چاپ مطلب چاپ مطلب

ایران جدید؛ سایه ای که خود را نشان می دهد/علی دادخواه

اختصاصی همای گیلان، امید چیست ؟ همگان می پندارند امکانی برای آینده یا چیزی که باید در آینده محقق گردد.ولی امید یعنی امکانی در گذشته.جایی در زندگی من و شما که گسست محسوب می شود و ناتمام باقی مانده است.در حقیقت امید یعنی تحقق رویاهایی که به سرانجام نرسیده اند. و از همین روست که امید تحقق بخش تجربه زندگی است و ارتباط عمیقی دارد با معنای بودن در تجربه زیسته یک انسان.

انسان ها برای ناامیدی از آینده نیست که دچار پوچی و زوال می گردند بلکه آن ها بدلیل آنکه فاقد معنا در گذشته هستند نمی توانند به آینده امیدوار باشند.

همه ما با گسست ها در زندگی خود مواجه بوده ایم.مواردی که در ابتدا به شکل بحران های موقعیتی خود را به نمایش می گذارند مانند تحصیلات دانشگاهی، سربازی ، ازدواج و یا تجربه بارداری ولی همه این بحران ها روایت گر نوعی تغییر در گذشته ما بوده اند که می تواند امیدی را با خود بهمراه داشته باشند.و کدامیک از ما ممکن است که از یکی از این دوران ها خاطرات خوب و تجربه زیسته الهام بخشی را بهمراه نداشته باشد.

از همین روست که همواره گسست های تاریخی موجب حیات و سرزنده گی ملت ها و بالندگی آنها بوده اند.این سخن تازه ای نیست که قبلا گفته نشده باشد. والتر بنیامین و هاناآرنت این موضوع را قبلا برای ما گشوده اند.

در سنت تاریخی ما نیز چنین گسست هایی وجود دارد.نهضت مشروطه یک گسست تاریخی است که برای امکانات زیادی را بالقوه بهمراه دارد و البته این بالقوه گی نادیده گرفته شده است.انقلاب اسلامی نیز در یک گسست تاریخی اتفاق می افتد که توسط آقای خمینی بعنوان یک رهبری کاریزماتیک و دکتر شریعتی بعنوان تئوریسین انقلاب دیده شده است.و درست همینها هستند که این گسست ها را گشاده کرده و به دگردیسی ما کمک کرده اند.شریعتی ، فردید و جلال آل احمد متفکران بازگشت بخود هستند همان چیزی که روح امید را در جامعه می دمد بمثابه امکانی که در گذشته وجود دارد و باید به آن رجوع کرد.دوم خرداد ۷۶ نیز در یک گسست تاریخی اتفاق می افتد.دکتر بشیریه و دکتر سروش این گسست تاریخی را بخوبی شناخته و آنرا فعال کرده اند.امیدی در گذشته که ما باید از امکانات آن بهره ببریم.

ولی نگاه معطوف به آینده ما و امیدی که در زمان نیامده جستجو می کنیم همواره ما را در یک فضای ذهنی( سوبژکتیوی) اسیر خود کرده و ما را از درک هستی که بیرون ما در جریان است و‌البته تاریخی که انتظار ما را در گذشته می کشد عاجز نموده است.همه ما فکر می کنیم که باید اتفاقی در آینده بیافتد و برای همین ما تفکر موعود گرایی را ابداع کرده ایم ولی اتفاقات اساسی در گذشته تاریخی و زیسته ما افتاده است.و ما غافل از این معنا هستیم که هیچ واقعه تاریخی یا پدیداری بطور کامل خود را در زمان حال عرضه نمی کند و همواره سویه های اساسی از آن برای آیندگان بجا می ماند.و ما باید این واقعه تاریخی یا پدیدار را به زمان حال احضار کرده و بازخوانی مجدد نماییم و‌معنای بازگشت به گذشته یعنی این.

