چاپ مطلب چاپ مطلب

خوشا گیلان وضع بی مثالش خداوندا نگهدار از زوالش

اختصاصی همای خبر/در این خطه و دیار ، بهار یک فصل نیست ،بلکه آوای وصل مخلوقاتی است که برای تجلی معانی حیات دیگران ، به رقص و پایکوبی و سمای عارفانه می پردازند .خورشید از همان صبح اسرار آمیزش ، انوار طلایی اش را بر پهن دشت جلگه ی خزری می گستراند و سپس امتداد آنرا بر آبهای دریای نیلگونش ، امتداد و آنگاه با رقص نور ، به شاخه و بال های درختان و آهنگ بیدار باشی برای پرندگان و خزندگان و چرندگان و سپس گرمای دلنشین آفتاب عالمتابش ، و شکست نور رنگین کمانش، پلی است بین آوای وحش و آوای حشمت ِ حیاتی که هر روز صبح ، هدیه ی این خطه میشود .سفیدی بخار آب دریا و زیبایی مسحور کننده ی آسمان آبی و آفتابی و دامنه ی جنگلی کوههاییکه ، در زیر شکست نور خورشید ، نقاشی و آبرنگ آن ، سمفونی ی مضراب آهنگی میشود که همه ی سور آلیست های عرصه ی هنر را حیران و مات و مبهوت می کند .حرکت اسرار آمیز ابرها و جایگیری زیبایش در پهنه ی آسمان آبی و سرانجام اشک آرام قطره قطره باران و صدای دلنشین شیروانی ی خانه ها و افق مناظر اسرار آمیز باغ های پرتقال و زردی و نارنجی افسانه ای درختان خرمالو ، همان اسراریست که روح ت را نوازش و قلم را به نگارش وا می دارد .
اینجا سرزمینی است که آوای طبیعتش ، دلنشین و ترا بسوی کوی عشق و عشاق می کشاند و اینحا سرزمینی است که طبیعت هم جان دارد و هم جانان میسازد و جانانه می نوازد و بدستت ، چنگ و رباب و بربط می سپارد تا سمفونی زندگی و حیات را بنوازی و عشق را به آغوش کشی و همه ی کوچه پس کوچه های آن ، جای پای عشق و به رنگ عشاق رنگ آمیزی شده است .خورشید در اینجا یک اجرام آسمانی نیست بلکه ، عارفی است که هر روز صبح ، با رقص سماع ، ترا آسمانی می کند که از خاک به افلاک پَر کشی و سیراب حدیث قدسی ی عشق شوی .
اینجا فصلها ، همه وصلند و عمر ،گذر ایام نیست بلکه حدیث همنشینی با محفل انس عشاق است .
آری ، این همه ی آن اسرار سر به مُهری بود که حتی اگر سقراطیان در دیار دیگر ، افلاطونی هم کنند ، ما به عشق آوای دلنشین چکاوک نشسته بر شاخ درخت کنار باغچه ، مسحور و مست می شویم و شراب وصل نوشیده و عاشق همه ی کوچه باغ های این دیار که خاکش در طعم دلنشین باران بهاری، فقط و فقط بوی عشق می دهد.
قلم صنع آفرینش در اینجا ، هنر و احساس و حتی فلسفه را با هم در آمیخته و این معجون، عطر و بویی را به مشامت می رساند که فقط مستی ی شراب وصل می تواند آنرا توجیه کند .
برگ درختان در فصول سال و نور نارنجی غروبهای افسانه ایی اش همراه با سکوت دامنه ی کوههای جنگلی که نوار خروشان سپید فام آب چشمه ها ،پس از برخورد با سنگهای ستبر مسیرش ، آرام آرام و با حمل حباب های کف آلود که طعمه ی مرغهای سپید قبایی ، که به شکار حباب و کف روی آب ، حیات را فراسوی رویاها می برد .رود و جنگل و کوه و سبزه زار و هوای صاف و بسیار شفاف و نیلگون و آوای سکوتی که دلنواز روح و روان و تسکین دهنده ی همه ی زخم هایی هست که در فریاد ها ، برای حفظ این بهشت برین ، از حلقوم بدر داده ایم .
این نقاشی آبرنگ حیات ، که هم رنگ است و هم آب که ممّد حیات جاویدان ماست و هم مفرح ذات ِ بی کران ما .
گرد سیاه ی بد خلقی های تاریخ ، که از آستین شهریاران بیرون زده ، هرگز نتوانسته روح لطیف و قدسی ی فرزندان گیلان را که در کوچه پس کوچه هایش، مشق عشق آموخته و نوای دلبری نواخته ،را به مسلخ ملال ببرد و از جلال و شکوهش بکاهد .اینجا طبیعت، ریشه درجان ها دارد و اتباعش ، دفتر عشق را با خاطرات سالهای عمر فصلها گِره زده اند و تبسم مهر ماهش و نسیم خنکای تیر ماهش ، گلرخ ماهرویانی است که تاب مستوری نداشته و با طبیعت ، کوچه های عشاق را سنگفرش برگ درختان کرده و وقتی پنجره ای باز میشود ، تبسم دلنشین پریرویان ، افسانه میشود و دل و صاحبدل و عارف و عامی ، نوای عشق می پویند و سرای مستی می جویند .
آخرین روز های حیات پاییز اینجا بسان شام آخر لئوناردو داوینچی و لخت و عور شدن درختان، بسان تندیس های پیکر تراشان عصر رنسانس ، همه ی فوت و فن خالق هنرمند را ، محضر و محشر و محرم ، مخلوقاتش کرده و اینجاست که به بی نهایت ابدی رهسپار میشویم و تابلوی خلقت سبز دربهاران ، نقشی از عالم محشر هنر خلق میشود و چه زیباست ، قدم گذاشتن در کوچه باغ های گیلان ، که بوی بهشت می دهد و اینجا یار و معشوق ، دیگر افسانه نیست بلکه دست در دستش به بهشت گیلان، افسانه میشود
آری ، گیلان ما بهشت است و باید مواظب بود که خناسان و وسواسان و شیاطین انس ، آنرا برزخ نکنند .

جلال میرزاآقایی

با کانال همای خبر همراه باشید.

http://homaygilanir

About مدیر خبر1

Check Also

جشنواره عصر قلم/ شهرسازی نوین برای رشت در قالب طرح ” رها “

جشنواره عصر قلم / شهرسازی نوین برای رشت در قالب طرح ” رها “ ویژه …