چاپ مطلب چاپ مطلب

اشتباهات لطفعلی خان زنددر کرمان: تهیه کننده علی غلامرضائی انتشارات دافوس

اختصاصی همای خبر/در ابتدای بحث مربوط به حمله آقامحمدخان قاجار به کرمان، عده ای از کارشناسان اقتصادی پیشنهاد کردند چون ممکن است محاصره به درازا بکشد و شهر با کمبود آذوقه روبرو شود، لذا به مقدار کافی گندم و مایحتاج عمومی از اطراف تهیه کرده و در انبارها نگهداری شود.لطفعلی خان با این پیشنهاد نیز مخالفت کرد، زیرا معتقد بود این اقدام و سر و صدایی که به پا می کند مردم را به وحشت می اندازد.عجبا وقتی که صحت نظر کارشناسان اقتصادی ثابت شد و طولانی شدن مدت محاصره به تمام شدن آذوقه انجامید و کار مردم کرمان به کشتن حیوانات بارکش و استفاده از گوشت آن انجامید، آن زمان لطفعلی خان ضمن اقرار به اشتباه خود پرسید «خوب حالا چه کنیم؟» مراد خان سیرجانی عرض کرد «باید پیرمردها، پیرزنها، بیماران و همه آنهایی که به کار نمی آیند را از شهر بیرون کنیم تا مشکلاتمان کمتر شود و عجبا که این پیشنهاد تصویب شد و مشتی انسانهای بیگناه و بی پناه از شهربیرون و به امان خدا رها شدند. مشخص است که چگونه از متن یک اشتباه، دهها اشتباه دیگر به وجود می آید.خروج مردم بی گناه و بی پناه از شهرکرمان هم گره گشا نشد، حلقه محاصره گرسنگی روز به روز تنگ تر می شد تا آنجا که مردم از تراشه های نجاری، هسته خرما و برگ درختان برای رفع گرسنگی استفاده می کردند حتی عده ای دلوهای آبکشی را خیس می کردند و بعد از نرم شدن می خوردند!!.آخرین اشتباه خان زند را ماجرای اعدام «قاسم خان جوپاری» یکی از فرماندهان نظامی شهر بود .هنگامی که گناه قاسم خان که می خواست برای رهایی مردم کرمان از اطرافیان خان قاجار در بیرون دروازه، مدد بگیرد ثابت شد، دستور داد او را اعدام کردند غافل از اینکه نیمی از تفنگچیان زبده شهر که دارای پست های کلیدی هستند از خویشان قاسم خان و اهل جوپار و ماهان هستند، غفلت لطفعلی خان تا آنجا بود که حتی دستور نداد تا آنها را از پست های کلیدی بردارد و افراد دیگری را به جای آنها بگمارد.سرانجام خویشان قاسم خان که از جمله نگهبانان حصار شرقی شهر بودند، رخنه ای در آن ایجاد کرده و راه ورود سربازان احمد خان ماکویی و سایر لشکریان آقا محمد خان را به شهر فراهم کردند.بدینسان آنها آمدند و فاجعه ای را در کرمان رقم زدند که هرگز تاریخ بشریت آن را از یاد نخواهد برد.وقتی لطفعلی خان دستگیر شد و با تنی مجروح و خون آلود، دست بسته و پای در زنجیر به وسیله ایادی آقامحمدخان به سوی فاتح قاجار می رفت با خود این رباعی را زمزمه می کرد که «یارب ستدی مملکت از همچو منی/ دادی به مخنثًی، نه مردی، نه زنی/ از گردش روزگار معلومم شد/ پیش تو چه دف زنی، چه شمشیر زنی»برای مطالعه ببشتررجوع شود به کتاب اوضاع نظامی ایران از برافتادن نادرتا پایان دوره زندیه،علی غلامرضائی،انتشارات دافوس

با کانال همای خبر همراه باشیدhttp://@homaygilanir

About مدیر خبر1

Check Also

رشد گرانی‌ها و قیمت‌های کمرشکن امان مردم را بریده؛ دولت رئیسی فقط یک تماشاچی منفعل است

رشد گرانی‌ها و قیمت‌های کمرشکن امان مردم را بریده؛ دولت رئیسی فقط یک تماشاچی منفعل …