتی همین دوره [ مجلس ۹۴ ] نیز آقای حضرتی همه پنج شنبه ها اینجا بود و به من تاکید می کرد که زیر بار نرفتم.
◀ اما برای شورای شهر آمدید.استقبال خوبی هم از شما شد. منتها در جایی انگار گفته بودید که خاتمی از شما خواسته بود که بیایید کاندیدا شوید. این صحت دارد؟ یعنی خاتمی به شما گفت که کاندیدا شوید؟
✅ ببینید داستان این بود که اصلا قرار نبود بیایم. من به دنبال این بودم که بچه های ما می خواهند لیست بدهند. جلسه ای با دوستان اصلاح طلب در دفتر اقای حسنی بود که به من زنگ زدند. در آن جمع تلاش زیادی کردند که بیایم اما زیر بار نرفتم. با اخوی صحبت کردند، باز نپذیرفتم. خواستم با قهر بیایم بیرون که آقایان فیاض زاهد و محسن باقری و مهندس ذالفی و سایر دوستان ( که بعدا به هنگام ثبت نام با من آمدند) گفتند: تو تکلیف احساس نمیکنی؟! گفتم نه . بعد برای آنکه این موضوع را از خودم دور کنم گفتم فقط یک نفر می تواند به من تکلیف کند که آنهم آقای خاتمی است .ایشان ( زاهد) دوباره در جمع زنگ زد و با خانم آقای خاتمی صحبت کرد. قرار بود حتی متن و نوشته ای را از ایشان بگیرد که دیگر پیگیری نکردم.
◀ شما در انتخابات شورای شهر سر لیست اصلاح طلبان بودید. طیف تان خوشحال بود که لیست با اقبال خوبی مواجه شود و با حضور شما می توانند اکثریت شورا را بدست آورند. شما که وضع مالی و جایگاه و ارتباطات خوبی داشتید، شخصا برای موفقیت آن لیست چه تلاشی کردید؟
✅درباره وضع مالی ام ( جهت اطلاع ) عرض کنم که با حقوق معلمی زندگی می کنم و حقوق دیگری نمی گیرم.
◀ پس اینکه میگویند نمایندگان مجلس حقوق دائم العمر دارند، درست نیست ؟
✅ هر کارمندی حقوق دائم العمر دارد.
◀ حقوق نماینده مجلس با یک کارمند فرق نمی کند؟
✅ بله فرق میکند. اما آن طرحی بود که در دوره سوم توسط اقای باهنر و چند نفر دیگر نوشته شد اما هیچگاه واصل نشد. منتها به روزنامه ها کشیده و رسانه ای شد. خلاصه هنوز در اذهان همه حتی اساتید دانشگاهها نیز هست که این کار اتفاق افتاده است. در دوره هشتم نیز آقای احمدی نژاد قانونی آوردند و گفتند که مقامات و نمایندگان مجلس قبلی و … بتوانند ۷۰ تا ۸۰ درصد حقوق مقامات فعلی را بگیرند. یعنی فرمانده سپاه یا سران سه قوه و رییس صدا و سیما که بازنشست شده اند؛ ۸۰ درصد حقوق روسای فعلی را بگیرند. این به قانون تبدیل شد اما آنقدر جو سازی شد که شورای نگهبان برای اینکه حرف و حدیثی پیش نیاید ( چون آنها هم جزء مقامات هستند) کلا رد اش کرد. مجلس هم مقاومت نکرد که برای مجمع تشخیص بفرستد.
لازم است درباره حقوق دریافتی نمایندگان مجلس توضیحاتی عرض کنم. وقتی یک نماینده وارد مجلس می شود، ساختار حقوقی ای برایش تنظیم شده و حقوق اش را طبق آن می گیرد. معمولا سه گروه وارد مجلس می شوند. یا کارمند دولت هستند یا بازنشسته و یا افرادی که شغل آزاد دارند. اما به محض اینکه وارد مجلس می شوند، با گروه ۱۸ حقوق دریافت میکند. مثلا من که معلم بودم و اگر با گروه ۱۴ وارد مجلس شوم، گروه ۱۸ به من تعلق می گیرد و بعد از چند سال که به آموزش و پرورش برگردم، دیگر این دستگاه حق ندارد مجددا سطح گروهم را به ۱۴ برگرداند بلکه برمبنای گروه ۱۸ به من حقوق می دهد ( که تفاوتش در حدود ۳۰۰ هزار تومان است ) . کسی که بازنشسته است، هم حقوق بازنشستگی و هم حقوق مجلس را می گیرد. اما وقتی دوره اش تمام شد، حقوق مجلس اش قطع می شود. کسی که شغل اش آزاد است وقتی دوره اش تمام بشود دیگر حقوق نمی گیرد اما اگر برود و جایی استخدام شود، در سطح گروه ۱۸ حقوق می گیرد. بنابراین نمایندگان مجلس اینطور حقوق میگیرند و من نیز حقوق معلمی دریافت میکنم.