ذهن همیشه نتیجه گرا و کمیت باور است و از همین روست که ذهن با اختراع گزاره های جعلی و انحرافی ما را از پرداختن به امیدی که در گذشته نهفته بوده باز می دارد.فرق شریعتی با کسروی در همین جاست.شریعتی گذشته تاریخی و سنتهای دینی ما را نقد کرده ولی سعی در تولید اسلامی انقلابی و پویا می کند .ولی احمد کسروی یا صادق هدایت همواره به نقد ذهنی از گذشته و این سنت ها پرداخته و عملا به میدان تفکر نقادانه که به محصولی بیانجامد پا نمی نگذارند و از درست بهمین دلیل است که هدایت خودکشی می کند چون زبان تازه ای برای ارتباط با جهان نمی یابد.

ملتی که امید را در گسست های تاریخی خود جستجو کند با روحی زاینده قهرمانان تاریخی خود را می آفریند.ماندلا نماینده روح آفریقایی است ، همچنان که گاندی زاییده روح شرقی هندوستان.

دو چیز در میان ما اما مهجور مانده اند:اولی ، رویای ایرانی ودومی ، عقل( خرد) ایرانی است.و احیای این دو‌منجر به احیای امید و خارج شدن سایه ایران جدید می شود.

عقل و‌یا خرد ایرانی اصلا سوژه محور نیست.بعنی اینطور نیست که ما هر چه را که فکر کنیم در جهان خارج متصور شود.همانطور که قبلا هم گفته ام هیچ سوژه ای قابلیت ذاتی برای مبدل شدن به ابژه خارجی را ندارد.یعنی ما بخواهیم زنان ما با حجاب شوند گشت ارشاد راه بیاندازیم و یا می خواهیم مردم‌قانون مند شوند و با مفاهیم فلسفی و مدرن گلوله باران کنیم.هر دوی این ها تاکنون نشده و باز هم نتیجه ای نخواهند داد.

خرد ایرانی غیر تفسیری و غیر فقهی است( برخلاف خرد عربی) ‌بخاطر همین ما جبرگرایی را در مولانا و حافظ داریم.انها نوعی عقلانیت متفاوت را تبلیغ می کردند.آنها می فهمیدند چیزی را نمی شود با اراده ورزی تغییر داد.یعنی راه حل مشکلات در دست هیچ کس نیست و باید منتظر تغییرات نحوه زیست انسان ها بود و یا در راستای این تغییر گام برداشت.

من قبلا گفته ام اقتصاد و فرهنگ ضد انقلابی هستند یعنی حتی انقلاب هم که همه چیز را زیر و رو می کند نمی تواند این دو مطیع و‌منقاد کند.از همین روست که شما می بینید همان روحیه آریایی که در دوره رضاشاه ساخته و پرداخته شد همچنان در میان سیلان دارد و‌حتی با انقلاب اسلامی هم کم فروغ نشده است.

ولی ما همچنان در فضای روشنگری قرن هیجدهم زندگی می کنیم.شما نمی توانید در کشور ما جای پای خرد ورزی و تفکر فلسفی را بیابید.ما نه دانشگاه درست و درمانی داریم و نه عبادتگاه اصیلی ‌.همه سکنات اجتماعی و سیاسی ما ذهنی است.در حالیکه اگر دانشگاهی بود، ما نباید در تاکسی و‌کافه بحث فلسفی می کردیم و اگر احزابی بودند ما باز اینجا نبودیم.به همین سنخ است که اگر مساجد ما واقعا معنوی بودند باید هزاران مسیح ، موسی و محمد تحویل جامعه می دادند.یعنی ما هم در ساحت تفکر معنوی و هم تفکر فلسفی ضعیف بوده و هستیم.

برای هر دو ساحت تفکر شما نیازمند کنکاش در خود و دیگری هستید.کنکاش در خود فلسفه و عرفان را می آفریند و در دیگری حقوق و سیاست را .در حالیکه ما از ب بسم اله می رویم سراغ سیاست ‌.همانطور که قبلا می رفتیم سراغ فقه.کار ما دست و پنجه کردن با قدرت است. در حالیکه ما برای آینده خود نیازمند دو چیز هستیم:

داشتن دو چیز لازم است:اولا روح امید و دوما تحمل دیگری .و برای رسیدن به ایندو باید گفتگو کرد.من باید دوباره شریعتی را بخوانم، جلال را و فردید را ‌.همانطور که باید با مصدق، محمد رضا پهلوی و طبرزدی دیالوگ کنم .آنها چه کاری را ناتمام رها کردند و چرا ؟ وبدون پذیرش آن ها هیچ دیالوگی اتفاق نمی افتد.شما با پدیدارها باید فارغ از ارزش گذاری مواجه شوید ونه حب و بغض.و انقلاب اسلامی هم یک می تواند در غالب پدیدار شناسی تحلیل شود.

