چاپ مطلب چاپ مطلب

دمی و شبی در کوی حضرت حافظ

اختصاصی همای خبر/شاید واژه ی کوک کردن ساز عمر،برای بقا و هستی ،آنچنان مانوس نباشد ولی آنانکه این گوهر گرانبها را به فر مان دل سپرده اند از جنس دیگر می باشند .
تفاوت انسان ها در مسیر این ره دراز بسیار آشکار می باشد چون هر که اهل ساز نیست و گوشش در پی آواز نیست واین اسطر لاب حساب و کتاب و مصلحت و منفعت ها بود که جدایی ها و فراق ها را رقم زده است .
زیستن با ساز کوک شده ،دل شیدایی می طلبد و بس و چه انتظار بیهوده است از آنکس که دلی به سراچه مستی ندارد و هستی رباید .
روزها ،سالها ،عمر ها ،وصل ها ،فصل ها ،خورشید و ماه و هور و حور و لیل و نهار ، گذشتد و می گذرند و این کاروان عمر می رود همچنانکه که گذشتند و رفتند ولی افسوس آنانکه دلی نباختند و سازی ننواختند و “می ” در ساغری نیاختند و عمر گرانمایه،باختند.
سختی ها ،درد ها ،جدایی ها، تنهایی ها ، نیش ها ،طعنه ها ،بهانه ها ،رشک ها ،شک ها ، ،تهمت ها، بریدن ها،کینه ها،دشمنی ها،تهدید ها ،…بخاطر این بود که قلمی به ساز داشتیم و بهر دل عشاق ،حلقومی به آواز داشتیم که تا ترکان سمرقندی و سیه چشمان بلخی ، هفت اقلیم عشق را به آواز زنند و سهند و سبلان و زاگرس و الوند و البرز ،با دامن پرنیان ، به طنازی و دلبری ، پرواز زنند .
از دنیای عقلِ حسابگر گسستیم و دل به وفای اهل دل بستیم که شور می نواختندو شعور می باختند و پلی متفاوت از دیگران ساختند، یعنی سوختند و چو ققنوس بر خاستند و نوای نی در قلم انداختند ،که معشوقی وفا و شیدایی کند .
اَبجد و زبر جد و ،می و ساقی و کتاب و میخانه و بتخانه و کتابخانه و حال و قال و مقال و مقام را در سراپرده هستی به کیمیای عشق سپردیم و اکسیر جان را به حلقوم جانان ریختیم تا نوای “نی” نوازند و مستی کنند و خون و نون و القلم را به سر پنجه عشق ،یسطرونی کنند.
اینجاست که فاخته ها ،فرهیخته شوند و به شور و نوای دلبری آموخته و اندوخته شوند و اسرار حق آموخته و مهر بر لب و دهان دوخته شوند .
سنگ و صنم و سنگواره ، به عیش خیال و طیش جمال و حرص و آز و جاه جبروت ،به برهوت خزیدند و چریدند و بریدند و چو دامی از بامی به شامی دویدند و خزیدند ،هیهات که به کمال ذره ای نرسیدند و چو مرغکی بال شکسته،نپریدند.
راز ها و سوز ها و ساز های تاریخی را به همسازی قلم کوک کردیم و از افسانه ها و میخانه ها و پیمانه های مقدس ِ یار ،گفتیم و چو طفلکی از مرغزار شالیزاران به وفای عهد یاران دل به شط خون دادیم و سر به پای آن مجنون دادیم که مظهر وفا بود ، شفابود،و این دل دیوانه را دوا بود .
در سرای اهل دل به غمزه آموختیم که شور شیدایی به شمیم دلنوازِ معلم عشق ببریم و بس که هر گاه خورشید گرفته شود و ماه کِدِر شود و دریا ها متلاطم شوند و کوه ها از جای حرکت کنند و استعدادی پر پر شود ،هیهات گر از نوک قلم خون چکد سزاست و این پیام معلم عشق بود و بس که مرا به دلبری آموخت که همه حیات عشق است تا شوری بپا کنی و شیدایی به سرای کبریا کنی .
آری !
در این دیار ، با فرهنگ و آداب و رسومی بسر می بریم که بی درد و رنج و غم و غصه و آه و اندوه ،نشاید زیستن و چشمان برای گریستن! و کمتر نگریستن.
عمق نگاه و باور های اعتقادی در فراسوی زمان و اعصار، آنچنان یادگار و میراثی دردناک از اسلاف و اخلاف به ودیعه گذاشته است که عمرهای درازی از نسلهای بعد به یغما و تاراج رفته اند .
شِکوِه ها و گلایه ها و ناله های جانسوز که در برگ برگ ِ تاریخ و در قالب شعر و هنر و رثا و مرثیه ،همنشین همه ایام ِ اهل دل و صاحبدل و روشندلان شده است و در ساغر میحانه تاریخ ،دل و عمر و ایام را بی کام و بی نام و نشان رفتند و عطر دل انگیز شکوفه های بهاری را به مشام ندادند و شدند قربانیان بینوای چرخ زمان و زمانه .
آشنایی با میراث فاخر بشریت و دل در گرو پیام های رستگاری ادیان ،شاید تسکین درد های تاریخی و درمان موقتی این درد هِزاره ی تاریخ باشد و لیکن عمق اندوه زمانه که امتزاج و انضمام همه سر خوردگی های بشری در ایام تاریخ می باشد ،به آیتی و روایتی و کنایتی ،درمان نپذیرد و بهبود نشاید .
اسرارِ هق هقِ شبانه ی نخلستان ها و شبستانها و اشک داغ از چشمه ی چشم مستان در رویش شکوفه های بهاری و آه و ناله و وِرد شبهای تار و نگارش شِکوه ها و شیون های تاریخ را تنها و تنها به امید رویش و تولد شکوفه های بهار ،نشستیم و هستیم و مستیم .
اسرار هستی در خلقت و احوال مستی در طریقت و گامهای تاریخ در حرکت ،همه و همه نوای طوقی مست بود که بر گلدسته گنبد افلاک ،صدا و صلایش از دروازه های تاریخ عبور کرد و طوقی بر گردن عشاق زدند که هوش و بهوش باشید که شکوفه های بهاری چون جمع مستان در رهند .

با کانال همای خبر همراه باشید.

http://homaygilanir

About مدیر خبر1

Check Also

نقش روابط عمومی در دوران پرشتاب امروز، بیش از هر زمان دیگری خودنمایی می‌کند

نقش روابط عمومی در دوران پرشتاب امروز، بیش از هر زمان دیگری خودنمایی می‌کند دکتر …