◀ خب! برگردیم به سوال. شما چه تلاشی برای موفقیت لیست امید رشت کردید؟
✅باید ببینیم اصلاح طلبان چه کمکی به رد و تایید صلاحیت احمد رمضانپور کردند. فشاری که آن روزها به من وارد شد را در طول عمرم تجربه نکرده بودم. هیئت نظارت که داستان خاص خود را داشت و شاید نیاز به توضیح نباشد. چرا آقای افتخاری استعفاء داد؟ تمام ت
لاش ما این بود که با آن لیست سه نفره نمایندگان هیئت نظارت بتوانیم بچه های ما در شهرستان را حفظ کنیم. بنابراین برای اینکه آقایان افتخاری ، حسنی و جمالی بمانند، تلاش های زیادی کردیم که متاسفانه آقای افتخاری در نیمه راه گذاشت و رفت و ضربه مهلکی به بچه های ما وارد کرد. بعد از آن سر افراد دیگر دعوا شد. آقای عباسی نیامده رفت.
◀ لاهوتی نیز بود ؟
✅ آقای لاهوتی توسط بعضی از افراد تهدید شد و حتی دو ساعت هم نماند. ایشان هم نیامده رفت تا اینکه آقای دلخوش را برای قلع و قمع کردن آوردند. یکی از اولین کارهایی که آقای دلخوش کرد اینکه آقای اسماعیل عبدالهی که دبیر هیات نظارت بود را عزل کرد و معاون سیاسی دوران احمدی نژاد ( آقای درزی که من خیلی دوست اش دارم ) را بجای او معرفی کرد. ترکیب هیئت های پنج نفره نظارت در شهرستانها را بهم زد. اما ترکیب رشت را حفظ کردیم و اجازه ندادیم. یعنی از ۵ نفر ، ۳ نفر از ما بود. در نهایت اینها یکسری افراد را تایید و رد کردند و فقط ۵۰ نفر برای شبهای آخر ماندند که در آخر، آن دو نفری که از طرف بالادستی های آقای دلخوش ماموریت داشتند، چون به قانون آشنایی نداشتند ؛ جلسه تشکیل ندادند. لذا براساس قانون ، چون هیات نظارت نمیتواند بدون برگزاری جلسه کسی را رد کند، ۵۰ نفر باقیمانده بصورت اتومات تایید می شدند.
در حالیکه آنها توافق کرده بودند ۲۰ – ۳۰ نفر از ۵۰ نفر رد شوند و صورتجلسه را امضا نکرده بودند.. درواقع تنها ۱۰ – ۲۰ نفر مانده بود. اما ما طبق قانون قبول شده بودیم چرا که اگر افرادی که در هیئت های اجرایی تایید شوند، اما هیئت نظارت در موعد مقرر در جلسه تایید و رد شان نکند، طبق قانون همه باید تایید شوند. همان شب آقای دلخوش ( با واسطه ) از من دعوت کرد و اصرار کرد که انصراف دهم. بگو مگوهای تندی بین ما شد. آقای فرهام زاهد و خانم مدارایی هم آنجا بودند و ما سه نفر را تهدید کرد و درنتیجه گفت که اگر شما انصراف بدهید؛ بقیه را تایید میکنیم. من گفتم بقیه طبق قانون تایید شده اند و نیاز به تایید شما ندارند. در حدود ۲۰ – ۲۵ روز با هم کلنجار رفتیم. تهدیدها ، برنامه های مختلف و مسائلی را لمس کردیم. حتی واسطه گذاشتند اما چون هنوز مدتی از آن نگذشته نمیتوانم آن موارد را بگویم. انشالله در فرصت دیگری آن اتفاقات را بازگو خواهم کرد. تا اینکه این قضایا به جلسه بزرگی منتهی شد. چهارتن از نمایندگان و آقای احمد حسینی و دیگران در آن جلسه حضور داشتند. در نهایت به این نتیجه رسیدند که اگر من انصراف بدهم بقیه تایید می شوند . گفتم: من انصراف نمیدهم. حتی گفتند به مصلحت نظام است که انصراف بدهید. گفتم: من خودم باید تشخیص دهم که به صلاح نظام هست یا خیر. کسی که زندانی شاه بوده و سابقه مبارزاتی دارد و در ۲۳ سالگی مشاور استاندار و در ۲۴ سالگی فرماندار و ۳۴ سال پیش در اینجا شهردار و دو دوره نماینده مجلس بوده است، بعنوان مجتهد اجرایی و سیاسی میگوید که به مصلحت نظام است که باشم و نمی روم. شما هر کاری میخواهید بکنید. آنها همان شب پرونده ام را بستند و مرا ردصلاحیت کردند
اما صبح روز سه شنبه مطلع شدم که دوستان تاییدیه ام را از تهران گرفتند . حتی من به تهران نرفتم . اصلا برای من جذابیت نداشت که به دنبال تاییدیه به تهران بروم .
بنابراین همان شب با دعوت از آقای زیبا کلام تبلیغات را شروع کردم. آقای زاهد برای شب بعد آقای لیلاز و آقای اصغرزاده را دعوت کرد و الی آخر.
البته علت شکست این لیست؛ ” آسوده شبی خواهد و خوش مهتابی” ! بحث های مربوط به آن در این گفتگو نمی گنجد. بعدا باید من و شما نشستی یک ساعته دراین باره داشته باشیم تا بپردازم به اینکه چه اتفاقاتی افتاد که آن لیست آنگونه بسته شد و چرا لیست رای نیاورد.
◀ لطفا کوتاه بگویید؛ آیا اقدامی برای موفقیت لیست امید رشت انجام دادید؟
✅بله. من در حدود ۷۵ نشست در محلات مختلف برای اقای روحانی سخنرانی کردم و یکبار هم از خودم نام نبردم. فقط گفتم از لیست حمایت کنید. در آخرین شبی که سخنرانی داشتم؛ همه اعضای لیست را به ستادم در بیستون آوردم و تک تک اعضای لیست را معرفی کردم و گفتم: مردم! اگر ۲۰۰ هزار رای به من بدهید ولی به این افراد رای ندهید، من نمی توانم کاری برای شما انجام دهم . لذا باید به همه اینها رای دهید. همین یک تکه خودش سند و فیلم دارد .
◀ در لابلای گفتگو از شورای نگهبان حرف زده شد، در دو دوره مجلس نیز رد صلاحیت شده اید. در انتخابات شورا ابتدا رد و سپس تایید شدید.آیا برای تایید صلاحیت لابی هم کرده اید؟
✅ اصلا. من هیچ وقت لابی نکردم و اصلا دوست ندارم چنین کاری بکنم
◀ برویم به شورای شهر. این شورا کلا داستانی برای همه شده است. از زمانی که آمدید، همه می گفتند که اکثر این جمع اصلاح طلبانه است. اینها می توانند ترکیب خوبی بسازند ام
ا اتفاقات دیگری افتاد. از طرفی، ذاکری که در لیست امید بود پشت در ِ شورا ماند. شکریه، وضعیت دو وجهی داشت. قانون می گفت باید یکی را انتخاب کند که بعدا ترجیح داد اصناف را انتخاب کند. بهراد ذاکری در بیرون تلاشهای زیادی کرد که وارد شورا شود. او می گفت بیرون نگهداشتنم از شورا غیرقانونی ست. به آن موضوعات بپردازید. چرا از اعضای شورا و شخص شما اقداماتی برای ورود ذاکری به شورا انجام ندادید؟
✅ بهراد، جزء لیست ما بود و عزیز و دوست ماست. اما اعتقاد داشتم که حق آقای شکریه ضایع می شود. الان هم اعتقاد دارم که اگر حق کسی ضایع شده؛ آن شخص آقای شکریه است و مجلس و شورای نگهبان باید پاسخگو باشند. به این جهت که؛ قانون انتخابات می گوید شما طبق این مواد قانونی می توانید بیایید یا نیایید. آقای شکریه با آن قانون آمد. در آنجا ننوشته بود؛ کسی که عضو اصناف است باید انصراف بدهد و نمیتواند بیاید. آقای شکریه و ۲۰۰ نفر در سطح کشور با این قانون آمدند. ثبت نام کردند و رای آوردند.
