مدیر خبر1 مهر 18, 1399مقالهدیدگاهها برای آن مرد، به ملکوت اعلی پیوست/جلال میرزا آقایی بسته هستند550 Views
اختصاصی همای گیلان:با صدای او و نوای او، از خواب گران خواب گران خواب گران بر می خاستیم و حیات می گرفتیم و اشک و آه عمیق ش برای هنر این دیار ،هر ایرانی را آزرده و هر انسانی را افسرده میکرد وغم مقدس ش,اشک عشاق جاری و ندای نفیرش بر گنبد افلاک ساری و جاری و از دوازه های تاریخ گذشت و به اسطوره ها و افسانه ها پیوست .او از هنر ، بازارگانی و تجارت نکرد بلکه آنرا مایه ی حیات و حیا و آبرویی برای ملت و انسان ها کرد و نه کرنش در برابر امیران کرد و نه میدان را برای مداحان ، خالی ، اگر چه کوشیدند و خرو شیدند که نوایش ,باب نشود تا سالوس و ریا ارباب شود و مداحان ویرانی کنند و هنر و آواز و عشق را قربانی کنند و به مزدوران و مزوّران فرمان دادند و میدان دادند تا هنر را ویران کنند و این شجره ی طیبه را ، کتمان کنند وحریم و حرمت این مرغ سحر را شکسته و خسته و درب میخانه عشق را بسته کنند .
او فریاد ملت بر ” بیداد “بود و امروز اگر صدا و سیمای زاغان و زغن ها ، بر سر سفره ی هنر این دیار ، حرامخواری می کنند و از هنر، سقف معیشت و شریعت می زنند و نعره ی خرافی و اضافی ، بر هر کوی و برزن می زنند ، با نوای ملکوتی ی ” مرغ سحر ” ، چو برف هستتد در برابر آفتاب تموز .
استاد شجریان ، مرغ باغ ملکوت ِ دیار مان بود و امانتی نزد آیین انسانی ما ، همانند شمس تبریز و مولانا و حافظ که آبرویی و افتخاری برای این سرای کهن .او مظهر تمام آلام و عظمت این سرزمین که صدای ملکوتی اش ، سکوت شب های کویری مان را در هم شکست و تا ابد در کوه و دشت و دمن و دیار و گوش یار و جنگل و صحرا و در همه ی فلات قاره ها ، طنین انداز است .
شاید یکی از درد های بزرگ و تاریخی ما ایرانیان ، از دست دادن عزیزانی مانند استاد شجریان باشد که در مقطع حساس و سرنوشت ساز ، سخت به بودن و وجود پاک ش ، نیاز مند بودیم.
در عُسر و عصر دل تنگی ها و رنج و مصیبت و داغ و بد بختی ها ، وقتی طنین آواز مسیحیایی اش را می شنیدیم و وقتی این صوت جلیل و مرغ خلیل را در کنار خویش داشتیم، امیدوار و پوینده به راه خود ادامه می دادیم .شاید، مادرِ تاریخ به درازا و فراخنای هزاران عصر ها و نسلها ، چون او را بسان حافظ و مولانا ، تقدیم و هدیه ی ملت ما کرده بود و آوای حیاتبخش او در تاروپود همه ی نسلها و وصل ها ، جان به جانان می زد .
نوای دلنشین او که آوای شیرین بود و این سفیر که از افلاک ، ترنم حیات را به خاک و پژواک آن از جبال و جمال و اسطوره های این آب و خاک ، گذر کرد و نفیر و نی ی مولانا و رندی ی حافظ را به نای ی طلایی خویش برده و بر” گلستان” این خاک ،سعدی وار ، بلبلی کرده و روح و روان و خاک وطن و هموطن را عزت و کرامت و شرافت بخشید .
او شجره ی طیبه و سایه سارِ خستگی ی درد ها و انیس و مونس و همدم و غمخوار همه ی لحظات تاریخی ما بود و بی شجریان ، زیستن سخت و درد ناک می باشد .
او از ایران ، سرای “امید “ساخت و در بد مستی روزگاران ، خواهان به زمین گذاشتن “تفنگ “بود و از غم ِ”بم” نالید واز شدت درد به خود پیچید و از “بیداد” گِله ها و شکوائیه ها و قلبی خونین داشت .
مرغ ” سحر”او ، ندای آسمانی ی بود که از حلقوم مبارک ش ، از دروازه های تاریخ گذشت و هزاران امید وشوق و گُل ِ زیستن را در این خاک ، نشا کرد و سپیدار استواری و استقامت را نوید داد.
استاد شجریان، مایه ی مباهات و فخر ِملی و انسانی ماست و آوای آسمانی اش و “ربنا” ی عرفانی اش ، صور اسرافیلی ، در برهوت خفته و سرما و سیاه زمستانی ، نه تنها در این آب و خاک ، بلکه برای همه ی فارسی زبانان ، در گستره ی جغرافیایی ی بیشماری می باشد .
آری ، استاد شجریان ، امانت خدا بود و صدای او ، صدای خدا بود