چاپ مطلب چاپ مطلب

پاییز زیبای من ،صدای پاهایت را می شنوم .✍️جلال میرزاآقایی

اختصاصی همای خبر/نگارش برای تو و وصف زیبایی هایت ، شاید شبیه ی افسانه ها باشد و در انبانِ اسطرلابِ فلسفه و کلام و عقلِ حسابگرِ تاریخی و اعجاز سیاست ، هیچ ابزاری پیدا و هویدا نمیشود که ترا وصف و متصور کند که هنر و ارزش تو، به عیان بیان شود .
روز های آخرِ تابستانِ مستان ، سفره ی گلریزانِ ترا مهیا می کنند و پری رویان ، رقصان و پرسان ، به استقبال ماه ِ مهر می روند و چه خوش خیالند که مهر برای تو ، مدت هاست که آغاز شده ، مهر همه ی آنهاییکه دوستشان داری، چون مهر به سی روز اول تو نیست بلکه “مهری” است که در اعماق وجودم به تو داریم .
وصف ژرفای وجود تو ، بدون عشق و بدون هنر و بدون استیلا و اصطلاحات ادبی ، غیر ممکن است و می ترسم که قلم نالان و نقصان من ، شرمنده ی تو باشد و نتواند عِطر وجود و ساز دلنشین قدم هایت را به گوش ِ عشاق تو نرساند.
کم کم مسافرانی که در شروع بهار به دور دست ها و سرزمین های دور سفر کرده بودند و قو ها ، مرغابیها ، غاز های هوایی و آبی و …مهمان قُمری ها ، چکاوک ها و سفره ی برکه های آب و شکستن سکوت تو با شُر شُر آب های رودخانه ها و حتی آواز قو ها و مرغابی ها …همگی سمفونی صدای قدم هایت را می نوازند .
خالق فصل ها ، ترا وصل عشاق کرده و با نقاشی ی اسرار آمیز ، هر بیننده و مسافری را ابتدا با مهر و سر انجام با آذرخش ، آذر به جان جانان زده که معجزه مهر تا آذر و آذرخش ، همه ی تماشاگه ی اسرار خلقت می باشد که نقاش ِ هنرمند دهر ، به زیبایی آنرا ترسیم کرده است .
در برگ ریزان و گلریزان تو ، اصحاب حَرم سِتر و عِفاف را جایی نیست و نباتات و گیاهان و درختان و طبیعت ، لخت و عور و با نسیم دلنشین ، به سماع میروند و رقصان و خندان و شادان ، پرندگان و خرندگان و چرندگان و هنرمندان ، سمفونی ی پیوند انسان با طبیعت را می نوازند و “می” در ساغر اندازند و چه زیبا و اعجاز می باشد ،همدمی ی گرمای تن عشاق تو با گرمای آذرخش ِ آذر ماه تو .

آری ! پاییز زیبای من

تو طبیعت را هنرمندانه و عاشقانه ، آراستی و طفل گریز پای ، چو من را به تماشه گه ی اسرار خویش بردی که معصومانه ، سرور و شادمانی کنم و لبخند بزنم به زندگی ،لبخند بزنم به غم ها و شادی ها ،لبخند بزنم به نسیم نوازشگری که تو بهانه اش هستی ، لبخند بزنم به دیروزی که خوش بود و به امروزی که زیباست و به فردایی که رویاست ، لبخند بزنم به آسمانی که لطیف است که زمین زیر پاهایش اشک شوق جاری می کند ، لبخند بزنم به شقایق ها ، به نرگس ها ، به نیلوفر های آبی مغرور و به همه گلها که زمین را زیبا می کنند و لبخند به خدایی که ترا لبخند طبیعت کرده و ما را ، به وصل تو فراخوانده است .

جلال میرزاآقایی

با کانال همای خبر همراه باشیدhttp://@homaygilanir

About مدیر خبر1

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …