همای گیلان: توفیقى و فرصتى و اذنی دست داد تا در نجف و کربلا باشیم. در نوبت دوّم زیارت خواستم به نیابت کثیرى از دوستان و همگنان و حامیان و دل سوختگان، شرح شکایتى خدمت مولاى ایمان و تقوا و جهاد و شهادت بروم.
نجوایى شد که اماما حتما مى دانى که برما چه رفت!؟ مى دانید که چگونه براى کسب قدرت به عِرض و آبرویمان حمله ورگردیدند! مى دانیدکه چه دروغ ها ساختند!؟ چه شایعاتى پرداختند!؟ و چه جعل ها که به راه انداختند! به نیکویى مى دانید که هم اکنون کثیرى از آنان ابراز ندامت به ما و مردمان ارائه مى دهند! حال آنکه از ما جز خدمت و کار و تلاش و نام آورى و نان سازى و اعتبار و پروژه و کارکرد ندیده بودند!
اما کثیرى بازیچه قلیلى هدف ساخته شد! هم امروز مى خواستم شرح همه آنچه بر من و ما و مردمان و ملّت و کشور رفت را از چند سال پیش تاکنون عریضه نمایم. امّا به یاد آمد که خود امام (ع) گرفتار هزاران داستان نظیر! بل بیشتر گشته است !؟ امام (ع) علیرغم قداست و سلامت و پاکى و تبار و تعریف هاى نبوّى از همه آنچه بر ما رفت، بسیار بسیار بیشتر تا شهادت را نصیب برده است!؟ ما را هیچ وجه قیاسى نبود! امام (ع) کجا و ما کجا!!!؟؟؟
امام (ع) با همه شایعات و جعلیات و اتّهامات و نسبت هاى ناجوانمردانه خود و فرزندان پاکش بسیارشنیده و دیده و خورده و نسبت یافته اند؟ لب فرو بستم و از راه اشک و عشق با تاریخ امام شیعیان و پیروان سخن آغاز یافت.
عرض شد که اما ما حسب ظاهر تو گویى شیعیان باید وجه مشابهتى بیابند تا بدانند که چه اندازه دشمنى و کینه ورزى و عناد بر شما گران و سنگین گذشت ! بدانند که خادمان را خائن نشان مى دهند!؟ بدانند که با دست خود عرصه خدمت را به ضیق کشند! خود را محروم سازند! و بازیگردانانى از خائنان مقام پرست! تا ذینفعانى ناراست خوب را زشت ساخته و اعتبار را به حراج مى گذارند!؟ باید تمرین داشت تا نزدیکى و تشّبه و شیعگى حاصل آید.
//ابوذر ندیمی