اختصاصی همای گیلان: شیبک خان از نوادگان چنگیز مغول بود . پسر بزرگ چنگیز ، جوجی چندین پسر داشت و شیبان نام پسر پنجم او بود. از همین روی خانان اوزبک را شیبانی نیز نامیده اند. اوزبک نام یکی از امرای خاندان شیبانی بود و همه اولوس ازبک از بازماندگان او هستند . شیبک خان نیز پادشاهی خود را به نام اوزبک آغاز کرد و این خاندان از روزگار شیبک خان به اوزبکان شناخته شدند.
بنیان گذار راستین خاندان اوزبکان ، ابوالخیر پدربزرگ شیبک خان بود . او در ۱۷ سالگی پادشاهی اردوی شیبانی را در سیری به دست اورد و بی درنگ به سرزمین های اولوس جوجی تاخت و همه آن سرزمین ها را گرفت . او پسری به نام شاه بوداق داشت و شیبک خان فرزند شاه بوداق بود. او پادشاهی نیرومند و جنگ جو بود و به زودی بازماندگان تیموری در ماوراالنهر به فرمانروایی ظهیرالدین بابر و در خراسان به فرمانروایی سلطان حسین بایقرا در هم شکست و قلمرو او به قلمرو شاه اسماعیل صفوی پیوست.
این دو پادشاه تقریبا همزمان روی کار آمده و هر دو بسیار نیرومند بودند. در سال هایی که شاه اسماعیل درون ایران فرمانروایان محلی را یک به یک از میان بر میداشت ، شیبک خان نیز به نیروی خود در ماوراء النهر و خراسان می افزود و امید زیادی به تصرف عراق و خراسان داشت. زیرا در این سرزمین ها هنوز یگانگی و یکپارچگی بنیاد نگرفته بود و شاه اسماعیل نیز در برابر شیبک خان که ۳۷ سال بزرگتر از شاه اسماعیل بود ، کودکی ناتوان به شمار می رفت. شیبک خان در ۹۱۳ پس از پیروزی بر تیموریان خراسان ، نامه ای به شاه اسماعیل در راستای پیروزی خود نوشت و بیت زیر را در نامه آورد :
مارا طمع به ملک عراق خراب نیست
تا مکه و مدینه نگیریم حساب نیست
شاه اسماعیل هم پاسخ داد:
هرکس ز جان غلام شه بوتراب نیست
صد مکه و مدینه بگیرد حساب نیست
این دو نامه وجود کشمکش مذهبی بین آن دو را از آغاز نشان می دهد. با این حال شاه اسماعیل پیکی نزد شیبک خان فرستاد و پیغام داد که پیش از این دشمنی میان ما نبوده ، شما جای پدر من باشید و من جای پسر شما خواهم بود.
اما شیبک خان پاسخ درشتی به شاه اسماعیل داده و گفت مادر تو از خاندانن سلاطین بوده نه پدرت و پادشاهی از پدر می رسد نه از مادر . و عصا و کشکولی فرستاده و گفت نیای تو درویش بود و تو هم باید به دنبال درویشی بروی.
شاه اسماعیل پاسخ داد اگر همه دنباله رو پدر می شدند همه باید پیغمبر باشند چرا که نیای همه حضرت آدم است. و شیبک خان را به جنگ فراخواند.
در جنگی که سرانجام آن در شهر مرو بود ، با فریب جنگی شاه اسماعیل ، شیبک خان شکست خورد و بسیاری از بزرگان اوزبک کشته شدند. شیبک خان پس از شکست در صدد فرار برامد که با محاصره قزلباش میان دست و پا مانده و کشته شد. به دستور شاه اسماعیل جسد وی را پیدا کرده و سر از تنش جدا کردند . شاه اسماعیل سه ضربه شمشیر بر شکم جسد فرو آورد و دو دست او را برید . سپس گفت : هرکه سر مرادوست دارد از گوشت دشمن من طعمه سازد.
سربازان به سمت جسد بی جان شیبک خان یورش برده و در خوردن گوشت او بر یکدیگر پیشی گرفتند و کار به کشمکش و درگیری کشید. به فرمان شاه اسماعیل پوست سر شیبک خان را کندند و پر از کاه نموده و به دربار سلطان بایزید عثمانی فرستادند . سپس شاه اسماعیل دستور داد کاسه سر شیبک خان را طلا گرفتند و آن را با جواهر آراستند. و در مجالس شاهانه در آن شراب می نوشید.
منابع:۱-اوضاع نظامی ایران درروزگارصفویان،علی غلامرضائی ۲-چکیده تاریخ ایران ازباستان تاپایان دوره قاجار،علی غلامرضائی،انتشارات دافوس
سلام و درود بر استاد گرانقدر
مطلب بسیار بسیار جالب بود
ممنون میشم در مورد حکومت اشکانیان بیشتر بنویسید
درود استاد گرانقدر
مطالبتان همیشه جالبه
شاه اسماعیل فرمان داد که دست راست شیبک خان را نزد رستم روزافزون والی ساری و علیآباد مازندران ببرند. درویش بیگ یساول مأمور بردن آن شد و هنگامی که پیش رستم رسید آن دست را بر دامن او انداخت و گفت: «شاه میفرمایند گفته بودی که دست من است و دامن دولت شیبک خان. چون دست تو به دامن او نرسید، اینک دست شیبک خان و دامن نکبت تو» دربارهٔ تاریخ درگذشت شیبک خان این بیت گفته شدهاست:
آمد «کلاه سرخ» و عدم گشت خان ازو تاریخ فوت او ز قضا شد «کلاه سرخ
بسیار جالب بودسپاس از زحمات شما
به یـزدان که گرما خرد داشتیم ….. کجا این سر انجام بد داشتیم؟
بسوزد در آتش گرت جان و تن ….. به از زنـــــــدگی کـردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است ….. دو صدبار مردن به از زندگی است