◀ جلیل سندی در فومن نیز چنین وضعی داشت.
✅ ۲۰۰ نفر در کشور این وضع را داشتند. آقای شکریه و اینها با همین قانون آمدند.ثبت نام کردند، برای انتخابات هزینه کردند، مبارزه انتخاباتی کردند، رقابت کردند، برنده شدند و – مخصوصا – تحلیف شدند . تا اینجا که هیچ ایرادی نبود. آقای ذاکری نیز تا اینجا هیچ مشکلی نداشت. تا اینکه یکی از نمایندگان اراک طرحی به مجلس ارائه کرد. درآن طرح آمده بود؛ کسانی که عضو اصناف هستند و وارد شورا شده اند، باید یا شورا را انتخاب کنند یا اصناف را. دلیل ارائه طرح نیز این بود: چون رییس اصناف اراک در شورا رای اول را آورده بود و سودای نمایندگی مجلس داشت، از ترس اینکه در آینده آن فرد برای مجلس نیاید و رقیب جدی ای برای آن نماینده نشود، طرح را با ۱۵ نفر امضاء کرد و موجی ایجاد کرد و کلیات آن طرح تایید شد و رفت به شوراها.
اما این آقایان با تکیه بر آن طرح در راستای خروج آقای شکریه تلاش کردند در حالیکه هنوز به قانون تبدیل نشده بود. همان موقع هم مصاحبه کردم و گفتم این طرح باید به قانون تبدیل شود. نمی توانم برخلاف قانون کاری انجام دهم.
چه حمایتی باید از آقای ذاکری می کردم؟ باید می گفتم آقای شکریه شما بلند شوید و از شورا بروید؟ ایشان باتوجه به دلخوری هایی نیز که بخاطر عدم حضور در لیست امید داشت، اما مثل اقای زاهد با ما همکاری می کرد.
حتی از آن تیم هشت نفره جدا شد و کلی هم هزینه داد و پای به پای ما ایستاد. آقای ذاکری چه کاری می خواست برای ما بکند که آقای شکریه نکرده بود؟ دوم اینکه هنوز قانونی وجود نداشت و طرح مربوطه تازه به مجلس رفته بود. بنابراین به او گفتیم بماند. وزیر کشور نامه ای نوشت که بعد از تحلیف به اینها بگویید؛ بمانند یا بروند [ از شورا و اصناف یکی را انتخاب کنند ]. حتی به نامه وزیر کشور ایراد گرفتیم . دوباره نامه ای از سوی وزیر کشور برای معاون حقوقی و کسانی دیگر نوشته شد و گفتند به مجلس استفصاریه بدهیم تا مجلس بگوید که این قانون، این دوره را هم شامل میشود یا برای ادوار بعدی ست؟
◀ آن طرح رای آورد و قانون شد؟
✅ بله. همین را دارم میگویم. اما یکسال زمان برد و آقای ذاکری در این مدت پشت در ماند و اذیت شد. اما گفتیم: منتظر بمانیم تا ببینیم قانون چه می گوید؟ چون فعلا که آقای شکریه با ما همراهی میکند. یعنی آقای ذاکری میخواست به همان اندازه به ما کمک کند ( که آمد و نکرد )، که آقای شکریه کرد. ما آن موقع در تصمیم گیریها ۴ نفر بودیم اما الان ۳ نفر هستیم. بنابراین منتظر قانون ماندیم. بعد از این جریانات آن طرح به قانون تبدیل شد. گفتیم خلاف است. گفتند: این عطف به ما سبق نمی شود درحالیکه باید عطف به ما سبق می شد. اینها ( آقای شکریه و ۲۰۰ نفر ) براساس قانون قبلی آمده بودند نه قانون فعلی. بهترین راه این بود که از مجلس بگویند این قانون برای دور ششم شورا باشد . بطوریکه ؛ من که خرج کردم و هزینه کردم، اگردفعه بعد خواستم بیایم، دیگر عضو اصناف نباشم . این طرح به ناحق تصویب شد و شورای نگهبان نیز به ناحق تایید اش کرد. حال چون اصلاح طلبان قانون محور هستند؛ بلافاصله با آقای شکریه تماس گرفتم. ایشان اصرار داشت که مخالفین اش را بنشاند و می خواست از اصناف کشور استعفا دهد و در شورا بماند. به او گفتم این کار را نکن! آنجا یک میز کشوری ست. برای شخص شما نیست بلکه برای استان گیلان است . شما نایب رییس اول هستید و …
در نتیجه قرار شد که ایشان استعفاء دهد و من بعنوان تنها مدافع استعفای آقای شکریه از شورای شهر سخنرانی کردم. همه اینها سندش موجود است.
