اختصاصی همای گیلان، ذکر سیل غزنین در هزار سال پیش در «تاریخ بیهقی» و با نثر شیوای بیهقیِ دبیر. قسمت اول این گزارش هم به توصیف کسانی اختصاص دارد که هشدارها را جدی نمیگیرند و در مسیر آب خود را به خطر میاندازند.
-روز شنبه نهم ماهِ رجب -سال ۴۲۲ قمری، میان دو نماز بارانکی خُرد خُرد میبارید چنانکه زمین ترگونه میکرد. و گروهی از گلهداران در میانِ رودِ غزنین فرود آمده بودند و گاوان بدانجا بداشته، هرچند گفتند “از آنجا برخیزید که مُحال بُوَد بر گذر سیل بودن”، فرمان نمیبردند، تا باران قویتر شد. کاهلوار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوارها افگندند که به محلَّتِ دیه آهنگران پیوسته است و نهفتی جستند، و هم خطا بود، و بیارامیدند. و بر آن جانبِ رود که افغانشال است بسیار استرِ سلطانی بسته بودند و در میان آن درختان تا آن دیوارهای آسیا، و آخُرها کشیده و خرپشته زده و ایمن نشسته؛ و آن هم خطا بود، که بر راه گذر سیل بودند…
و این پل بامیان در آن روزگار بر این جمله نبود، پلی بود قوی به ستونهای قوی برداشته و پشت آن، دو رسته دکان برابر یکدیگر چنانچه اکنون است. و چون از سیل تباه شد، عبویۀ بازرگان، آن مردِ پارسای با خیر -رحمه الله علیه- چنین پلی برآورد، یک طاق بدین نیکویی و زیبایی و اثر نیکو مانَد، و از مردم چنین چیزها یادگار مانَد.
و نماز دیگر را پل آنچنان شد که بر آن جمله یاد نداشتند و بداشت تا از پسِ نمازِ خفتن به دیری، و پاسی از شب بگذشته سیلی دررسید که اقرار دادند پیران کهن که بر آن جمله یاد ندارند. و درخت بسیار از بین بکنده میآورد و مغافصه [=ناگهان] در رسید. گلهداران بجَستند و جان را گرفتند و همچنان استرداران. و سیل گاوان و استران را در ربود و به پل رسید و گذر تنگ؛ چون ممکن شدی که آن چندان زغار -خاک- و درخت و چهارپای به یک بار بتوانستی گذشت؟ طاقهای پل را بگرفت چنانکه آب را گذر نبود و به بام افتاد. مددِ سیل، پیوسته چون لشکر آشفته می در رسید، و آب از فراز رودخانه آهنگ بالا داد و در بازارها افتاد چنانکه به [دکانهای] صرّافان رسید و بسیار زیان کرد. و بزرگتر هنر آن بود که پل را با دکانها از جای بکند و آب راه یافت. اما بسیار کاروانسرای که بر رستۀ وی بود ویران کرد و بازارها همه ناچیز شد و آب تا زیر انبوهزدۀ قلعت آمد، چنانکه در قدیم بود پیش از روزگار یعقوب لیث…
و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حسابِ هیچ شمارگیر نیاید. و دیگر روز از دو جانب رود مردم ایستاده بود به نظاره. نزدیک نماز پیشین را مددِ سیل بگسست. و به چند روز پل نبود و مردمان دشوار از این جانب بدان و از آن جانب بدین میآمدند، تا آنگاه که باز پلها راست کردند.
و از چند ثقۀ زاولی -زابلیِ مورد اعتماد- شنودم که پس از آنکه سیل بنشست، مردمان زر و سیم و جامۀ تباهشده مییافتند که سیل بدآنجا افگنده بود، و خدای -عزّ و جلّ- تواند دانست که به گرسنگان چه رسید از نعمت.
منبع ؛تاریخ بیهقی، تصحیح دکتر فیاض، چاپ نشر هرمس، صص ۳۰۷ و ۳۰۸
سلام و درود بر استاد عزیز
عبرت ها زیاد و عبرت گیرندگان کم.
ای کاش مسئولین تاریخ هم مطالعه می کردند.
سلام و درود بر استاد عزیز
عبرت ها زیاد و عبرت گیرندگان کم
ای کاش مسئولین تاریخ هم می دانستند