اختصاصی همای گیلان: با توجه به اینکه یعقوب لیث صفّاری حکومت خود را با اقتدار برآمده از شمشیر و توانمندیهای نظامی بنا کرده بود نه از راه پیوستگی به خلافت عبّاسیان، بنابراین، امارت او امارت استیلا بود نه استکفا.
اما یعقوب به خوبی از قدرت معنوی عبّاسیان و نفوذ آنان در بین عامه مردم آگاه بود; به ویژه آنکه گروههایی از مطوّعه در سپاه او گرایشهای سنتی دینی داشته و اقتدا به خلیفه و خلافت برای آنها مهم بود.(۱)
از اینرو، یعقوب از همان آغاز به دست گرفتن قدرت در سیستان، نیم نگاهی به بغداد و خلفای عبّاسی داشت و وانمود میکرد که از خلیفه پیروی میکند ومبارزه با خوارج را به دستور او انجام میدهد، و حتی پس از فتوحاتی که در شرق و غرب سیستان داشت به منظورتجدید روابط با خلافت هدایایی را برای خلیفه ارسال نمود.(۲)
اما خلیفه از اقدامات توسعه طلبانه یعقوب راضی نبود و او را خطری برای خلافت عبّاسی در سرزمینهای شرقی می دانست، از اینرو، معتمد خلیفه عبّاسی در نزد حجاج طبرستان، گرگان، ری و خراسان یعقوب را لعن کرد.۱۶ این عمل خلیفه، واکنش یعقوب را همراه داشت و وی با پیشروی به سمت فارس بی اعتبار ساختن لعن او در برابر حجاج را درخواست نمود.(۳)
هرچند که خلیفه به دلیل درگیری با زنگیان درخواست یعقوب را نپذیرفت، ولی عیّار سیستانی به سیاست خصمانه خلیفه پی برده و درصدد حمله به بغداد و تسلط بر دستگاه خلافت برآمد. اما با وجود درگیری یعقوب لیث با خلافت عبّاسی، وی هیچگاه قصد براندازی دستگاه خلافت را نداشت، بلکه می خواست خلیفه بازیچه دست او باشد.
در این میان، صاحب الزنج که در این زمان علیه خلافت عبّاسی شورش کرده بود به یعقوب وعده کمک داد، ولی او نپذیرفت; چون صاحب الزنج از نظر خلیفه و مسلمانان کافر بود و پذیرش تقاضای او از طرف یعقوب میتوانست مشروعیت حکومت صفاری را در نظر ایرانیان مسلمان، که قدرت معنوی خلافت عبّاسی را پذیرفته بودند، زیر سؤال ببرد.
لازم به ذکر است که عمرو، برادر یعقوب، نظر مساعدی به جنگ او با خلیفه نداشت، از اینرو، همراه فرزندش محمّد، به سیستان بازگشت. عمرو بعدها در دوران زمامداری خود بر سیستان ثابت کرد که بر خلاف برادر برای استمرار حاکمیت، اطاعت از خلیفه را اصل میداند. ولی پس از شکست یعقوب در جنگ با خلیفه و بازگشت او به گندی شاپور، بیماری بر عیّار سیستانی غلبه یافت و وی طی نامهای به عمرو از او نسبت به مسائل کدورت آمیز دلجویی کرد. عمرو نیز به گندی شاپور آمد و به تیمار برادر پرداخت.(۴)
البته ذکر این نکته ضروری است که یعقوب برای بار دوم نیز در سال ۲۶۵ ق قصد تصرف بغداد را داشت که خلیفه با وعده واگذاری حکومت فارس به او، وی را از این کار منصرف نمود. ولی شاید دلیل اصلی انصراف یعقوب از حمله به بغداد بیماری او بود که در این زمان شدت گرفته بود.
پس از مرگ یعقوب، برادرش عمرولیث که قدرت یافته بود، در اولین اقدام، طی نامهای به خلیفه اطاعت خود را از وی اعلام کرد. مشخص میشود که سیاست عمرو در ارتباط با خلافت عبّاسی بر خلاف یعقوب بود و وی این موضوع را از زمان امارت برادر ثابت کرده بود. خلیفه نیز منشور و عهد لوای حکومت را به عمرو لیث داد(۵)و حتی حکومت خراسان، فارس، اصفهان و کرمان را علاوه بر سیستان به او واگذار کرد و مقام شرطگی بغداد را نیز به وی سپرد.