◀ بعد ازاینکه این قانون شد، گویا حدود یکی – دوماه گذشت و آقای شکریه ماند.
✅ نه نماند و بلافاصله کمتر از یک هفته استعفا داد و رفت.
◀ برویم به انتخاب شهردار . تقر
یبا هفت ماه است که شهر بلاتکلیف است و ده روزی به عید مانده و هنوز خیابان ها وضع اسفباری دارند.آذین بندی و رنگ امیزی و … انجام نشده و این ناشی از نداشتن شهردار است. سرپرست هم که …
✅ درگیر فوتبال است .
◀ بله من در فوتبال او را فعال تر می بینم تا شهرداری. شما بعنوان شخصی که قبل از انقلاب فعالیتهای سیاسی خود را شروع کرده و در بعد از انقلاب فرماندار و بخشدار بوده …
✅ البته من هیچوقت بخشدار نبوده ام
◀ بله شهردار منظورم بود. به اشتباه بخشدار به زبانم آمد.
✅ من در ۳ شهرستان فرماندار بوده ام…
◀ مدیر کل هم بودید
✅ بله مدیرکل توسعه پست و مخابرات مازندران بودم، بنیانگذار و رییس مرکز آموزشهای مدیریتی گیلان بودم ، ۲ دوره نماینده گیلان در مجلس بودم و بعد هم رفتم به هیئت مدیره کشتیرانی و بنادر کشور .
◀ بله عناوین زیادی داشته اید. بعد در شورا دنباله رو حامد عبدالهی شدید و اعتبار خود را شدیدا خرج او کردید . شما فراکسیون ۵+۱ را رهبری میکنید. این برای همه روشن است. بعدها، ایستادگی تمام قدتان پشت عبدالهی با شکست مواجه می شود و بعد می روید حجت جذب حمایت می کنید. کسی که روی مسایل اصلاح طلبانه پافشاری می کند، در نهایت به جذب می رسد! بعداز جذب مردم می گفتند …
✅ نوبت آقای علیپور است
◀ بله. مردم به تمسخر همین را می گفتند. از متظر شما، آیا این کارها ارزش اش را داشت ؟ یعنی وجهه احمد رمضانپور در اجتماع خراب نشد؟
✅ به شما که در بیرون هستید حق میدهم. اما چه کسانی این مسائل را درست کردند؟ همان کسانی که قبلا در قلیان سراها می نشستند و شهردار و هیات رییسه انتخاب می کردند.
◀ مشخصا نام می برید؟ قرار بود بی پرده جواب دهید
◀ خودتان میدانید و خودشان هم اگر مصاحبه را بخوانند، متوجه می شوند. الان دارم بی پرده صحبت می کنم. اصلا نیاز نیست در میان اصولگرایان بگردید. در میان اصلاح طلبان بگردید. تیم خودتان و دوستان من را وارسی کنید. آنهایی که به من عمو می گویند و من بزرگشان کرده ام. من الان می توانم از سایت های شان علیه خودم و فرهام به اندازه دو گونی مطلب در بیاورم. اینها بی حساب نوشته اند. اینها بودند که یک ملیارد و پانصد – ششصد پول از شهرداری می گرفتند. اینها می دانستند که اگر احمد رمضانپور مدیریت امور را …
◀ بابت چه چیزی پول می گرفتند؟
✅ بابت همین خبرهای کذبی که هر چند وقت علیه ما و شهرداری درج می شود. ما روی دم بعضی ها پا گذاشتیم که آتش اش در قلیانسراها روشن می شد. این یک طرف قضیه بود . اما اینکه چرا ما وارد این وضعیت شدیم، داستانی دارد که الان نمی توانم به شما بگویم. ما در این انتخاب ها دنبال یکسری برنامه هایی بودیم که دست یک سری از افراد سواستفاده گر و افرادی که میخواستند امکانات اینجا را ببلعند را ببندیم. گفتیم حداقل در زمان ما، بتوانیم این شهر را مدیریت کنیم تا سرمایه های این شهر به تاراج نرود. اینها مسئله روز است و باید مدتی از آن بگذرد تا بیان شود .انشالله در زمان دیگر اگر عمری باقی بود می گویم.
