اختصاصی همای گیلان،حافظ بر آن است که می توان گوهر هر کس و هر چیز، “راز نهایی”،”اسرار خانقه”، “سّر قضا”، “راز دو عالم”، “رموز جام جم” را از خط جام خواند و از راه مستی شراب پی برد. بنابراین، شراب داروی جادویی خاصی است که راه نیل به حقیقت را آسان می کند، زیرا مایه بی خودی است و امکان ارتباط با کل را فراهم می سازد و هماهنگی جهان وجود را که سراسر جلوگاه خدا و عشق است ظاهر می گرداند.
حافظ منتهای حیرت خود را از منع مذهبی شراب بیان می دارد و پیداست که استدلال فقها برای او به هیچ وجه مقنع نیست. سوابق طولانی شراب نوشی در مزده یسنا (از آن جمله نوشیدن عصاره مستی آور هوم) و نیز در کیش مهرپرستی (که در آن شراب به مثابه خون مهر تقدیس می شد) این منع اسلامی را از همان آغاز برای ایرانیان سخت ناگوار و تحمل ناپذیر ساخته بود. به علاوه، به کار بردن ادویه مخدره و رقص های مستی آور (مانند سماع صوفیان و رقص “زار” که اکنون در جنوب ایران مرسوم است و رقص های مذهبی قبایل بدوی) پیوسته مانند وسیله ای “مادی” برای انتقال به جهان معنویات تلقی می شود. حافظ می گوید روز الست انسان جرعه ای از جام عشق خداوند خورده است، لذا درک وجود خداوند نصیب او شده است و این یک مستی ازلی است. مستی از باده زمینی حالتی از مستی عشق الهی است. در همین حال شراب اندوه کش است، باده غرور را فرو می نشاند، نقش غم را از دل می زداید، مایه اشراق و اتصال است. خرابی از می، آدمی را در خراب آباد جهان به گنج حقیقت واصل می سازد، مگر نه آن است که گنج را در خرابه باید جست، وسوسه عقل و چون و چرای گدازنده درونی مایه آزار است. بی خبری ناشی از باده، اگر هم موصل به حق نباشد لااقل ما را از اضطراب جستن حقیقت و نیافتن آن رها می کند. حافظ در جایی می گوید که شراب، علم را بی خبر و عقل را بی حس می کند و جای دیگر می گوید که صوفی مجلس که جام و قدح می شکست با نوشیدن یک جرعه غافل شد. در این جا تضادی نیست، زیرا علم و عقلی از شراب بی حس می شود که علم و عقل رسمی و شرعی است و همان باعث دیوانگی واقعی و خم شکنی و های و هوی عوام فریبانه صوفیان ریایی از نوع شاه نعمت الله ولی است و بی خبری از یک چنین علم و بی حسی از یک چنین عقل، خود عین فرزانگی است. می گویند منتهای پخت و نضج شراب در دو سالگی و به قولی در هفت سالگی است. حافظ می گوید کوشش چهل ساله و رنج و غصه های ما در راه یافت حقیقت به جایی نرسید و سرانجام تدبیر ما به دست شراب دوساله شد. شیوه رندی بیاموزیم و الا چندین هنر نیست که حیوان وار بزییم و از می نوشیدن بپرهیزیم و هرگز هم انسان نشویم. عقل و دین دو پابند آدمی است و می رهایی بخش است، زیرا انسان را از هر دو آزاد می کند. گرمای آتش زای شراب، عواطف را می پزد و به خامی آدمی زاده پایان می بخشد. شراب خوف برافکن است و مذهب خوف انگیز، بنابراین، باید پیاله بر کفن بست تا سحرگاه محشر هول روز رستاخیز از دل زدوده شود:
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
خواستاران عِرض و مال را بگو که این دو را از در میخانه نشاید اندوخت، زیرا هر که شراب خورد در دریای بی سامانی غرق شد. عشق به طبیعت زیبا نیز مایه مستی است، زیرا قدح های لاله پر از شرابی موهوم است که می توان بی می و مطرب نوشید و مست شد. خرابی شراب، گنج حکمت را در جان ها عیان می کند. این راهی به جهانی با رنگ و آهنگی دیگر است. چنان که گفتیم، باده پرستی حافظ نه تنها از این جهت است که باده وسیله درک حقایق عرفانی است، بلکه از آن جهت نیز است که بار سنگین زندگی تلخ پیرامون را تنها با این اکسیر می توان سبک ساخت. حافظ در دیدن سیاهی ها و رنج های محیط زمان و مکان خود که انباشته از زور و غرور و جهل و فریب بود کاملا واقع بین است و اندک پندار باطلی در این زمینه ندارد. او در این جا نغمه ای سوزناک ساز می کند.
جلال میرزااقایی قاضی محله