اختصاصی همای گیلان: آنان پس از مدتی گفتگو و کنکاش اینچنین نظر دادند:«از آنجا این جوان با وجود حکم اعدامی که تو برایش صادر کرده بودی هنوز زنده است معلوم می شود که خدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خود را با آنان روی در رو کرده ای،با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند،چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی که دختر تو فرزندی زاییده که شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست که از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست.
تعبیرزیرکانه ی مغان در استیاگ اثر کرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای از زندگی خویش را آغاز نماید. دوره ای که مقدر بود دوره ی عظمت و اقتدار او و قوم پارس باشد.
نخستین نبرد کوروش بزرگ
میتراداتس(ناپدری کوروش)پس از آنکه با تهدید استیاگ مواجه شد ، داستان کودکی کوروش و چگونگی زنده ماندن کوروش را آنگونه که می دانست برای استیاگ بازگو کرد و طبعاً در این میان از هارپاگ نیز نام برد. هرچند معبران خواب و مغان درباری با تفسیر زیرکانه ی خود توانستند استیاگ را قانع کنند که زنده ماندن کوروش و نجات یافتنش از حکم اعدام وی،تنها در اثر حمایت خدایان بوده است،اما این موضوع هرگز استیاگ را برآن نداشت که چشم برگناه هارپاگ بپوشاند و او رابه خاطر اهمال در انجام مسئولیتی که به وی سپرده بود به سخت ترین شکل مجازات نکند. استیاگ فرمان داد تا به عنوان مجازات پسر هارپاگ را بکشند.
آنچه هرودوت در تشریح نحوه ی اجرای این حکم آورده است بسیار سخت و دردناک است:
پسر هارپاگ را به فرمان پادشاه ماد کشتند و در دیگ بزرگی پختند،آشپزباشی شاه خوراکی از آن درست کرد که در یک مهمانی شاهانه–که البته هارپاگ نیز یکی از مهمانان آن بود–بر سر سفره آوردند؛پس صرف غذا و باده خواری مفصل، استیاگ نظرهارپاگ را در مورد غذاپرسید و هارپاگ نیز پاسخ آورد که درکاخ خود هرگز چنین غذای لذیذ و شاهانه ای نخورده بود؛آنگاه استیاگ در مقابل چشمان حیرت زده ی مهمانان خویش فاش ساخت که آن غذای لذیذ گوشت پسر هارپاگ بوده است.
صرف نظر از اینکه آیا آنچه هرودوت برای ما نقل می کند واقعاً رخ داده است یا نه،استیاگ با قتل پسر هارپاگ یک دشمن سرسخت بردشمنان خود افزود. هرچند هارپاگ همواره می کوشید ظاهر آرام و خاضعانه اش را درمقابل استیاگ حفظ کند ولی درورای این چهره ی آرام و فرمانبردار،آتش انتقامی کینه توزانه راشعله ور نگاه می داشت؛به امید روزی که بتواند ستمهای استیاگ راتلافی کند. هارپاگ می دانست که به هیچ وجه درشرایطی نیست که توانایی اقدام بر علیه استیاگ را داشته باشد،بنابرین ضمن پنهان کردن خشم و نفرتی که از استیاگ داشت تمام تلاشش را برای جلب نظر مثبت وی و تحکیم موقعیت خود در دستگاه ماد به کار گرفت. تا آنکه سرانجام با درگرفتن جنگ میان پارسیان(به رهبری کوروش)و مادها(به سرکردگی استیاگ) فرصت فرونشاندن آتش انتقام فراهم آمد.
هنوز جزئیات فراوانی از این نبرد بر ما پوشیده است. مثلاً ما نمی دانیم که آیا این جنگ بخشی از برنامه ی کلی و از پیش طرح ریزی شده ی کوروش کبیر برای استیلا بر جهان آن زمان بوده است یا نه؛حتی دقیقاً نمی دانیم که کوروش ،خود این جنگ را آغاز کرده یا استیاگ او را به نبرد واداشته است. یک متن قدیمی بابلی به نام «سالنامه ی نبونید» به ما می گوید که نخست استیاگ–که از به قدرت رسیدن کوروش در میان پارسیان سخت نگران بوده است–برای از بین بردن خطرکوروش بر وی می تازد و به این ترتیب او را آغازگر جنگ معرفی می کند. در عین حال هرودوت،برعکس بر این نکته اصرار دارد که خواست و اراده ی کوروش را دلیل آغاز جنگ بخواند.
باری،میان پارسیان و مادها جنگ درگرفت. جنگی که به باور بسیاری از مورخین بسیار طولانی تر و توانفرساتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. استیاگ تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرد ؛ همه ی فرماندهان را عزل کرد و شخصاً در رأس ارتش قرار گرفت و بدین ترتیب خیانت های هارپاگ را–که پیشتر فرماندهی ارتش را به او واگذار کرده بود–بی اثر ساخت. گفته می شود که این جنگ سه سال به درازا کشید و در طی این مدت،دو طرف به دفعات با یکدیگر درگیر شدند. در شمار دفعات این درگیری ها اختلاف هست.
هرودوت فقط به دو نبرد اشاره دارد که در نبرد اول استیاگ حضور نداشته و هارپاگ که فرماندهی سپاه را بر عهده دارد به همراه سربازانش میدان را خالی می کند و می گریزد.