این سیاست عمرو در مناسبات با خلافت عبّاسی حتی از طرف مورّخان هم مورد استقبال قرار گرفت، تا آنجا که مؤلف مجمع الانساب مینویسد: «استعداد عمرو از یعقوب زیادت بود»(۶)
سیاست عبّاسیان نسبت به صفاریان، به ویژه با عمرولیث، سیاست قهر و آشتی مکّارانه بود. هرچند که عمرو لیث نسبت به خلیفه عبّاسی اظهار اطاعت میکرد و در جنگ خلیفه با صاحبالزنج به دستگاه خلافت کمک مالی نمود و یا زمانی عمرو متوجه شد حاکم فارس از ارسال هدایا و خراج به دربار خلیفه نافرمانی کرده است به سوی فارس رفت و به نام خود و خلیفه سکّه زد و از صاعدبن مخلع، وزیر معتمد عبّاسی، عذرخواهی نمود و محمّدبن لیث، حاکم فارس را خلع کرد; ولی معتمد که از صفاریان ناراضی بود در جمع حجاج خراسان اعلام کرد که عمرولیث از امارت داده شده خلع میشود و دستور داد او را لعن نموده و حکومت خراسان را به محمّدبن طاهر واگذار نمایند.
در نهایت، به دلیل عدم اعتماد خلیفه به عمرولیث و حمایت از اسماعیل سامانی در جنگ او با عمرو لیث و شکست صفاریان، عمرو به اسارت امیر سامانی درآمد و سرانجام نیز درگذشت.
در واقع، علت اصلی نابودی صفاریان اختلاف آنها با حکومت عباسی بود. پس از عمرولیث، جانشینان او قدرت چندانی نداشتند، به گونهای که دوران حکومت طاهربن محمّدبن عمرو را به علت خوشگذرانیهای او دوران تسریع کننده اضمحلال حاکمیت صفاری میدانند.
در این میان، دستگاه خلافت عبّاسی نیز از مخالفان صفاریان حمایت میکرد. برای مثال، در جنگ سبکری(حاکم فارس) با لیث بن علی، خلیفه ازسبکری حمایت کرد و پس از شکست لیث بن علی، مقتدر عباسی فرمان حکومت سیستان را برای احمدبن اسماعیل سامانی فرستاد و به او دستور داد تا سیستان را تسخیر نماید، به گونهای که از سال ۳۹۹ ق به بعد دیگر نامی از خاندان صفاری در بین نیست(۷).
منابع:
۱- علی شجاعی صائین، تاریخ تکوین دولت صفاری، تهران، اهل قلم، ۱۳۷۶، ص ۱۵۳ـ۱۵۴٫
۲- گمنام، تاریخ سیستان، تهران، چ فردین و برادر، ۱۳۱۴، ص ۲۴۸٫
۳- محمّدبن ابوبکربن خلّکان، وفیات الاعیان، تهران، ۱۲۸۴ ق، ص ۴۱۲٫
۴-محمّدبن جریر طبری، پیشین، ج ۹، ص ۵۱۴٫
۵- گمنام، پیشین، ص ۲۳۲ـ۲۳۳٫
۶- ابوالفضل محمّدبن حسن بیهقی، تاریخ بیهقی،مشهد،فردوسی،۱۳۵۰، ص ۳۸۸٫
۷-محمّدبن علی بن محمّد شبانکارهای، مجمع الانساب، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۲۱٫
درود فراوان استاد عزیزم
به نظرم همین که کسی توانسته تا حدودی حکومتی خارج از تسلط اعراب بر ایران داشته باشد قابل احترام است .
کاش ایران دوستی باز هم ارج و اهمیت باید.
ممنون از بابت مطالب تاریخی
سلام و درود بر استاد گرانقدر و دوست داشتنی
بسیار بسیار عالی
استاد ممنون میشم،،در مورد آیین های باستانی ایران هم مطالبی بنویسید
ممنون