چاپ مطلب چاپ مطلب

به یاد آن روز رویایی/علیرضا مویدی فر

 اختصاصی همای گیلان: ۸ آذر هرسال از بیست سال پیش تاکنون، برای فوتبالدوستان ایرانی روز مقدسی است. شاید اگر تقویم روزشماری برای فوتبال ایران میداشتیم، میشد این روز یک روز تعطیل رسمی باشد. چیزی شبیه عید. خیلی از نوجوانانی که امروز برای فوتبال زمان و انرژی میگذارند، آن روز هنوز متولد نشده بودند. اما برای آنها هم ای بسا تک تک چهره های حاضر در میدان ملبورن چهره ها و نامهایی آشنا به حساب می آیند.
نسلی که آن دیدار حماسی را رقم زد، کمی پیشتر آغازگر تحولی عمیق و جدی در فوتبال ایران شده بود. تحولی که حاصل همگرایی غیر ارادی چند عامل از جمله ورود پول، سبک جدید مدیریتی و البته ورود مربیان خارجی به فوتبال ایران بودند. و تردیدی نیست که آن نسل شاید آخرین نسل بازیکنان غریزی بودند که در یک دوره طلایی گرد هم آمدند و خاطراتی ابدی ساختند. نسلی که هیچگاه دیگر به آن کیفیت تکرار نشد البته تا امروز.
تیم ملی فوتبال ایران پس از آنها هم به جام جهانی صعود کرد. اما هرگز موفق نشد ردی به عمق آنچه آنها در ذهن مردم برجای گذاشتند را تکرار کند. شاید فاصله کم حضورهای پی در پی در جام جهانی شور و اشتیاق مردم را در پی چنین رخدادی فروکاهیده باشد. اما بیایید جور دیگری ببینیم.
مردمانی که شاهد صعود دراماتیک تیم ملی شان به بزرگترین رخداد فوتبالی دنیا بودند، هنوز داغ جنگ بر پیکر داشتند. هنوز جامعه علیرغم حرکت بسوی آرامش و امنیت، با برونگرایی و بروز احساسات غریبه بود. هنوز رسانه خلاصه میشد در دو شبکه تلویزیونی و شبکه سومی که همه جا در دسترس نبود. فرم و محتوای زندگی عموم مردم تفاوت معنی داری با هم نداشت و از همه مهمتر اینکه تک تک اعضای حاضر در آن تیم خاطره ساز هم چنین بودند.
شکاف طبقاتی که ماحصل هزینه های هنگفت و درآمدهای روزافزون در طبقاتی خاص در جامعه امروز دیده میشود، آن روزها چنین عریان و بی پروا نبود. از این رو مردم، آن جوانان را از خودشان میدانستند. آنها موجودات دست نیافتنی پنت هاوس ها و فرش قرمز ها و قاب تلویزیون نبودند. همسایه و بچه محل و همشهری بودند و قابل دسترس.
اگر میناوند سانتر میکرد بچه های سی متری جی به خود میبالیدند و اگر باقری شوت میزد تبریزی ها و …
چنان شد که آن تساوی و آن صعود، نقش پر رنگ ساقها و زانوها و شُشهای میلیونها تن را با خود داشت. و آنگاه که حاصل شد، تو گویی هر ایرانی فوتبالدوستی خود را در قامت آن ۱۱ تن در مستطیل سبز دید و همچنانکه آنها دور افتخار میزدند، در خیابانهای سرتاسر ایران کارناکال افتخار به راه انداخت.
حالا اما زمانه دیگری است. کارناوالها و دور افتخارها در کانالها و پیجهای دنیای مجازی به راه می افتند. فوتبالیستهای الیت، که عموما به تیم ملی میرسند دیگر در دسترس نیستند. رابطه های چهره به چهره و دست به دست رو به انقراض میروند، سوژه برای سرگرم شدن و صحبت کردن فراوان است و در چنین بستری طبیعی است که آن فوران آدرنالین که بیست سال پیش خیابانهای ایران را درنوردید، به سختی امکان بروز پیدا کند. و لاجرم تصویر و تصور آن لذت دسته جمعی تبدیل به خاطره ای دور از دسترس شده و بانیان آن شور و شادمانی انسانهایی بشوند اساطیری و تکرار ناپذیر. و ما که آن لحظات را زندگی کردیم، یادمان بیاید و به یاد دیگران بیاوریم که روزی روزگاری، چند جوان برومند، از دل کوچه و خیابان و از کنار دست مردمان ایران زمین هزاران کیلومتر سفر کردند تا هزاران ساعت خاطره بسازند. شاید برای هزاران سال…
علیرضا مویدی فر

با کانال همای خبر همراه باشید

About عطیه نصرتی

Check Also

رشد گرانی‌ها و قیمت‌های کمرشکن امان مردم را بریده؛ دولت رئیسی فقط یک تماشاچی منفعل است

رشد گرانی‌ها و قیمت‌های کمرشکن امان مردم را بریده؛ دولت رئیسی فقط یک تماشاچی منفعل …