◀ سوال دیگری هست که به ادواری که در مجلس بودید و قدرت بیشتری داشتید برمی گردد. منظورم این است که قدرت تقنین و نظارت و پیگیری و چانه زنی داشتید. افراد زیادی را در این مدت دیدیم که بارداشت یا زندانی یا بیکار شدند. در آن دوره ها و بعد از اینکه جایگاه سیاسی – اجتماعی تان بالاتر رفت، از حقوق کدام زندانی سیاسی و یا روزنامه نگار و فعال کارگری یا دانشجو دفاع کرده اید؟
✅ من تا حدی که توانستم کار کردم. یکی از جرمهای من این است که از اصلاح طلبانی که از سوی قوه قضاییه به آنها حکم اعدام و حبس های طولانی داده شده بود دفاع کردم . این مشخص است.
موزه عبرت که قبلا شکنجه گاه بود، در دوره ششم مجلس شورای اسلامی و توسط ماها پیگیری و موزه شد. امور افرادی که در دوره کرباسچی دستگیر شدند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و در بحث سعید امامی و اینها ، دستگیر شدند؛ توسط چه کسانی پیگیری شد؟ جلسات مربوط به آن موارد توسط چه کسانی برگزار می شد؟
◀ میخواهید بگویید مجلس ششمی ها؟
✅ به هرحال اینها کار اصلاح طلبان بود. همه این موارد را ما پیگیری کردیم.
◀ شما در کمیسیون ِ …
✅ من در آن زمان در کمیسیون بودجه بودم.
◀ این پیگیری ها و تلاش هایی که از آن حرف می زنید در گیلان هم انجام دادید؟ تاگیدم بیشتر بر مواردی بود که در گیلان رخ داد.
✅ بله. اینجا هم شخصی داشتیم که حکم ۱۴ سال زندان داشت و با پیگیری من به ۴ سال کاهش یافت.
◀ نام می برید؟
✅ اجاز بدهید بعدا بگویم.
◀ آقای رمضانپور! پرسشهای زیادی دارم اما هردوی مان خسته ایم. ناگزیرم اهم و مهم کنم…
آهان! چالشی قبلا در فضای مجازی راه افتاده بود با عنوان” فرزندت کجاست؟” شما درآن چالش شرکت نکردید. به من بگویید بچه های شما کجا هستند؟
✅ من
پنج فرزند دارم که همه دوروبر من هستند. فقط یک نفر با همسرش در خارج از کشور تحصیل می کند. بقیه بیکار هستند. شاید تا کنون ۳ هزار نفر را بر سر کار بردم، خیلی ها را برده ام که الان بازنشست شده اند اما همه ی بچه های من بیکار هستند.
◀ بعداز ۸۳ به چه کاری مشغول بودید ؟ مشخصا از ۸۳ تا ۹۶ ؟
✅ از ۸۳ ( تقریبا یکسال و اندی از دولت اقای خاتمی)در کشترانی بعنوان عضو هیات مدیره و مشاور عالی وزیر بازرگانی بودم. با شروع دولت آقای احمدی نژاد و تعویض مدیرعامل، لغو ابلاغ شدم و مرا با حقوق ۳۷۹ یا ۳۸۹ هزار تومان بازنشست کردند. بعد در مجلس هفتم که نمایندگان جزء مقامات محسوب شدند، کمی حقوقم بالا رفت. بعداز آن در حدود ۱۰ سال در خانه نشستم.
◀ رشت بودید؟… یا تهران؟
✅بله.بله. همیشه در رشت بودم. از زمان جنگ خانواده به من گفتند ما دیگر در رشت می مانیم و همینجا ساکن اند. من هم در رشت هستم. خب! دفترم در خیابان بیستون را تعطیل کردم.
◀ درآن دفتر چه می کردید؟
✅ دفتر مراجعات مردمی بود.
◀ این دفتر [ دفتر خیابان معلم ] مال خودتان است ؟
✅ خیر. دفتر شرکت یکی از دوستان است. حالا دفترش را به شهر صنعتی انتقال داده و بعدازظهرها کلید اش پیش من است. مدرسه ام را تعطیل کردم.
◀ مدرسه گلسار را؟
✅ بله. مجبور شدیم مدرسه را بفروشیم و پول سهامدارن اش را پرداخت کنیم. از دانشگاه نیز که به مدت ۱۶ سال تدریس تدریس میکردم حذف شدم. بعداز آن تا ۹۲ که دوباره فعالیت کردیم اما دولت از من استفاده نکرد تا اینکه یک روز به اتفاق آقای خسته بند یا عاشوری و تامینی در وزارتخانه بودیم. به همراه آقای طاهایی با آقای ربیعی دیدار کردیم. ایشان مرا می شناخت. گفتند : چه میکنی؟ گفتم: دعا می کنم . گفت: یعنی چه؟ گفتم : یعنی اینکه خانه نشین و بیکارم. گفتند: قبلا کجا بودید؟ وقتی فهمید در کشتیرانی بودم، مرا به نزد آقای فیروزآبادی که معاون شستا بود برد. درنهایت مرا به عنوان عضو غیرموظف به کشتیرانی برگرداندند.
◀ می گفتند زاهد هم آنجا هستند
✅ آقای زاهد در کشترانی نیست.
◀ در شستا حضور ندارد؟
✅ خیر. ایشان مشاور آقای شریعتمداری در وزارت صنعت بود که الان به وزارت رفاه رفتند. قبلا مشاور مدیر عامل شستا بود که بعداز بازنشستگی آن مدیر، آقای زاهد نیز کنار گذاشته شد.
◀غیرموظف بودن در هیئت مدیره کشتیرانی چه سودی برای شما دارد؟
✅ عضو موظف حقوق میگیرد اما عضو غیر موظف، فقط حق حضور در جلسه دریافت میکند.
◀اینکه میگویند آقای ربانی هم در هیئت مدیره منطقه ویژه انزلی عضو غیر موظف هستند، یعنی اینکه فقط حق جلسه دریافت می کند؟
✅میگویند؛ الان عضو موظف شده اند
◀ خب! ادامه بدهید تا ما هم با یکی دو سئوال رفع زحمت کنیم.
✅ بله. من آنجا بودم تا اینکه برای سال دوم، درباره ام استعلام گرفتند. روال اش این است که هر دوسال یک بار برای عضویت افراد در هیئت مدیره، استعلام می گیرند. دفعه اول که استعلام گرفته بودند؛ این آقایان جواب نداده بودند. بنابراین چنانچه ۱۵ روز از تاریخ نامه استعلام بگذرد؛ عملا می توانند حکم را صادر کنند اما برای بار دوم من را رد صلاحیت کردند درحالیکه در شورای شهر بالاترین رای را کسب کرده بودم. در واقع تنها جایی هم که بودم را از من گرفتند و عضویت غیر موظف هم رفت. یعنی من که دو دوره برای آقایان زحمت کشیده و بارها سخنرانی کردم، رد صلاحیت می شوم. بعد منفعت طلب و فرصت طلب میشوم و دوستان شما و ما علیه من اعلامیه میدهند! ولی آن آقایی که به من میگوید تو فرصت طلب و منفعت طلب هستی؛ خودش در همین دولت عضو هیئت مدیره می شود و آن آقای دیگر که همین حرف ها را می زند؛ می رود از آن برادارن چهار تا رای هم میگیرد! حالا آنها اصلاح طلب شده اند و احمد رمضانپور با این سابقه، منفعت طلب و فرصت طلب !!
◀ برای اتمام گفتگو نام چند نفر را بیان میکنم و میخواهم بگویید با اینها چه مشکلی دارید یا اینکه آنها با شما چه مشکل دارند؟ هرمز ربانی، بهراد ذاکری، پویا قلی پور، علی سحرخیز و کامبیز نویدی
✅ من با هیچکس مشکلی ندارم
◀ فکر می کنید آنها چه مشکلی با شما داشته باشند؟
✅ شاید جویای نام باشند. شاید هم پخته نباشند
◀ خسته نباشید و بابت وقتی که گذاشتید ممنونم.
✅ شما هم همینطور. منم از شما و همکاران تان که در راستای تنویر افکار عمومی تلاش می کنید، قدردانی میکنم .
توضیح :
…… خود را موظف می داند که حقوق همه کسانی که در این گفتگو از آنها نام برده شد را محترم شمرده و دیدگاههای شان را دریافت نموده و منتشر سازد