تهران، سالن همایشهای رازی دانشگاه علوم پزشکی ایران، مکانی بود که پانزده سال پیش شما را در میان اساتید نمونه کشوری ملاقات نمودم.
جایی که درخشش نام ” دکتر ” برزیگر آنروز، برای کارکنان گیلانی ساختمان ستاد مرکزی وزارتخانه، خوشایند می آمد و من که زادگاه مادری ام با شما اختصاصا مربوط به یک محله می باشد از این حیث بیشتر از مابقی مسرور بودم. زمانیکه دکتر سیدجلیل حسینی قائم مقام وزیر و دکتر عبدالله کریمی معاون آموزشی در جلسات خودمانی تر از جنابعالی و مرتبه علمی تان به نیکی یاد می نمودند قطعا سوالات بیشماری در خصوص زادگاه مشترکمان از ذهنم تواتر می نمود که بدانم با وجود عناصر علمی و ذی نفوذی مانند جنابعالی، جامعه سلامت شهرمان و اطراف آن، چه حال و روزی دارد.
حال پانزده سال از آن سوالات می گذرد و بر حسب عوامل اجتماعی اینجانب پس از سالها خدمت در ارشدترین قسمت مالی وزارت متبوع به پائین ترین سطح آن یعنی کار در ساختمان سلامت شهرمان مشغول به ادامه خدمت شده ام. جایی که در بخش تخصیص ردیف های بودجه، اعتبارات جاری و عمرانی مانند مقایسه موتور جت و موتور گازی است و در بدو ورود باید به خودم می گفتم به جهنم مالی دانشگاه علوم پزشکی گیلان خوش آمدی. اما چاره ای نبود و برای پیشبرد اهداف اجتماعی و تکمیل پروژه های شخصی و ژورنالیستی خود می بایست وضع موجود را تحمل می کردم و به عنوان یک نویسنده آنچه آنرا ” فقر در زیر پوست سبز رنگ جلگه گیلان “می دانم وضعیت موجود را با گوشت و استخوانم تجربه می نمودم.
جناب پرفسور از سوال های مهم آنروز من آن بود که تصمیمات کلانی که در سطح وزارتخانه اتخاذ می گردد، نظر روسای دانشگاههای علوم پزشکی سرار کشور نیز در آنها دیده می شود و مشکلات بومی و محلی نیز درتصمیم گیریها لحاظ می گردد. تصمیماتی که نمایندگان WHOنیز، نشنال نظرات خود را که برگرفته از دستوارت و تجارب جهانی و راسا سازمان ملل است را در بخشنامه های ملی تزریق می نمایند اما چه اتفاقی رخ می دهد که خروجی سیاستها به طور مثال در رتبه بندی دانشگاههای مختلف کشور، اعداد و ارقام متفاوتی را نسبت به دیگر استانها نشان میدهد. چه اتفاقی پیش می آید که رتبه عمومی دانشگاه گیلان نارنجی می شود و چرا یکی از بیشترین مراجعه کنندگان شهرستانی بیمارستانهای پایتخت، اصطلاحا گیلانی هستند که این کاستی ها را میتوان به دیگر فعالیت های دانشگاه نیز تعمیم داد.
انتقال از تهران به صومعه سرا جواب بسیاری از سوالاتم بود. جائیکه همه اعتبارات سالیانه یک شهرستان اندازه یک وعده غذا، دسر، نسکافه، میوه، هزینه هتل و… اساتید طراح سوال معاونت آموزشی وزارتخانه نمی شود. جائیکه کارمند خانه بهداشت آن هنوز بر روی صندلی شکسته و چوبی زمان رضا خان میرپنج می نشیند و هنوز گاهی مهری که بر روی نامه های اداری می زنند مهر سازمان بهداری است که نزدیک به نیم قرن از چارت سازمانی خارج شده است. جائیکه بهورزان آن به عنوان پیشقراولان ارتباط با مردم، سوار بر موتور سیکلت هایی به کوه و برزن می روند که همه هزینه پرداختی جهت سوخت موتورها و تعمیراتشان اندازه هزینه مایع مصرفی در سرویس های بهداشتی وزارتخانه نمیشود. جائیکه تمام حقوق و مزایای سالیانه یکی از کارکنان به مقدار یک روز حق الزحمه برگزاری فلان امتحان دستیاری نیست. جائیکه به دلیل عدم وجود اعتبارات عمرانی در بخش نگهداشت ساختمان، موش و سوسک و… به راحتی در اتاق کار تعدادی از ساختمانها جولان می دهند و اینها همه نتیجه تزریق قطره چکانی اعتباراتی است که جایی را به مرداب و جایی دیگر را به کویری لم یزرع تبدیل نموده است.
