“شراب “و “می” و “معشوق” و دم غنیمت ِ حضرت حافظ/جلال میرزااقایی
عطیه نصرتی تیر 30, 1398مقالهدیدگاهها برای “شراب “و “می” و “معشوق” و دم غنیمت ِ حضرت حافظ/جلال میرزااقایی بسته هستند369 Views
اختصاصی همای گیلان، حافظ می گوید شب صحبت و فرصت عشق را باید غنیمت شمردکه این جهان این همه نیست .باید به عشرت کوشید و سر منزل فراغت را از دست نداد و این نقد را به مواعید دینی نفروخت .بی می و مطرب نباید بود تا بتوان دل از غم رهاند ،زیرا زندگی بی عشق بطالت است.اگردر ماه رمضان خورشید قدح خاموش می شود ،باید در ماه های دیگر از باده نوشی غافل نبود .کار عمر نا پیدا ست.مکر عالم پیر در کمینگاه است و سر انجام منزل ما در وادی خاموشان است.
بنابر این باید نقدینه زندگی را در یافت کرد و در دوران بهار که گل نقاب افکنده و بنفشه سر به سجده و چمن خوش و هوا دلکش است از وصل روی خوبان تمتع بر گرفت و این یک دو دم فرصت دیدار را غنیمت شمرد و چنگ زد و پیاله گرفت و گرنه از این دو راهه منزل خواهیم رفت و دیگر بهم نخواهیم رسید .
حافظ صریحا در معاد و در دیدار مجدد آن سوی زندگی تردید دارد و آن را منکر است یعنی یکی از اصول دین را نفی می کند.
حافظ روضه رضوان را که آدم ابوالبشر به دو گندم فروخت به جوی می فروشد و جهان را به خوشی می گذراند،زیرا کار جهان هیچ در هیچ است و قاطعان طریق در کمینگاه زندگی اند و روز گار بی دریغ ،تیغ هلاک می زند .باید از آب و مهتاب و لاله زار و بهار ،داد دل ستاند و هنگام گل ،کتاب و دفتر را به یکسو نهاد و به تماشای چمن به بیرون رفت و از صرف مال و متاع دریغ نورزید و از مقام امن و می بی غش بهره گرفت .سخنی معروف است که صوفی ابن الوقت است .حافظ نیز می گوید که لحظات عمر فراری است و لذا باید از زمره “وقت شناسان”بود .تکیه بر ایام سهو است ،عشرت امروز را به فردا نباید افکند وگرنه حسرت و ملالت و دست و لب گزیدن نصیب ما خواهد گردید .نباید “خزینه داری میراث خوارگان “کرد ،بلکه باید دسترنج خویش را در راه کامروایی صرف نمود .از در عیش درآمد و ره عیب را نپیمود .در نظر حافظ گناه ،مردم آزاری و عیب جویی است و نه باده نوشی و زیبا پرستی .
هم شیوه پارسایی و ریاضت (آستیسم)و هم شیوه خوشباشی و رندی (هدونیسم)
هردو نوعی اعتراض اجتماعی است .اولی به گذران مسرفانه ثروتمندان و دیگری به نهی عبوسانه زاهدان و دینداران .حافظ از این دونوع طغیان ،آن طغیانی را می پسندد که با مزاج زندگی دوست و عاشق پیشه او ساز گار است .در هدونیسم حافظ و اصولا در سراپای جهان بینی او عصاره سکر آور انگور و شراب ،جایی ویژه و رمز آمیز و والا دارد .شراب در فلسفه حافظ از یک وسیله عادی سرخوشی بالاتر است به نحوی که شاید بجا بود که ما نظر حافظ را در باره شراب را در کنار نظر او در باره عشق قرار دهیم .سراسر دیوان حافظ از اونواع ابیات در مدح باده انباشته است و حتی علاوه بر ساقی نامه ،دهها غزل جداگانه که سراپا مدح باده خواری است ،سروده است.به همین جهت ،کسانی که سطحی بودند حافظ را مردی پنداشتند که زندگی را در امواج ارغوانی باده غرق کرده است .تردیدی نیست که شرابی که حافظ از آن سخن می راند ،شراب واقعی است منتهی این شراب واقعی و این آب انگور در فلسفه حافط قدسیت خاص می یابد و چنانکه خواهیم دید مهمترین وسیله بی خودی و بی خبری و مهمترین وسیله “واقعی” تبدیل روح به آینه عشق است .حافظ برای شراب انواع و اقسام صفات عالی و قدسی قائل است و در اطراف آن به تمام معنا یک هاله حکمی و فلسفی ایجاد کرده است .ما در اینجا زبده استد لالات حافظ در باره شراب را نقل می کنیم ولی باید متذکر شویم که در دیوان حافظ سخن بسی وسیع تر است و نکات جالب فراوانی است که متاسفانه در بیان موجز ما نمی گنجد و جا دارد که این نکته طی مقاله ای مشروح ،جداگانه مورد بررسی قرار گیرد و دلایل تاریخی آن ذکر شود …..
انشاالله آخرین قسمت فردا تقدیم می گردد.