اختصاصی همای گیلان: جهان فردا بدون تردید ,باید عاری از هر گونه خشونت در همه ابعاد آن باشد .این پدیده روانی که بی شک ویرانگری آن همه حوزه های مربوط به شکل گیری شخصیت ذاتی انسان از جمله اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را می تواند تحت تاثیر قرار دهد و ضریب تاثیر گذاری آن بشکل تصاعدی هم بنیان خانواده ها و هم شیرازه همبستگی اجتمایی و ملی و هم حوزه مناسبات سیاسی و هم چار چوب های فرهنگی را ویران و تباه می کند علی الخصوص در کشور هایی با تاریخ استبدادی که کمتر اهل مفاهمه و گفتگو و رواداری هستند .
شناسایی علل و عوامل این بیماری تاریخی که متاسفانه همراه سفر تاریخی ما هم بوده و بسان سرطانی در روح و روان و ذات و سرشت هر ایرانی کم و بیش و شدت و حدت متفاوت جریان دارد و کمتر با آن مبارزه شده است ,باعث شده که سیر تحولات اجتمایی و کنشهای سیاسی وفرهنگی به گونه دیگری رقم بخورد و تاثیر های آنرا ما بشکل عقب ماندگیهای اجتمایی و فرهنگی ببینیم و باب گفتگوهای تاریخی را بدلیل این بیماری ببندیم و بدام توسعه نیافتگی بافتیم .
دنیای فردا را عاری از هر گونه خشونت و رهایی از آن, بمثابه درمان همه این بیماری تاریخی خود بدانیم و به جد در در مان آن کوشا و فعال باشیم .مناسبات اجتمایی و سیاسی انسانی با روح اخلاق مداری و رعایت حقوق مساوات در روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را دنبال کنیم .اگر نفی خشونت را با مبارزه فرهنگی و از خانه و بعد مدرسه شروع نشود ,هراه با سیر رشد بیو لوژیکی ,مناسبات اجتمایی مترتب با آن هم به شیوه خشونت آمیز رشد خواهد کرد و ابعاد آن روز بروز وسیعتر و تاثیر گذار تر میشود .
شما کودکی را در نظر بگیرید با خشونت بهر دلیل رشد می کند و با سنگ و چوب به سر گربه و یا سگ در خیابان و یا منزل حمله ور میشود و یا بدیوار ها خط میکشد و کتاب پاره می کند و یا سر درس کلاس درس معلم ,شیطنت های غیر طبیعی دارد و بدینصورت اعتراض و خشم خود را نسبت به عوامل الهام گیری اولیه نشان می دهد واین خشم و کینه در بزرگی هم دست از سرش بر نمی دارد و چون مشخص حالت و روحیه اوست همیشه با قی می ماند این خشم و کینه ظاهرا غیر منطقی و بدون دلیل که به افراد بی گناه هم معطوف می گردد باعث میشود که فرد در خود احساس گناه شدیدی نماید و خود را مستحق مجازات و مواخذه بداند و برای آنکه بخیال خود جلوی این مجازات را بگیرد بحد مبالغه آمیزی نسبت به دیگران ادب و احترام بگذارد ودر ظاهر آنها را از هر حیتث بالاتر و بهتر از خود بداند و خود را حقیر و نا توان بشمارد .
این یکی از مهمترین عللی است که قربانی خشونت در کودکی ,اینک متجاوز (زور گو)ویا مطیع(زور شنو)بار آمده است.غالب مردم ما با اینگونه پیشینه تاریخی ,وقتی که بتوانند زور می گویند و کینه و خشم خود را دفع می کنند و وقتی هم در مقابل قدرت و نیرویی بزرگتر و قویتر از خود قرار می گیرند زبون و چاکر و ناچیز می شوند و اینجا هم خشم و کینه تاریخی شکل گرفته از خود را هم تسکین می دهند .
تنبلی و یا انفعال در سرنوشت سیاسی و اجتماعی و یا تحولات کلان ملی هم ریشه روانی داشته و به این علت بوجود می آید که انرژی های فرد در درون او صرف عقده های نهفته میشود و اگر در بهبود وضع اجتمایی و فردی و اقتصادی و سیاسی خود نمی کوشد یکی از دلایل همین خشم و کینه و عقده هایی است که دراو شکل گرفته است و در این روند هیچگاه قوه استقلال خواهی افراد شکل نمی گیرد.
متاسفانه هزینه های این بیماری تاریخی را باید دیگران ,منافع ملی ,توسعه ملی,رشد و تکامل یک ملت و….. در همه ابعاد آن بپر دازند.
جلال میرزاآقایی