جناب پرفسور جواب سوالات آنجایم را گرفتم و حالاست که می دانم چرا آن زمان در رتبه بندی پژوهشی و آموزشی دانشگاههای علوم پزشکی کشور، دانشگاه استان من، آنهم با این همه پناسیل انسانی و جغرافیایی از آخر شمرده می شد. در رتبه بندی که بر اساس چهار محور حاکمیت، توانمند سازی، تولید دانش و تحقیقات دانشجویی ملاک قرار می گرفت این دانشگاه بعد از ارومیه، همدان، بابل، یزد، انیستتو پاستور ایران و حتی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه و زاهدان قرار داشت ولی حالا با سوال بزرگتری مواجه ام که ارزش تصمیات کلان کشوری، قوانین ملی سلامت و نحوه پیاده سازی آن در سطح استانی چیست و چه باید کرد؟
آیا رها کردن مراکز بهداشتی و شهرستانها عمدتا به درآمدهای فقیرانه تنها راه حل مشکل است یا آنکه در اینجا و شهرهای مشابه باید فلک را سقف بشکافید و طرحی نو در اندازید. آیا در این آشفته بازار، بستر برای پیاده نمودن اهداف ملی و استانی وجود دارد؟ آیا در این بستر که فضله موش در کشوهای حلبی زمان آریامهر به وفور پیدا میشود میتوان انتظار وجدان کاری داشت؟ آیا در ساختمان روستایی که در حال فروریختن بر سر کارکنان خانه بهداشت است میتوان انتظار معجزه داشت؟ آیا در خانه بهداشت روستایی که نصف سال داد نفت برای گرم شدن دارد و نصف دیگر سال دنبال پنکه ای برای خنک شدن است میتوان انتظار ویژه داشت. براستی برای خانه بهداشتی که همه ی سال را سرگردان دریافت یک پاراوان و یک دستگاه فشار سنج است چه فلسفه وجودی می توان تعریف نمود. در بخش بیمارستانی، مطب های خصوصی، مشکلات بیمه ای، داروهای کمیاب، معضل زیر میزی تعدادی از پزشکان و عناوینی از این دست نیز، مشکلات بزرگی در سرتاسر استان احساس می شود که با وجود همه گیر بودن آنها در سطح کشور، نظر سنجی از میزان رضایتمندی مردم قابل تامل است.
جناب پرفسور سوال اینجا، سختتر از سوال آنجا نیست بلکه جذب اعتبارات بیشتر و درآمد زایی حداکثری دارای سازوکار نه چندان پیچیده ای است که همت مضاعف مدیران عالی استانی و استفاده بیشتر از نیروهای خوش فکر و با تجربه داخلی را می خواهد و حماسه ای اقتصادی را میطلبد و جا دارد جای اینگونه افراد در تیم مشاوره ای تان پررنگتر گردد.
همشهری و هم ولایتی بزرگوار همه ما کارکنان سازمانی هستیم که متولی سلامتی مردم جامعه است و اگر خود بیمار باشیم قطعا در پیشبرد اهداف عالی سلامت به مشکل برخواهیم خورد. ما کارکنان سازمانی هستیم که برای مردم، نماد بهداشت، ناظر بهداشت محیط، تصمیم گیر بهداشت حرفه ای و دیگر مقوله های سلامت جامعه ایم و قرار است شعارمان پیشگیری مقدم بر درمان باشد. شما بهتر از همه می دانید هیچ نهاد بین المللی، کشوری را به سبب داشتن بیمارستانها و دی کلینیک های بزرگ و پیشرفته و رنگارنگ مورد تحسین قرار نمی دهند بلکه جامعه ای مورد تحسین است که پیشگیری را بر درمان مقدم نموده باشد و هزار وای بر جایی که نه پیشگیری دارد نه درمان دارد و خود دارای هزاران هزار مشکلات ریز و درشت است و یکی اول باید درد همین بیمار را درمان کند.
در پایان ذکر دو نکته حائز اهمیت است اول آنکه در شرایط کنونی و همین اعتبارات قطره چکانی به سختی و لجاجت جذب میگردد که لازمست از مسئولان وقت،همچنین تک تک کارکنان شهر و استانم تشکر و قدر دانی گردد، دوما علاوه بر اعتبارات، آیتم های دیگری نیز برای برون رفت از وضع موجود وجود دارد که در وقت این مقاله کوتاه نمی گنجد و شاید افتخار آن باشد تا در جلسات اختصاصی تر به سمع و نظر عالی برسد.
قاسم خوش سیما