اخیراً در بین دوستانم بحثی را داشتیم.من عنوان کردم جمهوری اسلامی در چهل سال اخیر با توفیق کامل توانسته است تمام بخشهایی از جامعه ایران که در مقابل نوسازی مقاومت می‌کردند و در نهایت هم به سرنگونی محمدرضاشاه انجامیدند، سرکوب و درخود ادغام کند .و این کاری بس سترگ بوده که در طول یکصد و‌پنجاه سال اخیر در طول حیات مدرن ایرانی ها آرزوی همه روشنفکران و اصلاح طلبان بوده است.

شما فکر می کنید اگر در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ سردار سلیمانی کاندید شود و آیت اله رئیسی هم، و رقابت اصلی بین این دو باشد کدامیک می تواند برنده انتخابات باشد؟ من به شما می گویم به احتمال بسیار قوی تر سردار سلیمانی.آن ۱۸ میلیون آرایی هم که آقای رئیسی در انتخابات سال ۹۶ آورد بیشترش را مدیون همین حضور فعال نظامیان در کارزارهای انتخاباتی اش بود.این گفته من شاید عجیب بنظر می رسد ولی باید گفت نهاد روحانیت و حوزه علمیه مدتهاست که دیگر مشروعیت و‌مقبولیت لازم را بین‌توده های مردم ندارد.واین خودش به روند سکولاریزه شدن حکومت کمک کرده است.اینکه بعضی مراجع تقلید سپاه را متهم می کنند که در تجمع اخیر طلاب دخیل بوده و از آنها استفاده کرده خودش نشان می دهد تا چه حد این مراجع دچار افت اتوریته شده اند.آقای کروبی بیهوده وقت خود را با مجلس خبرگان تلف می کند ، نهاد روحانیت نه می خواهد و‌نه دیگر می تواند وارد مسائل چالشی قدرت شود.وقتی می گویم باید حضور نظامیان را پذیرفت ، یعنی شکافتن این پوسته نازک و رسیدن به آنچه مغز قدرت است.حالا اصلاح طلبان ما یقه جر می دهند که‌چرا آیت اله یزدی به آیت شبیری زنجانی چنین تاخته و حیثیت او را مدیون انقلاب و رهبری دانسته است.متاسفم که بگویم اصلاح طلبان ما تاریخی فکر نمی کنند.آنها آیت الهی را می کوبند تا از آیت اله دیگری حمایت می کنند ولی آقای یزدی درست می گوید. و ما دیگر به این روند حضور حوزه ها در سیاست اعتقادی نداریم مگر آنکه در همان نقش سنتی خود ظاهر شود.ایران جدید در حال شکل گیری است.این را کم کم‌در فضای جهانی می شود لمس کرد.وقتی سلیمانی می گوید:” من در مقابل تو می ایستم”! یعنی او دقیقا در جای مناسب دارد حرف مناسبی می زند.در سخنان او امید زنده است ، روح ایرانی موج می زند.درست بالعکس سخنان اخیر دکتر ولایتی که باید بگویم‌ایشان سخت گرفتار نهیلیسم و پوچ گرایی عصر جدید است.در نگاه علی اکبر ولایتی آینده ای متصور نیست .او کشور را در ویرانی ( درست مانند یمن‌) و وضعیت را جنگی و مردم‌را در فقر و‌فلاکت می بیند.و من با این نگاه مخالفم.زیرا هر رویکردی به جهان خارج که چنین سیاه باشد‌در هر لحافی هم پیچیده شود‌باز در پی رمه کردن مردم و سیاه کردن روزگار انسان هاست.هیچ نگاه دینی اگر اصیل باشد به نهیلیسم نمی انجامد.من هر گونه مرام و‌مسلکی را هر چند‌لعاب دینی و‌یا لیبرالی داشته باشد ولی تهی از روح امید باشد بر نمی تابم.

#علی_دادخواه
۱۳ آبان ماه ۱۳۹۷

با کانال همای خبر همراه باشید

About عطیه نصرتی

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …