پیچیده تر شدن روابط اجتماعی، صنعتی شدن کشورها، سست شدن روابط عاطفی حاکم بر خانواده، شکاف بیننسلی، بیکاری، فقر، مهاجرت بیرویه به شهرهای بزرگ و کلانشهرها، افزایش حاشیهنشینی و… زمینه مناسبی برای گسترش آسیبهای اجتماعی فراهم آورده است. یکی از این آسیبهای اجتماعی فرار دختران، پسران و حتی بزرگترها از منزل می باشد.
اختصاصی همای گیلان: برای ‹‹فرار›› تعاریف متعددی وجود دارد. برخی معتقدند؛ فرار مکانیسمی است در جهت یافتن مجالی برای اثبات وجود فرد که در خانه چنین فرصتی نیافته است و یا میل به رهایی از قید خانواده که به فرار از سرپرستی و نظارت پدر و مادر منجر میگردد. معمولاً فرار به منظور دوری یا اجتناب از بعضی چیزها، یا برای یافتن و به دست آوردن بعضی چیزهای دیگر صورت می گیرد.
فرار از خانه معلول شبکه پیچیده ای از عوامل مؤثر خانوادگی، روانی، اجتماعی و فرهنگی در سطح خانواده، مدرسه و اجتماع است و از آن حیث که نه تنها فرد را در معرض آسیبهای جدی روانی و جسمی قرار می دهد، بلکه در صورت عدم انجام اقدامات مؤثر برای حل آن، به کانون خانواده و اجتماع آسیب جبران ناپذیری وارد میکند باید مورد توجه جدی مسئولان حکومتی، خانوادهها و نهادهای مردمی قرار گیرد. از همه مهمتر اینکه در برخی موارد فرزندان، قربانیان اینگونه رفتارها میشوند و از سویی دیگر، بخشی از نیروی کار و تولید جامعه و سلامت جسم و روان تعداد قابل توجهی از افراد فردای جامعه از دست خواهد رفت.
امروزه فرار نوجوانان از خانه و ترک اعضای خانواده، بدون اجازه والدین یا وصی قانونی و یا همسر، در واقع نوعی واکنش نسبت به شرایطی است که از نظر فرد نامساعد، غیرقابل تحمل و بعضاً تغییرناپذیر است. ارائه آمارهای رو به افزایش در رسانهها و رؤیت آشکار این دختران در معابر عمومی، بر نگرانیها بیش از پیش دامن میزند و تبعات منفی آن به عنوان یک عارضه و آسیب اجتماعی، تأثیر بسیار نامطلوبی بر جامعه میگذارد. گرچه آمار مربوط به دختران و زنان فراری جزو آمارهای محرمانهای است که کمتر از سوی مسئولان و نهادهای ذیربط اعلام میشود، اما واقعیت جامعه امروز نشان میدهد، بحث زنان و دختران فراری پدیدهای نیست که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت و باید علاوه بر مطرح کردن علل و عوامل این آسیب اجتماعی، به رفع مشکلات افرادآسیبپذیری پرداخت که قصد فرار از خانه و کاشانه خود را دارند.
بیشک نقش خانواده در فرار زنان و دختران از خانه را نمیتوان کتمان کرد، اما دستگاههای مختلف میتوانند با ارائه آموزشهای صحیح به خانوادهها و همچنین به زنان و دختران آسیبدیده از بروز این پدیده ناخوشایند جلوگیری کنند. بسیاری از زنان و دختران فراری مبتلا به طردشدگی هستند. طردشدگی یکی از احساسهای بسیار دردناک روانی است و هیچ پدیدهای به اندازه آن آسیبزا نیست و این احساس در نهایت منجر به رفتارهای ضد اجتماعی میشود.
آمارهای بدست آمده در گیلان نشاندهنده متفاوت بودن انگیزه افراد فرارى است، اما انگیزه هاى ذیل بین همگان عمومیت دارد:
۱٫ اثبات وجود و جلب توجه اطرافیان و اجبار آنها براى اجراى تمایلات و خواستههاى خویش ۲٫ تحت فشار قرار دادن خانوده براى تحقق خواستههاى خود در خصوص زندگى آینده (ازدواج با فرد مورد نظر) و موقعیت بهتر ۳٫ رهایى از هنجارها، فشارها، تحمیلها، قید و بندها، خشونتها و آزارهاى خانواده و کسب آزادى عمل در رفتارهاى فردى و اجتماعى ۴٫ لجاجت با خانواده، سلب آرامش و ایجاد بدنامى یا مشکل براى آنان به جهت عدم تعلق و دلبستگى به خانواده ۵٫ فرار به جهت حفظ آبرو و یا احساس گناه (در مواردی که مورد آزار جنسی قرار میگیرند)
زنان متأهل نیز متأثر از عواملی چون بیکاری شوهر و به تبع آن مشکلات مالی و خرجی ندادن، تنوع طلبی و یافتن معشوقه جدید، اعتیاد شوهر و عدم پذیرش و عدم حمایت زن توسط خانوده خود و یا شوهر در مقابل مشکلات بوجود آمده از سوی شوهر، تهمت های ناروای شوهر، بدبین بودن و فحاشی شوهر نسبت به زن و خانوادهاش، بی اعتنایی و فقدان محبت در خانواده، جلوگیری از رفت و آمد زن با خانوادهاش، اعمال خشونتهای فیزیکی از جانب شوهر و عدم تمایل خانواده زن یا شوهر برای نگهداری از او پس از زندانی شدن شوهرش اقدام به فرار میکنند.
فرار از خانه به هر دلیلی که باشد تبعات سنگینی برای فرد، خانواده و اجتماع دارد و از آنجایی که آمار وقوع آن در گیلان رو به افزایش است ضروری است ابعاد مختلف پدیده اجتماعی خانهگریزی مورد بررسی قرار گیرد و با تحقیقات میدانی گسترده و بهرهگیری از محققان، روانشناسان، مددکاران اجتماعی و… تصمیمی جدی در خصوص رفع این معضل اجتماعی گرفته شود.