چاپ مطلب چاپ مطلب

سرانجام شیخ خزعل /تهیه کننده علی غلامرضائی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ ایران


اختصاصی همای گیلان، شیخ خزعل، فرمانروای خوزستان و تحت الحمایۀ انگلستان، که خود را سردار اقدس می نامید، از ابتدای کودتا در اندیشۀ نوعی برخورد با رضاخان بود. سقوط سید ضیاءالدین طباطبایی نخست وزیر کودتا که فقط سه ماه بر صندلی صدارت دوام آورد و سپس به خارج رانده شد، هراس شیخ را افزون ساخت به طوری که در سال ۱٣۰۰ به هنگام سفر محمدحسن میرزای ولیعهد به اروپا، شیخ مصرانه از او درخواست کرد به اتحاد مثلث متشکل از ولیعهد محمدحسن میرزا و سید ضیاء و شیخ تن دهد و بساط رضاخانی را برچیند، ولی نه سید ضیاء فراری که در بغداد به سر میبرد و نه ولیعهد که هوای دیار فرنگ در سر داشت، پروای قبول این خطر را نیافته و به پیشنهاد شیخ وقعی ننهادند. شیخ که موقعیت سیاسی و مالی خود را در خطر میدید و به قدرت انگلیسها متکی بود، بیکار نمی نشست. او پس از ماجرای جمهوریخواهی، با مخابره تلگراف از احمد شاه که در پاریس به سر میبرد، درخواست کرد که به ایران باز گردد و به حمایت نظامی او و پیشتیبانی مدرس که رهبری اقلیت را در مجلس داشت امیدوار باشد. اما احمدشاه که از زندگی در اروپا سرمست و در دامان زیبا رویان غرق شده بود و سلطنت را ارث ابدی و جاودانی و تغییرناپذیر می دانست، به این توصیه ها اهمیتی نداد. شیخ خزعل که شاهد قدرت روزافزون رضاخان بود و محبوبیت او در زمینۀ ایجاد نظم و امنیت در کشور و بی اعتنایی به سیاست های بیگانگان خار چشمش شده بود، از تلاش باز نایستاد و با جمع آوری نیرو از عشایر جنوب دست به حرکتی به نام “قیام سعادت” زد و با دلگرمی از حمایت انگلستان به احمدشاه تلگراف زد و متعاقب آن، آقای رحیم زاده صفوی، مدیر روزنامۀ آسیای وسطی، یار غار مدرس را به پاریس اعزام داشت و از احمدشاه دعوت کرد از طریق اهواز و تحت حمایت نظامی او وارد ایران شود. خزعل درشهریور سال ۱٣۰٣ تلگراف دیگری به مجلس شورای ملی مخابره نمود و “برای دفع سم مهلکی به نام رضاخان و حفظ قانون اساسی و عظمت اسلام با عنایت به فضل خداوندی و توجه ائمه اطهار” اعلام جانبازی کرد! رضاخان سردارسپه، نخست وزیر ایران، که اقدامات خزعل را زیر نظر داشت، با بهره جویی از غیبت سرپرستی لورین، وزیر مختار انگلستان در ایران، که به قصد ازدواج و گذراندن ماه عسل تهران را ترک گفته بود، تأمل را جایز ندانست و روز سیزده آبان ۱٣۰٣ بی خبر از همگان در رأس عده ای از امرای لشکری و دولتی عازم اصفهان و سپس شیراز شد. در بدو ورود رضاخان به شیراز کنسول انگلیس از او تقاضای ملاقات کرد و با خشمی آشکار به حضور سردار سپه راه یافت.
گفتگوی رضاخان سردارسپه و کنسول انگلیس را از کتاب “بر آمدن رضاخان و برافتادن قاجار” اثر سیروس غنی دنبال می کنیم:
کنسول انگلیس: چون خزعل رسماً تحت حمایت دولت انگلستان است و ما مجبور هستیم از تحت حمایتی خود قویاً مواظبت و محارست کنیم ناچار هستیم با شما به طور رسمی وارد مذاکره شده و از ورود شما و از ورود قوای نظامی شما به خاک خوزستان جلوگیری کنیم.
کنسول انگلستان به دنبال این تهدید، وجود لوله های نفت و خطری را که در اثر جنگ متوجه آنها می شد به رضاخان گوشزد کرد و او را از هرگونه حرکت نظامی باز داشت!
رضاخان سردارسپه که اساساً از انگلیسیها متنفر بود و طاقت شنیدن سخنان تهدیدآمیز را از هیچ کس نداشت، صدایش را بلند کرد و گفت:
آقا! در خصوص لوله های نفت که بهانۀ این قبیل مداخلات کودکانه است من شخصاً ملتزم و متعهد میشوم هرگاه از حرکات قشون و جنگ به آن صفحات آسیبی وارد شود شخصاً غرامت میدهم، اما راجع به مذاکراتی که کردید من جداً اعتراض میکنم و تذکر میدهم که اگر بعد از این با این لحن و با این طرز با من طرف گفت و گو شوید ترجیح خواهم داد رشتۀ مناسبات خود را با تمام مأموران انگلستان پاره کنم. بدانید خوزستان یکی از ایالات ایران است و خزعل یک نفر رعیت ایران است و اگر او خود را تحت الحمایه کرده خائن است و من نمی توانم در این قبیل موارد لاقید باشم. من اجازه نمیدهم که در حضور من این طور صحبت بشود.

و آن گاه رضاخان در حالی که تظاهر به خشم می کرد فریاد زد:
امیر لشکر… فردا صبح به طرف خوزستان حرکت خواهم کرد …
سال های بسیاری بود که مأموران انگلستانی چنین صراحت، شجاعت و فریادی را از هیچ مقام ایرانی نشنیده بودند. جسارت سردارسپه و پرخاش او به کنسول یک کشور ابرقدرت پدیده ای کاملاً نو بود که هرگز هم تکرار نشد.
حرکت سردارسپه رضاخان به سوی اهواز طی تلگرافی از شیراز به سرپرسی لورن سفیر انگلستان در ایران که در بغداد به سر می برد مخابره شد و او شتابان با هواپیما از بغداد به اهواز آمده و بی درنگ به دیدار شیخ خزعل رفت و او را از خطر درگیری با رضاخان برحذر داشت. سفیر انگلستان که به شدت نگران لوله های نفت در خوزستان بود، از خزعل خواست قبل از آنکه رضاخان به شلیک اولین تیر اقدام کند تلگراف معذرت خواهی برای او بفرستد. شیخ خزغل که تا دیروز به اتکای ارباب انگیسی خود گنده گویی میکرد، اینک با اطلاع از عدم حمایت انگلیسیها تلگراف عذرخواهی خود را از طریق کنسول انگلستان در بوشهر به رضاخان تقدیم کرد. اما رضاخان که از وساطت انگلیسی ها برای تقدیم تلگراف متغیر شده بود، جواب تلگراف را چنین داد:
آقای ژنرال قنسول دولت فخیمه انگلستان، اینکه خزعل کپیه تلگراف خود را به وسیله شما برای اینجانب ارسال داشته است خالی از غرایب نیست زیرا اتباع داخلی نباید در امورات مربوط به خود موجبات زحمت نمایندگان محترم خارجه را که قانوناً ممنوع از مداخلات هستند فراهم آورند، در این صورت بدیهی است که این قصور مربوط به عدم اطلاع مشارالیه بوده و جوابی هم که لازم بود به تلگراف مستقیم به او داده ام.
رضاخان در تلگرافی جداگانه جواب خزعل را این گونه داد:
آقای سردار اقدس معذرت و ندامت شما را می پذیرم به شرط تسلیم قطعی.
سرانجام روز چهاردهم آذر ۱٣۰٣ خورشیدی شیخ خزعل به حضور سردارسپه راه یافت و بر پای او بوسه زد و تقاضای عفو کرد. رضاخان هم او را بخشید و فرمان عفو عمومی صادر نمود و آنگاه نیروهای نظامی ارتش ایران به فرماندهی سرتیپ فضل اله خان ( سپهبد زاهدی بعدی که دکتر مصدق را از کار برکنار کرد) در خوزستان استقرار یافت. رضاخان پس از این پیروزی عازم کربلا شد و آن گاه به مانند یک سردار فاتح به تهران بازگشت و از میان فریادهای شادی و سپاس مردم و طاق نصرت هایی که برایش ساخته بودند عبور کرد و مقتدرتر از گذشته به امور کشور پرداخت. چند روز بعد که اسناد و مدارک همکاری خزعل با مدرس و ولیعهد و ملک الشعرای بهار و داور و احمدشاه و… را میخواند، دانست که باید برای ایران آینده روی خودش حساب باز کند و بس.
طولی نکشید که رضاخان نخست وزیر، با رأی مجلس به مقام پادشاهی رسید .منبع کتاب کالبدشکافی روشنفکران سیاسی،منوچهریزدی

با کانال همای خبر همراه باشید

About عطیه نصرتی

Check Also

فضای مجازی و تاثیرآن بر گسترش پدیده بدحجابی در جامعه ایرانی

فضای مجازی و تاثیرآن بر گسترش پدیده بدحجابی در جامعه ایرانی حجاب و عفاف، از …